#موالید_شعبان_المعظم 11
#با_عباس_علیه_السلام 22
#با_زینب_علیهاالسلام 43
#ماه_شعبان 22
🔵⚪️ حضرت زینب جای دستان برادرش عباس (سلاماللهعلیهما) را بوسید..
👈🏼👈🏼 ثم التفت (یزید) إلى ربيع بن زياد الغطفاني فقال: ما تقول أنت؟
فقال: قولی قول أصحابي.
قال: قل ولا تخف،
قال: تريد مني الصدق أم الكذب؟
قال: ويحك، ما حاجتنا إلى الكذب.
قال: الصدق يا أمير، هو: لقد خرج علينا بنو هاشم،... ما كنا نحتسبهم رجالا بل کنا تراهم صواعق...، نزلت علينا من السماء، خرجوا علينا بسيوف مسلطة و رماح مشرعة فعبروا في وجوهنا ففرقوا جمعنا وشتتوا شلتنا وهزموا أبطالنا وملأوا الأرض بدمائنا وفيهم هذا البطل الذي رأسه بين يديك مشيرة إلى العباس لة كان إذا حصل على المیمنة فرقها تفريقا وإذا حمل على الميسرة، مزقها تمزيقا ، وإذا حصل على القلب، خلط أوله بآخره.
والله لو لم ينزل القضاء من رب السماء ، لما أبقي ما واحدة...
قال: صدقت ولك الجائزة...
وكانت زینب نالت جالسة، فلما سمعت مدح أخيها على ألسنة أعدائه ولوائه ورأسه نصب عينيها، قامت وأمرت النساء الهاشميات بالقيام إجلالا لكفيلها وتقديراً لشجاعته.
ثم تدانت قليلاً نحو الجلساء وصاحت... بارفع صوتها ...
التفت يزيد إلى الإمام السجاد سلام اللّه علیه قال: من هذه المرأة؟
قال: هذه عمتي زينب.
قال: إذهب إليها وقل لها: ما ترديد؟!
أقبل الإمام إلى عمته وقال لها: عشه، ماذا تريدين؟
قالت: عنه، قل ليزيد: إني أريد لواء أخي العباس حتى أقبل موضع كفه من اللواء،...
فأخذت اللواء بيدها ثم انحنت على موضع كف أخيها تقبله وهي تارة تخاطب اللواء وأخرى تخاطب الرأس الشريف...
📚الطريق إلى منبر الحسين لنیل سعادة الدارین، ص ۳۷۳، ۳۷۶
📝 نقل است که یزید لعین به ربیع بن زیاد غطفانی نگاه کرد گفت:
تو دربارهی #عباس چه میگویی؟
گفت: راست بگویم؟
گفت: وای بر تو الان وقت راست گویی است.
▫️ربیع گفت: وقتی بنیهاشم بر ما حمله کردند ما آنها را مرد ندیدیم بلکه صاعقهای بودند که بر ما از آسمان نازل شدند با شمشیر ها و نیزهها بر ما فرود آمدند و جمع ما را متفرق کردند و زمین را پر از خونهای ما کردند و در بین بنیهاشم این جوان بود، اشاره کرد به سر حضرت عباس (سلام اللّه علیه) و گفت این آقا به میمنه میزد همه را میکشت به میسره میزد همچنین و وقتی به قلب سپاه میزد اول و آخر را یکی میکرد.
▫️به خدا قسم اگر قضای پروردگار نبود این آقا (حضرت عباس سلام اللّه علیه) یک نفر از ما را باقی نمیگذاشت.
یزید لعین گفت درست گفتی.
▫️ وقتی حضرت زینب (سلام اللّه علیها) مدح برادرش عباس را از زبان دشمنان شنید به احترام حضرت عباس سلام اللّه علیه بلند شد و به مخدرات دستور داد بلند شوند و به خاطر تشکر از شجاعت عباس سلام اللّه علیه بلند شدند.
