eitaa logo
🇮🇷 کانال شعر وادب #ایران_من 🇮🇷
1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
35 فایل
🔹به نـام خـداوند #شعــــرو_ادب که با واژه بخشیده جانها به لب #دانشکده مجازی ✅ درح #اشعار از شعرای #ایران_زمین درمناسبت های مختلف ، همراه با #تقویم_روز و حافظ خوانی #شعرکودک و #آموزش #شعر آیدی مدیر👈 @shiriwatch و ادمین 👈 @Sabershiri آیدی کانال ⤵⤵
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ 👉 @ashareiranman 👈 ┗━━━💐💌🌷━━━┛
❄️🤍❄️ 🤍سلام و درود بر تو ای زمستان خوش آمدی ای سپید پوش فصل ها❄️ ای آزمون سرد انتظار شلاق بادت را دوام می آوریم…❄️ سوز سرمایت را تحمل میکنیم…❄️ و از کولاکت هراسی نداریم❄️ زیرا که دل مان به عشق،گرم است🤍 به مهر و دوستی و به همراهی و همدلی بارش برف ات را به تماشا می نشینیم🌨 و دانه هایش را چون قاصدکی خوش خبر می پنداریم امیدوارم که بخت دوستانم با سپیدی برف گره بخورد❄️ و دلشون از هر اجاقی گرم تر باشد ...❤️ عصرتون شاد وبی نظیر✨☃❄️🌨💫 🇮🇷 ڪانال من 🇮🇷 لطفا معرف باشید،🔰🔰🔰 ╭━🍃❀🌺❀🍃━╮ @ashareiranman 👈 @ashareiranman 👈 ╰━🍃❀🌺❀🍃━╯
🕊🥀🕊 السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها 🥀 اشك از چشم ترم افتاد دستم بسته بود پيش چشمم همسرم افتاد دستم بسته بود صبر كردم صبر كردم صبر كردم وا نشد آتش كين در حرم افتاد دستم بسته بود قهرمان جنگ ها بودم، اگر در كوچه ها پيش مردم پيكرم افتاد دستم بسته بود ✨💫
يك نفر با چهل نفر درگير شد تا عاقبت زير پاها لشكرم افتاد دستم بسته بود چه بساطى شد! خدا را شكر سلمان زنده بود گفت چادر از سرم افتاد دستم بسته بود پشت در، يك سوّم از سادات را آتش زدند آيه اى از كوثرم افتاد دستم بسته بود ✨💫
كينه ها كه گُر بگير زود دعوا مى شود ياد فتح خيبرم افتاد دستم بسته بود خنجرش را از شيار در فرو مى كرد هِى پشت در نيلوفرم افتاد دستم بسته بود فاطمه بار سفر تا عرش اعلاى من است با قلافى شَه پرم افتاد دستم بسته بود ✨💫
ایـســـتادم بـــه نوک پنجــــه ی پا امـا حیــــف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد هــرچــــه کــردم سـپــر درد و بلایـــش گردم نشد ای وای که سیلی به رخش آخر خورد آه زیـنـب تــو نـدیـــدی! بـه خــــــدا من دیدم مـادرم خــــورد به دیوار ولی با ســــر خورد ✨💫
زير چشمان زن من جاى دست مرد بود زير چشمانش وَرم افتاد دستم بسته بود به گمانم ميخ را محكم نكوبيدم به در در به روى همسرم افتاد دستم بسته بود مردک پست که عمــری نمک حیـــــدر خورد نعـــــره زد بر ســـر مــادر به غرورم برخورد ✨💫
ســیـــــلی محـــکـــم او چشـــم مرا تار نمود مــــادر از من دوسه تا سیلی محکمتر خورد حسن ازغصه سرش را به زمین زد، غش کرد بـاز زیـنـب غـــــم یـک مرثیــــه ی دیگـــــر خورد قصـــه ی کوچـــه عجـیب است عزیـزان اما وای از آن لحظـه که زهـــرا لگـدی از در خورد . . ✨💫