.
#حاج_محمود_کریمی
شب سوم #فاطمیه اول 1402
.
نه ناخن دارم که خار بیرون بکشم از پامو
همش کابوسه تو خواب رو نیزه سره بابامو
شمردن یادم میره تا که بشمرم زخمامو
فقط میدونم قد ستاره ها زخم دارم
قد تن بابا زخم دارم
از سر تا به پا زخم دارم
چقدر زخم دارم
من تازه سه سالمه ایوبم
با چشمای منتظر یعقوبم
آتیشه تو قلب پر آشوبم
همینکه عمه مونده پیشم خوبم
****
بابا اون شب که تو راه از رو ناقه افتادم من
تو خواب و بیداری با دست بسته افتادم من
بیابون و تنهایی یاد عمه افتادم من
میگفت خانومم سفر سنگینه برات اما
اگه هرکجا شدی تنها
بگو ادرکینی یا اماه
مادر رو دیدم با چشم گریون
خوابو درد و دست و پای بی جون
دست مادرم توی موهام بود
دیگه نفهمیدم چی شد باباجون
من تازه سه سالمه ایوبم
با چشمای منتظر یعقوبم
آتیشه تو قلب پر آشوبم
همینکه عمه مونده پیشم خوبم
****
بابا یک ماهه که از حس بغلت محرومم
شبا وقتی که برات گریه میکنم آرومم
چشاتو وا کن ببین مثل مادرت خانومم
ببین زهرا رو سیاه شده تا زیر ابروم
رمق دیگه نداره بازوم
امون بریده درد پهلوم
این دفعه سفر میری باباجون
مدیونی تنها بری باباجون
عمه مونده و رباب و گریه
تو با علیِ اصغری بابا جون
من تازه سه سالمه ایوبم
با چشمای منتظر یعقوبم
آتیشه تو قلب پر آشوبم
همینکه عمه مونده پیشم خوبم
.👇
https://eitaa.com/Asheghane_hazrat_zeynab
shabe-akhar-kafanaro-mide-madar.mp3
3.72M
🥀شب آخر دست دختر
🥀کفن هارو میده مادر
🎤 کربلایی سیدرضا_نریمانی
#احساسی
#ایام_فاطمیه🏴
◾️شهادت حضرت زهرا سلام
شب آخر دست دختر کفنا رو میده مادر
می خونه ذکر مصیبت برای حسین بی سر
تشنه قاری ، نی سواری ، مگه تو مادر نداری
ای حسین، حسین ، حسین ، حسین
رأس تو می رود، بالای نیزه ها
من زار می زنم ، بر پای نیزه ها
آه ای ستاره ی، دنباله دار من
زخمی ترین سرِ ، نیزه سوار من
ای حسینم، ای حسینم ، ای ضیاء هر دو عینم
آه از آن روز که دنیای من از پا افتاد
ردِّ پا روی پَرحضرت حوراء افتاد
نفس حادثه ها را به شمارش انداخت
اتفاقی که برای من و زهرا افتاد
اتفاقی نبود خونه سوخت
اتفاقی نبود در شکست
اتفاقی نبود فاطمه رو زمین نشست
اتفاقاً مثل گل پشت در کوبیدنش
اتفاقاً کُشتنش چهل نفر رد شدن از رو تنش
دانلود مداحی رضا نریمانی - فاطمیه -
https://eitaa.com/Asheghane_hazrat_zeynab
|⇦•ای قدر تو....
#روضه وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفس سید مهدی حسینی •✾•
"اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ"
ای قدر تو پنهان تر از پنهان
زهرا تر از هر زُهره ي تابان
ای قبله ي اذکارِ تسبیحات
سبوح تر از واژه ي سبحان
ای روشنی بخشِ ازل نورت
قبل از نخست و بعد از پایان
ای بسم ربِّ النور سلمان ها
نام بلندت نسخه ي درمان
يا فاطر و يا فاطمه يعني
افلاك با مِهر تو شد بنيان
مسند نشین آیه ي تطهیر!
ای مُصحفِ والاتر از قرآن!
از عالمِ ناسوت تا لاهوت
می گیرد از چشمان تو فرمان
مریم گُلی از باغ بستانت
دلبسته تو روضه ي رضوان
دُرّ نجف شد گردن آویزت
دو گوشواره، لؤلؤ و مرجان
ای زمزمِ چشمانِ تو کوثر
تنها غدیر مانده در جریان
نهج البلاغه گوشه ي مسجد
از خطبه خوانیِ تو شد حیران
رعشه به جان عرش افتاده
آهِ کلامت سلسله جنبان
نام علی جاری ست در نطقت
شیرینی اش گردیده دو چندان
*گفت:علي جان! صد بارِ ديگه هم بيان پشت در حمله كنند، خودم ميرم در رو باز مي كنم...*
فرمودی: ای مردم! چرا تردید؟
حق علی از چه شده کتمان
بغضِ امیرالمومنین کفر است
حب امیرالمومونین ایمان
ممسوس ذاتِ حضرت باری
در غزوه ها، جنگ آورِ میدان
خورشید را تکذیب می کردند
خفاش های کورِ گورستان
با خود فدک هر روز می خواند
شرحِ عبورت را گُلِ ریحان
در دست های مجتبی دستت
ای دست گیرِ عالمِ امکان
فرشِ رهت عرش معلا شد
دیوارها شد آینه بندان
انسیه بود و کوچهای باریک
حوریه رویارویِ يك شیطان
چادر نمازت روی خاک افتاد
یا کعبه ي حاجات شد ویران
دردا لگد شد خیمه ي توحید
در زیرِ پای نامسلمانان
"تبت یدا" می زد به تو سیلی
پوشیه ات نیلی شد و گریان
ای روحِ دو پهلوی پیغمبر
پهلو گرفتی بعد از این طوفان
گُل کرد بر پیراهنت لاله
پژمرد از این داغ یک بستان
سوگند که پایِ علی بانو!