بعد حضرت زینب سلام اللّه علیها با صدای بلند صیحهای کشیدند، مجلس به هم ریخت.
▫️یزیدلعین رو کرد به حضرت سجاد سلام اللّه علیه گفت او کیست؟
حضرت فرمود عمه ام زینب است.
یزید گفت برو ببین چه کار دارد؟!
▫️حضرت رفتند نزد زینب کبری.
حضرت زینب سلام اللّه علیها فرمود: به یزید بگو پرچم برادرم عباس را بدهد تا موضع دستان او را ببوسم.
▫️یزید لعین پرچم را داد حضرت زینب خم شدند و موضع دستان حضرت ابوالفضل سلام اللّه علیه را بوسید و گاهی با پرچم سخن می گفت و گاهی با سر بریده...
#بر_دشمن_مرتضی_علی_لعنت
.
12-Fatemieh2.90-Shabe2-MirDamad1[www.RASEKHOON.net].mp3
3.59M
💠 بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست
🎤🎤 سید مهدی میرداماد
🌺 مناجات و روضه بسیار زیبا
🌺 #فاطمیه #صلوات #امام_زمان
◾️ مناجات #امام_زمان ایام #فاطمیه
بیا بیا گل نرگس عزای مادر توست
صفای فاطمیه از صفای مادر توست
اگر که سائلم و نوکر همیشگی ام
فقط به خاطر لطف و عطای فاطمه است
تمام عزت شیعه رحین منت اوست
تمام زندگی ما فدای مادر توست
قسم به مادر و آن احتجاج حیدریش
دوام خدمت ما با دعای مادر توست
ز نور چادر او ما همه مسلمانیم
که اصل طینت ما خاک پای مادر توست
به وقت مرگ که دستم به هر دری کوتاست
امید دلخوشی من وفای مادر توست
بیا که با تن خونین ، هنوز منتظر است
که انتقام تو تنها دوای مادر توست
شاعر : قاسم نعمتی
🎤🎤 سبک #مناجات #میرداماد
نوحه حضرت زهرا سلام الله علیها
سلام ما سلام عالمین
به آن که بود علی را نور عین
به کوثر صحیفه ی شرف
به مادر حسین و زینَبِین
سلام ما به مظهرِ وَقار
سلام ما به نورِ منجلی
به آن شد برای حفظ دین
به پشت در فدایی علی
سلام ما به آنکه شد به عرش قائمه
درود ما به دلخوشیِ محشرِ همه
نوای ما شده یا فاطمه یا فاطمه
یا فاطمه شهیده ی علی یا فاطمه...
تو بانوی کرامت و کرم
تو انتهای لطف و رحمتی
به قامت خم و به عُمر کم
فدای مکتب ولایتی
تو بعد جان سپردن نبی
ندیده اي اگر چه احترام
خودت تک و تنها نموده ای
علیه دشمن علی قیام
فدای آن دل به درد و غم نشسته ات
امان از آن صدای ناله های خسته ات
چه گویم از هُجوم و پهلوی شکسته ات
یا فاطمه شهیده ی علی یا فاطمه...
دعای تو امید قلب ما
برای سائلان نما دعا
که تا دمی که جان به پیکر است
نگردم از حریم تو جدا
به یادِ لاله های بی کفن
به راه و مکتب خمینی ام
وَ در مسیر روشن ظهور
به عشق کربلا حسینی ام
قسم به عشق،تویی تو در تمام لحظه هام
دلم میخواد،به سوی کربلای تو بیام
عنایتی،که بی نوای خاکِ نِینَوام
حسین آقام همه میرن تو می مونی برام...
#فاطمیه #فاطمیه۹۸
#حاج_امیر_عباسی
.
