هدایت شده از پایگاه 2 بسیج دانش آموزی امام خمینی ره
گزارش تصویری از برگزاری کلاس قرآن توسط آقای کاظمی
حسین کاظمی:
♦️مقطع سنی ابتدایی و متوسطه اول♦️
⭕️ بارعایت تمام اصول و پروتکل های بهداشتی⭕️
سه شنبه ۹۹/۰۷/۱۵
👇👇👇👇👇
🚩 #حب_الحسین_فی_بیوتنا
🚩 #حب_الحسین_فی_قلوبنا
🏴 #اربعین
🏴 #ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 #پایگاه_دوبسیج_امام_خمینی_ره
🏴 #هیئت_عاشقان_امام_زمان_عج
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@ashegane_emamzaman_qom
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ رهبر انقلاب: رفتن به پیادهروی اربعین فقط متوقف به صلاحدید ستاد کروناست.
اگر گفتند نه، که تا الان اینطور گفتهاند، همه باید تابع و تسلیم باشند. بهجای رفتن به مرز، از خانه اظهار ارادت کنیم.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌺امام خامنه ای:
🔹همه هستههای فکری، فرهنگی، عملی و جهادی هرکدام کار کنند؛ مستقل؛ آتش به اختیار باشند...چنانکه قرارگاه مرکزی اختلال دارد،شما افسران جنگ نرم، آنجا آتش به اختياريد.
🚩 #حب_الحسین_فی_بیوتنا
🚩 #حب_الحسین_فی_قلوبنا
🏴 #اربعین
🏴 #ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 #پایگاه_دوبسیج_امام_خمینی_ره
🏴 #هیئت_عاشقان_امام_زمان_عج
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@ashegane_emamzaman_qom
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
🏴🏴🏴🕊 کی می رسد خیال طبیبان به درد من؟
دردم بدان رسید که نتوان خیال کرد 🕊
🏴🏴🏴
🚩 #حب_الحسین_فی_بیوتنا
🚩 #حب_الحسین_فی_قلوبنا
🏴 #اربعین
🏴 #ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 #پایگاه_دوبسیج_امام_خمینی_ره
🏴 #هیئت_عاشقان_امام_زمان_عج
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@ashegane_emamzaman_qom
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
«بسم او که عاشق زیاد دارد»
🍃دلدار من سلام...
باز هم من، همان عبد سراپا تقصیر و
سرشکسته ات به بارگاهت آمده ...
🍂چندیست شیطان با تمام قوا، شمشیر به دست گرفته و به جنگ با دل کوچکم برخاسته و ذهنم را مشوش ساخته،
🍂میترسم از لغزش و سقوط در پرتگاه دوری و فراموشی تو ... که برایم صدبار بدتر از جهنم است و آتش..
جانانم تو خود میدانی...
💓و میدانم حتی اگر لب نگشایم تو از صدای تپش های قلب کوچکم حال دلم را میفهمی ... از سرّ نهانم باخبری...
گویی تمام اعضاو جوارحم با تو سخن میگویند و تو پاسخ میدهی...
آری...
💚من وجودت را احساس میکنم در هر دم و بازدمم
گویی صدای توست که میگوید:
نترس نگران چیزی نباش ..
من هستم...
دلبرا....
💠این روزها ورد زبانم شده است:
... أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ
(٩٧/مؤمنون)
«خدایا پناهم ده از دست فتنه ها و وسوسه های شیطان....»