تو ایستادی تا به پای جان
*ميگن: حضرت زهرا سلام الله عليها اون روزاي آخر اينقدر ناتوان و خسته شده بود، نه مي تونست چيزي بخوره، نه مي تونست چيزي بياشامه، به يه وضعي رسيده بود كه وقتي مي خواست بايسته دستش رو ميذاشت روي ديوار، فضه و اسماء ميگن: به سرعت اومديم خانوم رو كمك كنيم، اينقدر خانوم نحيف و زار شده بود ديگه روزاي آخر با اشاره حرف ميزد، فضه ميگه ديدم روز آخري يه حرفي داره ميزنه صداش رو نميشنوم، ميگه: گوشم رو گذاشتم كنار دهان خانوم، ديدم مي فرمايند:*" اِنِّي اُريدُ اُعانِقَ طِفلِي الحَزين وَلَدي الحُسين" يه كاري كن بتونم حسينم رو بغل كنم... اينقدر ابي عبدالله خوشحال شد، مقاتل نوشتن: "فَتَبَسَّمَ الحُسَين" لبخندي زد ابی عبدالله، اما اين لبخند خيلي زود تبديل به گريه شد، گفت: حسين رو بيار بغلم، سَرِ حسين رو تو آغوشش گرفت، نوشتن: تا اومد موهاي حسين رو نوازش كنه"اِرتِعَشت يداها" دستاش مي لرزيد، با همون دستاي لرزون موهاي حسين رو نوازش كرد، حالا زينب هم داره اين صحنه هارو نگاه ميكنه، اي روزگار! اين دستاي لرزون تا كجا رفت سَرِ حسين رو بغل بگيره؟ يه روزي رسيد اومد كنارِ تنور خولي هي با اين دستاش سَرِ حسين رو نوازش داد، اما توي بچگي جوري سَر حسين رو نوازش ميداد ميگفت: مادر! نميخوام يه تار موت به زمين بيوفته، اما الان مويي برا حسينش نمونده... اي حسين! *
|⇦•این نفسات منو میکشه...
#سینه_زنی وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده ۱۴۰۱ به نفس حاج اسلام میرزایی •✾•
این نفسات منو میکشه
هر نفسم فدای تو شه
بی تو بهار من خزونه
خونه با بودن تو خوشه
آب میشی هی تو پیش چشام
زندگی رو بی تو نمیخوام
بعد تو هر روز میمیرم
خیره به در تا میشه نگام
اشکای چشمات منو میسوزونه
گریه نکن جون حیدر
یادم نمیره فضه خذینی تو
در وسط دیوار و در
«یا زهرا یا زهرا ...»
پاشو و باز کارِ خونه کن
رحمی به اشکِ روی گونه کن
پاشو دوباره مثل قدیم
موهای زینبو شونه کن
لخته ی خون روی لبت
خون میچکه ز پیروهنت
آخرشم نگفتی بهم
تو کوچه چی دیده حسنت
وقتی میبینم راه میری خمیده
تیره میشه روزهای من
تو کوچه ها بی هوا سیلی خوردی
انسیةَ الحَورای من
«یا زهرا یا زهرا...»
|⇦•مادرم از غدیر...
#روضه وتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده به نفس سید رضا نریمانی •✾•
مادرم از غدیر میزد حرف
مادرم سربه زیر میزد حرف
مردک رذل پست سیلی زد
بی هوا با دو دست سیلی زد
و دل من شکست در کوچه
مادرم تا نشست در کوچه
استراحت نداشت مادر ما
خواب راحت نداشت مادر ما
«*آخه تو طول روز به بچهها میرسه. موهای حسن رو شونه میزنه موهای زینب رو شونه میزنه....
یه خانم سه ساله ای میگفت: مادرم هی میگفت...*
تار می بینم سرم سنگینه
عجب دستی داشت خیر نبینه»
مادرم مادرم مادرم دلشکسته میخوابید
میشد از درد خسته میخوابید
با سرِ نیمه بسته می خوابید
اکثراً هم نشسته می خوابید
مادرم رفت و پیر شد بابا
بعداز آن، سر به زیر شد بابا
📝 برخیز که شور محشر آمد
🖊 #شور
برخیز که شور محشر آمد
این قصه ز سوز جگر آمد
لشکر همه خیره سوی خانه
نوبت به نبرد مادر آمد
***
برخیز که روز محشر آمد
تابوت به دوش حیدر آمد
برخیز که با نوای زینب
این جسم بی جان مادر آمد
...........
#دمام_زنی
.
وقتی به سوی میدان قدم زد
گفتن همه پیغمبر آمد
بر دست گرفت او ذوالفقارش
گفتند دوباره حیدر آمد
حــــسـیـــن واااای
#سبک_برخیز_که_شور_محشر_آمد