متن مناجات با امام زمان(عج) و روضه حضرت زهرا سلام الله عليها- حاج محمود كريمي
الا كه صاحب عزاي ِ تمام غم هايي
دوباره فاطميه آمده، نمي آيي؟
به ما نگاه كن اي ساحل ِ نجات بشر
تو را طلب كند اين ديده هاي ِ دريايي
كجا سياه به تن كرده اي غريبانه
كجا به سينه ي خود مي زني به تنهايي
كجا شبيه ِ علي سر به چاه ِ غم بردي
كجا شبيه ِ علي روضه ِ خوان ِ زهرايي
براي گريه به غم هاي مادرت آقا
نه اينكه فكر كنم، مطمئنم اينجايي
شنيده ايم كه گفتيد روضه خوان باشيد
به روي چشم هر آنچه شما به فرمايي
*فرمود:براي مادر ما آه بكشيد،آه*
شنيده ايم زمين خورده است مادرتان
در آن دمي كه به در خورد ضربه ي پايي
🔸🔹🔸
هزار بار شکستند رکن ِ مولا را
یکی نگفت چرا میزنید زهرا را
همین که فاطمهاش بر روی زمین افتاد
سیاه دید علی روی آسمانها را
کسی که شیعه بود، مادرش بود زهرا
خدا گواست که کشتند مادر ما را
فراق فاطمه بر کشتن علی بس بود
روا نبود ببندند دست مولا را
هزار مرتبه نفرین بر آن ستمگر كه
که کشت حامی تنها امام تنها را
*اين روزها توي مدينه:*
برای مادر سادات گریه منع شده
که بهر گریه گرفته است راه صحرا را
*يه روز علي ديد فاطمه اش توي ِ بيت الاحزان، كه يه سايه باني درست كرده بود فاطمه بره اونجا بشينه گريه كنه،سايه بان رو هم خراب كردن، تبليغات بر عليه اونها بود به ضرر اونها بود، علي ديد فاطمه اش نيست، گشتن يه نفر گفت:آقا جان دارن از سمت اُحد ميان، علي دويد،ديد صورت حسنين از شدت آفتاب سوخته، مادر داره ميآد، زير بغل هاي مادرشون رو گرفتن، قدم قدم،هر يه قدم فاطمه يه آه ميكشه، خانم جان اُحد رفتيد چه كنيد؟ ميگم. تو راه رفتن كه نميتونه حرف بزنه،آمد خانه رو بستر آرام آرام خوابوندنش،علي جان، سايه بانم رو خراب كردن،رفتن سر ِ قبر عموم حمزه شروع كردم گريه كردن،بچه ها شما چرا اينطوري شديد؟ گفتند:بابا آفتاب خيلي سوزان بود، مادرم زير ِ آفتاب داشت گريه مي كرد، ماجلوي ِ آفتاب ايستاديم مادر اذيت نشه*
علی چگونه ببیند بر آن رخ نیلی
شرار تابش خورشید و سوز گرما را
کنار سایه ي نخلی در آفتاب گریست
شب از عناد بریدند نخل خرما را
رواست عالمیان جان دهند از این غصه
که جای پنجه ي دیو است روی حورا را
قسم به سوره ي یاسین و هل اتی «میثم»
که پیش چشم علی میزدند طاها را
*صورتي كه توي ِ آفتاب سوخته باشه حتماً ديديد، ابي عبدالله و امام مجتبي، با مادر آمدند،صورت ِ بچه ها تو آفتاب سوخته شد، يك بار اينجا صورت حسين... يك بار جلوي آفتاب ايستاد،آفتاب به زينب نتابه،يك بارم زينب صدا زد:عزيز ِ دل ِ برادر، علي جان، كشته هاي خودشون رو دفن كردن،بدن ِ امام زمان روي زمين،عريان،پاره پاره،سه روز و دو شب، توي بيابان كربلا،شب ها وحوش مي آمدند،درندگان،چرندگان مي آمدند، هيچ حيواني به هم كار نداشت، همه مي آمدند كنار بدن ِ پاره،پاره،آي رفقا قبل از ما اونها اومدن،سينه زدن،گريه كردن، تا روز سوم بني اسد اومدن ديدن بدن ها روي زمين،خدايا اينها كي هستند؟بدن ها يا به لباس شناخته ميشه يا به سر شناخته ميشه، يا يه آثاري تو انگشت و بدن شناخته ميشه، رسيدن كنار ِ يه بدني كه هزار و نهصد و پنجاه زخم،امام سجاد فرمود:اين بدن ِ حجت ِ خدا حسين ِ...حسين...