🔺صبر کن... به گمانم «اعوذ» معنایی فراتر از پناهگاه دارد یعنی آغوشی امن، پس به زبان ساده بگویم خدایا مرا در آغوش پرمهرت بگیر که سخت محتاجم ...❤️
#تولیدی_کامل
#آیه_گرافی #توبه
#بازگشت_به_آغوش_پرمهر_خدا
🚩 #حب_الحسین_فی_بیوتنا
🚩 #حب_الحسین_فی_قلوبنا
🏴 #اربعین
🏴 #ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 #پایگاه_دوبسیج_امام_خمینی_ره
🏴 #هیئت_عاشقان_امام_زمان_عج
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@ashegane_emamzaman_qom
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
💠 نجوای همهگانی هر شب
🔹 برای دفع بلایا و بیماری کرونا🔹
🚩 #حب_الحسین_فی_بیوتنا
🚩 #حب_الحسین_فی_قلوبنا
🏴 #اربعین
🏴 #ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 #پایگاه_دوبسیج_امام_خمینی_ره
🏴 #هیئت_عاشقان_امام_زمان_عج
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@ashegane_emamzaman_qom
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
#زندگینامه_شهدا
قسمت بیست و دوم
شهید بهنام محمدی
بهنام در تاریخ ۱۲/۱۱/۱۳۴۵ در منزل پدر بزرگش در خرمشهر بهدنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار.
شهریور ۵۹ بود که شایعه حمله عراقیها به خرمشهر قوت گرفته بود؛ خیلیها داشتند شهر را ترک میکردند. باور نمیکرد که خرمشهر دست عراقیها بیفتد، اما جنگ واقعاً شروع شده بود. بهنام تصمیم گرفت بماند؛ بمباران هم که میشد بهنام ۱۳ ساله بود که میدوید و به مجروحین میرسید.
از دست بنیصدر آه میکشید که چرا وعده سر خرمن میدهد؛ مدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ۳) مقابل عراقیها ایستاده بودند، بعد رئیسجمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید.
به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود. بهنام میرفت شناسایی. چند بار او گفته بود: «دنبال مامانم میگردم، گمش کردم.» عراقیها فکر نمیکردند بچه ۱۳ ساله برود شناسایی؛ رهایش میکردند.
یکبار رفته بود شناسایی، عراقیها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند؛ جای دست سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مانده بود. وقتی بر میگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود؛ هیچچیز نمیگفت فقط به بچهها اشاره میکرد عراقیها کجا هستند و بچهها راه میافتادند.
یک اسلحه به غنیمت گرفته بود؛ با همان اسلحه ۷ عراقی را اسیر کرده بود. احساس مالکیت میکرد. به او گفتند که باید اسلحه را تحویل دهی؛ میگفت به شرطی اسلحه را تحویل میدهم که به من حداقل یک نارنجک بدهید یا این یا آن. دست آخر به او یک نارنجک دادند. یکی گفت: «دلم برای عراقیهای مادر مرده میسوزد که گیر بیفتند.» بهنام خندید.
برای نگهبانی داوطلب شده بود؛ به او گفتند: «به تو اسلحه نمیدهیمها» بهنام هم ابرو بالا انداخت و گفت: «ندهید خودم نارنجک دارم.» با همان نارنجک دخل یک جاسوس نفوذی را آورد.
شهر دست عراقیها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا میشد که کمین کرده بودند یا داشتند استراحت میکردند. خودش را خاکی میکرد. موهایش را آشفته میکرد و گریهکنان میگشت خانههایی را که پر از عراقی بود بهخاطر میسپرد. عراقیها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند. گاه میرفت داخل خانهها پیش عراقیها مینشست مثل کرولالها از غفلت عراقیها استفاده میکرد و خشاب و فشنگ و کنسرو برمیداشت.
نحوه شهادت
خمپارهها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود. مثل همیشه بهنام سر رسید، اما نارحتی بچهها دیگر تأثیری نداشت؛ او کار خودش را میکرد. کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود؛ ناگهان بچهها متوجه شدند که بهنام گوشهای افتاده است و از سر و سینهاش خون میجوشید. پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود. چند روز قبل از سقوط خرمشهر، شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در ۲۸/مهر/۱۳۵۹ پر کشید و امروز آشیانه بهنام، این کبوتر خونین بال، در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون است.
🚩 #حب_الحسین_فی_بیوتنا
🚩 #حب_الحسین_فی_قلوبنا
🏴 #اربعین
🏴 #ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 #پایگاه_دوبسیج_امام_خمینی_ره
🏴 #هیئت_عاشقان_امام_زمان_عج
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@ashegane_emamzaman_qom
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