#امام_هادی_النقی_ع_شهادت
وشمع سوخت و دورش به جای پروانه
شرابخوار و یهودی نشست و بیگانه
وشمع سوخت و رقاصه های بی وجدان
به بادهی متوکل زدند پیمانه
و شمع سوخت و بر گریههاش خندیدند
چقدر غربت دارد تکان این شانه
یکی نبود بگوید به امت سلفی
که کعبه را نبریدش میان بتخانه
یکی نبود بگوید امام جامعه را
اذیتش نکنید اینقدر غریبانه
یکی نبود بگوید به خانه اش ببرید
ولی دگر نبریدش به سوی ویرانه
سلام شمع خرابه نشین سامرا
که با سه سالهی زهرا شدید همخانه
شاعر: #وحید_عظیم_پور
#رضاابوالحسنی
#امام_هادی_النقی_ع_شهادت
ای از غم تو بر جگر سنگ، شراره
وی در همهی عمر، ستمدیده هماره
سنگینی اندوه تو از کوه فزونتر
غمهای فراوان تو بیرون ز شماره
تو آیه تطهیری و دشمن به چه جرأت
با جام میِ خود به سویت کرده اشاره
از هجر تو باید کمر کوه شود خم
جایی که گریبان ولایت شده پاره
سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده
همراه عدو رفتی و او بود سواره
از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود
کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره
فوجی پی آزار دلت دست گشودند
قومی ز دفاع تو گرفتند کناره
«میثم» دگر از این غم جانسوز نگویی
کز نوک قلم جای سخن ریخت شراره
#امام_هادی_النقی_ع_شهادت
ای از غم تو بر جگر سنگ، شراره
وی در همهی عمر، ستمدیده هماره
سنگینی اندوه تو از کوه فزونتر
غمهای فراوان تو بیرون ز شماره
تو آیه تطهیری و دشمن به چه جرأت
با جام میِ خود به سویت کرده اشاره
از هجر تو باید کمر کوه شود خم
جایی که گریبان ولایت شده پاره
سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده
همراه عدو رفتی و او بود سواره
از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود
کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره
فوجی پی آزار دلت دست گشودند
قومی ز دفاع تو گرفتند کناره
«میثم» دگر از این غم جانسوز نگویی
کز نوک قلم جای سخن ریخت شراره