➖⬛️➖⬛️➖⬛️➖
مجمع مداحان اهلبیت ع
بروزترین و قویترین پایگاه جامع مداحی
👇👇👇
فروارد به تمامی گروها.واتساب.تلگرام
صدقه جاریه میباشد
⬛️➖⬛️➖⬛️➖⬛️➖⬛️➖
چند روزه دلم پر از غمه
بیقرار رقص پرچمه
وقتی اینجوری میشم فقط
فاصله میگیرم از همه
شادیای دنیا تو دلِ
اربعین نرفته ها گمه
مرهم دل خرابِ ما
مشهدالرضاست یا قُمه
دلم امشب
میگیره بهونه ی بارونو
تب سختم
انگاری که نداره درمونو
داره قلبم
میزنه از تو سینه بیرونو
آسمونم
ابریه هوای بارون داره
دل زارم
زخمیه غمای پنهون داره
چشم خیسم
مثل اون خرابه مهمون داره
موج اشکه توی چشمام
مرهم میخواد دل شیدام
یا معصومه رو که میگم
دنیا دم میگیره باهام
2
ما یه بین الحرمین داریم
که شده این روزا محشری
که میون ما ایرونیا
خیلی خیلی داره مشتری
اما بین الحرمینِ ما
بین خواهرو برادره
شب جمعه هوای حرم
پُره روضه های مادره
حورالعیناش
همه مست نوای نقارن
پراشونو
روی دیوار حرممیذارن
همه اینجا
دمِ یا ضامن آهو دارن
اما اینجا
پنجره داره نداره گودال
خداروشکر
نشده تن آقامون پامال
شب جمعه
نمیره خواهری اینجا از حال
آب میخورن زائراشون
با خیال راحت اینجا
خوبه که شش ماهه ای نیست
کنج ضریح تو آقا
3
روضه هام مست دو خواهره
که یکی دید و یکی ندید
نرسید یکی به مشهدو
یکی اما کربلا رو دید
یکی دلتنگه برادره
که شده شهید زهر کین
یکی دیده جسم زاری رو
که کشوندنش روی زمین
ته گودال
یکی با چکمه رسیده ای وای
خواهری تا
پای مقتلش دویده ای وای
دیده رو نی
افتاده سر بریده ای وای
ته گودال
بردن انگشتشو با انگشتر
دیده زینب
آره خاکی شد رگای حنجر
دم مقتل
با یه سیلی شده پاره معجر
دو خواهر و دو برادر
یکی مسموم یکی بی سر
یه خواهری نرسیده
یکی دیده تن بی سر
#خادم_زینب
#شور_مقتلی
#شهادت_حضرت_معصومه
#پیشنهاد_ویژه
نوحه حضرت زهرا علیها سلام
عجب رسمیه رسم زمونه
قصه برگ و باد خزونه
میره فاطمه برای زینب
چادر خاکی بجا می مونه
عجب دردیه درد یتیمی
وای از روزای سرد یتیمی
امشب به روی حسین و زینب
داره می شینه گرد یتیمی
مسافر من مرو ز خانه
مکن تو عزم سفر شبانه
امان از وقتی که بین کوچه
دشمن تو را زد با تازیانه
ویرانه باشد بی تو سرایم
داغ غم تو مانده برایم
هم تو غریبی هم من غریبم
بر غربت تو من مبتلایم
موضوع: #حضرت_زهرا علیها سلام
سبک: #عجب_رسمیه
.روضه و توسل جانسوزویژه فاطمیه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
شاخه ی تاخورده ی یاسم،ازاین گلشن نرو
یا اگر که میروی، باشد! بدون من نرو
خیلی دلش سوخته علی ... آخه صداش کرد ، فرمود خواب دیدم بابامو ... فرمود امروز تو مهمان ما میشی ... علی جان میخواستم چندتا حرف باهات بزنم ... یکی این که منو حلالم کنی ...*
قاتلانت پیش من دارند جولان می دهند(ای روزگار ..عجب روزگاری)
جوشن خوبم ، علی مانده ست بی جوشن نرو
صورت پوشیده ات هم روشنای خانه است
از شب تاریک ما، ای مشعل روشن نرو
هی جوابم میکنی ، هی التماست میکنم
دست من بر دامنت ، ای سوخته دامن نرو
یا زهرا ...
