#اشعار_اسارت
میان کوفه و زاری! خدا مرا بکشد
بگوهوای که داری؟ خدا مرا بکشد
دوباره گوشه ی زندان نموده ای منزل؟
مگر که خانه نداری؟ خدا مرا بکشد
میان اینهمه نامحرمان ،چراهستی
ز دیدنم چه فراری... خدا مرا بکشد
اگر به مجلس مرجانه،زینبت آمد
دلیل آن تویی آری، خدا مرا بکشد
به شام و کوفه کسی با سر حسینت گفت:
چرا به نیزه سواری؟ خدا مرا بکشد
تورا به بزم شراب و میان تشت طلا
سر بریده ی قاری، خدا مرا بکشد
دوباره سوز صدای غریب ازکوفه است
صدای قاری شیب الخضیب ازکوفه است
#ارمین غلامی_مجنون
#کوفه_مجلس ابن مرجانه_
#اشعار_اسارت
#محرم۱۴۰۳
#ماه_محرم
ازغم دوست دگر،پاره جگر ریخته است
ازفراقش ،به بره کوفه ؛ گهر ریخته است
کوفه ومجلس مرجانه،وزندان بلا
یک نظر نیست که هر گوشه نظر ریخته است
مردم کوفه ،نی،دف وسره چنگ زدند
تنی این سو، بدنی سوی دگر ریخته است
همه سرها به سنان، قسمت دیگر سر تیر
چند قسم دگرش روی سپر ریخته است
قد و قامت همه سروست چنین افتاده
وای بر ساقه ی آن چند تبر ریخته است
کوفیان چیدن آن روی عبا را دیدند
اشک داغ است که از خون بصر ریخته است
آه ِزینب طرفی، خنده ی خولی طرفی
سوختم بس که در این کوفه شرر ریخته است
#شاعر.آرمین غلامی_مجنون