#خاطره
«به هیچ عنوان در قید و بند زندگی مادی نبود
و همیشه سخت ترین شرایط را انتخاب میکرد.
وقتی نماینده مجلس شد و همین طور وزیر
دفاع، یک پیکان مدل ۵۶ به او و بقیه دادند.
او پیکان را داد تا رنگ تاکسی زدند
و با آن رفت و آمد میکرد.
وقتی در کاخ نخست وزیری بود،
میتوانست از تمام امکانات آنجا برای خودش
استفاده کند، اما این کار را نکرد.
طبقه های بالا، بنی صدر بود و
چمران در زیرزمین می نشست.
خانه شخصی نداشت،
فقط یک خانه پدری داشت
که گاهی میرفت و به آنجا سر میزد
و باز به همان زیرزمین محل کارش برمی گشت.
همسر اولش، که او را در لبنان رها کرده و رفته
بود، وقتی خبردار شد که او در ایران وزیر شده
است، برایش نامه نوشت.
خودش میگفت:
«وقتی فهمیدند، اومدم ایران و وزیر شدم،
برام نامه نوشتند که میخواند بیان پیشم.
خبر نداشتند که وزارت ما با وزارت آمریکا
یا هر جای دیگه، زمین تا آسمون فرق میکنه.
خبر نداشتند باید بیایند اینجا و توی زیرزمین با من زندگی کنند.»
📕 چمران مظلوم بود ؛ ص ۹۳
راوی : محسن الله داد
۳۱خرداد #سالروزشهادت🕊
#پایگاه_دوبسیج_امام_خمینی_ره
#هیئت_عاشقان_امام_زمان_عج
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@ashegane_emamzaman_qom
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
#خاطره
✍نشسته بودم بغل دست حاجی، یک دفعه زد روی پایش، از صدای نالهاش ترس برم داشت !😳
گفتم: حاجی چیزی شده؟ مشکلی پیش اومده؟ گفت: من سه چهار روزه از حال آقا بیخبرم....😔
پدرش فوت کرده بود ، میان سنگینی غم از دست دادن پدر، قلب و فکرش پیش حضرت آقا بود.☝️ فقط سه چهار روز بود جویای حالش نشده بود. آنوقت اینطور آه میکشید. اینطور خودش را سرزنش میکرد...💔
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله🏴
#دلتنگحرمبطلبارباب💔🏴
#ڪانالرفـاقـتباشـہداتاظـہورمـہدیعج 🏴
#مسجد_صاحب_الزمانعج
#هیئت_عاشقان_امام_زمان_عج
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@ashegane_emamzaman_qom
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
#خاطره
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که امام حسین(ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند...
تا اینکه گفت: وقتی ابیعبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد..
#پایگاه_دوبسیج_امام_خمینی_ره
#هیئت_عاشقان_امام_زمان_عج
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@ashegane_emamzaman_qom
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
#خاطره ☘✨
⚜از کنار صف #نماز جماعت رد شدم . دیدم حاجی بین مردم توی صف نشسته. رد شدم اما دو صف نرفته برگشتم. آمدم رو به رویش نشستم. #دستش را گرفتم . پیشانیش را بوسیدم. التماس دعا🤲 گرفتم و رفتم . انگار مردم تازه فهمیده بودند که #حاج قاسم آمده حرم.
🔅 از لابهلای صف های #نماز میآمدند پیش حاجی. آرام و مهربان🌷 میگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار #ضریح ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند #زیارت کند . وقت رفتن گفت:
⚜«آقای #خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردی زحمتت زیاد شد» گفتم: «سردار من برادر دو #شهید هستم. شما امانت برادر های من هستید.» نگاه ملیحی انداخت و گفت: «#خدا شهدات رو رحمت کنه.» چه میدانستم چند روز بعد خودش هم میرود #قاطی شهدا.....
📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز🌸🌿
#شهید_قاسم_سلیمانی 🌷
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله🏴
🏴 #پایگاه_دوبسیج_امام_خمینی_ره
🏴 #هیئت_عاشقان_امام_زمان_عج
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@ashegane_emamzaman_qom
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
#خاطره 🌼💚
قبل از ضربه خوردن و جراحت بدنش، جودو کار میکرد؛ 🥊
ولی بعد مجروحیت نتونست اون رو ادامه بده..😕
درعین حال نمیتونست ورزش رو ول کنه!☺️
با هم میرفتیم بدنسازی ... 💪
قسمت چپ بدنش (بخاطر سکته مغزی ای که رد کرده بود) توانایی اولش رو نداشت، و بعضی جاها یکم سختش بود؛😣
منتها همیشه به ما روحیه میداد!💫
خودش نمیتونست خوب بره، ولی ماهارو خیلی تشویق میکرد که کم نیاریم و با قوت بیشتر ادامه بدیم...🌕✌️🏻
تو باشگاه هم که همش بگو بخند بود! 😂
الآنم هروقت میریم باشگاه بدنسازی
همش یادش میفتیم...😌
چه خاطرات قشنگی ....🌈☔️
🌹🍃
به نقل از: گمنام
#شهید_علی_خلیلی ❤️
#داداش_علے 💞
┄┅┅✿❀ #السلامعلیڪیااباعبدلله🏴
#دلتنگحرمبطلبارباب💔🏴
🏴 #اربعین
🏴 #ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 #پایگاه_دوبسیج_امام_خمینی_ره
🏴 #هیئت_عاشقان_امام_زمان_عج
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@ashegane_emamzaman_qom
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
#خاطره
✍در پادگان منطقه حلب در حال آموزش بودیم که دیدیم دو تا ماشین کنار ما نگه داشتند. حاج قاسم اولین نفر از اتومبیل پیاده شد. شروع کرد به احوال پرسی با نیروها. بچه های فاطمیون هم با حاجی عکس یادگاری میگرفتند. من کمی دورتر ایستاده و مات چهره زیبای سردارم بودم.
چشمش به من خورد. جثه من نسبت به بقیه ریزتر بود و از همه جوان تر بودم.
حاجس منو صدا زد گفت: بیا نزدیک! رفتم کنارش و دست نوازش روی صورتم کشید.گفت:《ماشالله با این سن و سال چطوری خودت رو رسوندی منطقه؟!》فقط مات چهره نورانی و پرصلابتش شده بودم. حاج قاسم نگاه خاصی به نیروهای فاطمیون داشت. همانطور که بچه ها هم از صمیم قلب عاشقش بودند..
👤راوی:حسن قناص (رزمنده فاطمیون)
🏴 #اربعین
🏴 #ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 #پایگاه_دوبسیج_امام_خمینی_ره
🏴 #هیئت_عاشقان_امام_زمان_عج
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
@ashegane_emamzaman_qom
┈┈┈┈••✾🌿🌺🌿✾••┈┈┈┈
🖼 #خاطره | روزگار نوجوانی آقا
🏐 روایت رهبرانقلاب از ورزش در ابتدای دوران طلبگی
😉 وسط کوچه نخ میبستیم و والیبال بازی میکردیم!
😍 خیلی هم والیبال رو دوست داشتم