نذرها کرده است زینب تا بمانی پیش ما
فاطمه محض رضای دخترت فعلاً نرو
خاک بر دنیا که از صدیقه شاهد خواستند
کوری کذّاب ها ، ای حجت مطلق نرو
حالا ورق برمیگرده ...
خیر باشد! باز نان پختی و جارو میکنی
قصد رفتن که نداری؛ جان من
بودنت لطف است در خانه ، چه لاغر ، چه مریض
بین بستر گرچه مانده حاله ای از تن نرو
داده ای هر چند به زینب کفن ها را ولی
مانده زهرا جان کمی از کار پیراهن نرو
یعنی پیراهنو امروز تموم کرده ...
کربلا میبینمت در ازدحام نیزه ها ( چه اشاره ای)
با تنِ افتاده بین لشگر دشمن نرو
خنجری با حنجری برخورد کرد اصلاً نبین
یک قدم نزدیک گودال حسین
*وارد خونه شد ... دید داره نان میپزه ... فضه گفت هر چی اسرار کردم ، فرمود فضه جان! روز آخریه میخوام خودم برا بچه هام غذا درست کنم ... لباسهارو شست ، یک یک بچه هارو استحمام کرد ، قشنگ همه رو شانه به موهاشون زد ...
واقعا روز آخریه ، حال مریض خوب میشه ...
مادره دیگه ... واقعا سخته میخواد خداحافظی کنه ... لذا بچه هارو فرستاد ... حسن و حسین رو با امیرالمؤمنین ... زینبین رو فرستاد خونه فامیل یا همسایه ...
فضه! میخوام تنها باشم ... أسما ! میخوام تنها باشم ...
دیدم نماز مغربشو که خوند ، رو به قبله دراز کشید ...
من صورتمو میپوشونم ... بعد از لحظاتی اگر صدایی نیومد ، زود بروید علی رو خبر کنید ...
أسما میگه دیدم صورتو که پوشوند ، سلام کرد بر ملائکه ی مقرّب و بعد سلام بر پدرش نمود و ساکت شد ... دلشوره گرفتم ... هی صداش زدم ...
یا حبیبة الرسول ...
یا زهرا ...
دیدم جواب نمیده ... روپوشو از صورتش برداشتم ... دیدم از دنیا رفته ...
گریبانمو چاک زدم ... دویدم به سمت مسجد برم ... یه وقت در باز شد ... حسنین وارد شدند ... اونها هم معلوم میشه سراسیمه بودند ...
ای أسما ، ای فضه ... بگو مادر ما کجاست ... گفتم مادر خوابیده ، بیایید غذاتونو بخورید ... یه نگاهی به من کرد حسن ، گفت فضه بگو ببینم تا حالا ما کِی بی مادر غذا
▫️روضه حضرت زهراسلام الله علیها
▪️حاج منصور ارضی
▪️▫️