#فاطمیه
#مرثیه_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#حضرت_فضه سلاماللهعلیها
تقدیم به حضرت فضه سلاماللهعلیها
ای محرم اسرار مادر؛ فضه خانم
دراوج غم ؛غمخوارمادر؛فضه خانم
جای خدیجه مادری کردی برایش
گشتی در آتش یار مادر؛فضه خانم
بین درودیوار دیدی که چگونه
خورده گره در کار مادر؛فضه خانم
ازپشت در بیرون کشیدی باچه زحمت
هم مادر و هم بارمادر؛فضه خانم
تنها تو دیدی گیسوی آتش گرفته
پیشانی تب دار مادر ؛فضه خانم
دیدی شیار انداخته در باشتابش
برنیمی از رخسار مادر؛فضه خانم
چادر گرفتی دور او تاکه نبیند
زینب تن خونبار مادر؛فضه خانم
تاچندهفته پاک میکردی به گریه
خون در و دیوار مادر؛فضه خانم
در کربلا هم دور زینب را گرفتند
گودال شد تکرار مادر ؛ فضه خانم
#قاسم_نعمتی
شعر #روضه_حضرت_زهرا سلام_الله_علیها
#زبانحال_فضه_ی_خادمه_علیها_سلام
از زیرِ در، وقتی که زهرا را در آوردم
گشتم به سختی، غنچهای را پرپر آوردم
اصلاً نمیدانستم آن لحظه، چه باید کرد
ناگاه، پیشِ چشمِ زینب سر در آوردم
او خیره خیره دید، وحشت کردنِ من را
من بارِ زهرا را، به نزدِ حیدر آوردم
او غنچه را دید و نظر بر باغچه انداخت
قبری پِیِ دفنِ جَنینِ مادر آوردم
از سینهی سوراخ، چادر غرقِ در خون بود
رفتم برایش چادر و هم معجر آوردم
وضعِ بدی دیدم، علی فرمود: ای سلمان!
رویش عبا اَنداز، عبایش را درآوردم
با بردنِ مولا، دوباره او ز جا برخاست
خود را پیِ زهرا بحالِ مضطر آوردم
با دیدنِ دستانِ بینِ ریسمان مُردم
بیدست و پا، دستی کمک بر کوثر آوردم
مَردی یهودی، صحنه را دید و مسلمان شد
گفتا: به ذهنم، یادِ فتحِ خیبر آوردم
زهرا کمربندِ علی را میکشید، اما
ناباورانه، قتلِ او را باور آوردم
زیرِ غلافِ تیغِ قنفذ، دست و پا میزد
دستم بزیرِ بازوانِ اَطهر آوردم
خون بود کز، پهلو و دست و سینهاَش میریخت
چادر نمازِ خویش را، چون بستر آوردم
یکسو، حسین و مجتبی را در بغل گیرم
یکسو، فغان از گریههای دختر آوردم
روزی رسید، این ماجرا در کربلا دیدم
هرچه دعا کردم، اجابت کمتر آوردم
میخواستم بهر اسیران، آب و نان آرَم
اما ز صبرِ بانویم، چشمِ تر آوردم
#فاطمیه
#حضرت_فضه
#محمود_ژولیده ✍
.