#حضرت_معصومه_س_ورود_به_شهر_قم
#مجتبی_دسترنج
مژده دهید باغ را، چون برکات میرسد
این يَم و شوره زار را، قند و نبات میرسد
قصدش اگرچه قم نبود، دست قضا ببین عجب!
حضرت معصومه به قم، قبلِ وفات میرسد
کشتیِ نوح آمده، بر روی ناقه جلوه گر
این خبر از سَما رسید، راهِ نجات میرسد
حُسنِ تمامِ اهلبیت، منبع جود و معرفت
هم برکات آمده، هم حسنات میرسد
بر دل عاشقان بَسی، از نفسِ مقدس اش
با قدمِ مبارک اش، شور و نشاط میرسد
بوی مدینه می وَزَد، از سرِ جاده بر مشام
جاده شده معطرش، تا نفحات میرسد
سجده كنيد جنيّان، همچو ملائكه بر او
وقت رسیدنش به قم، وقتِ صلاة میرسد
تشنه ی معرفت اگر، تشنه هنوز مانده است
بر لب خشک او بگو، آب حیات میرسد
بانوی قم کریمه است، مثلِ برادرش رضا
بر سر زائران خود، حینِ ممات میرسد
از طرف رضا بُوَد، به دستِ خواهرش اگر
برای کربلا به ما، برگِ برات میرسد
او نرسیده بر رضا، پس نَشود چُنین دگر
حالْ بِدان که زائرش، بر عتبات ميرسد
مژده به جمکران دهيد، از حرمِ کریمه اش
غُصه مَخور که مهدی آن، جلوه ی ذات میرسد
مُنتقمِ فاطمه و..، مُنتقمِ خونِ حسین
تِکیه به کعبه میزند، با صلوات میرسد
نزد کریمه ملتمس ، با ادب و تکیده باش
از دل و جان قبول کن، هر چه برات میرسد
شعر: مجتبی دسترنج
به نام خدا
#حضرت_معصومه_س_ورود_به_شهر_قم
این نغمه ها از عالم بالا می آید
باچه شکوهی دختر موسا می آید
دارد به سوی شهر قم زهرا می آید
معصومه دارد با برادرها می آید
صد طاق گل بین مسیر و بین جاده است
دور و برش شکر خدا، مَحرم زیاد است
ای خاک خشک قم ببین باران رسیده
روزی رسان سفرهء ایران رسیده
ای اهل گریه، خواهر سلطان رسیده
با ذوق و شوق و بی سر و سامان رسیده
قربان چشمان تر و شب زنده دارش
جانم فدای آن غم و حال نزارش
گل بود، اما نیمه های راه، پژمرد
بسکه دلش را دوری یارش می آزُرد
او را به روی دست خود، یک شهر می بُرد
از کوچه رد می شد ولی سیلی نمی خورد
در قم، چهل تا قلدر جنگی نمی دید
مثل مدینه کوچهء تنگی نمی دید
شد تار اگر چشم تر او مثل زهرا...
شد آب اگر که پیکر او مثل زهرا...
نشکست هر دو زیور او مثل زهرا
خونی نمی شد بستر او مثل زهرا
داغی مگر بر سینهء او ماند اصلاً
از محرم خود رو نمی گرداند اصلاً
میخ از خجالت ذوب شد، در سوخت ای وای
پرسوخت، پیکر سوخت، مادر سوخت ای وای
سر سوخت، خواهر با برادر سوخت ای وای
بیش از در و اطفال، حیدر سوخت ای وای
این روضه طولانی است، خیلی غم رسیده
دامان این آتش به خیمه هم رسیده
باید به استقبال این غم، سال ها رفت
زینب به جنگ اغلب جنجال ها رفت
خیمه در آتش سوخت و خلخال ها رفت
دست حرامی ها به سوی شال ها رفت
می زد میان کوچه ها فریاد زینب
هرجا کسی افتاد، می افتاد زینب
شاعر:#رضا_دین_پرور
#غریب_آشنا
#اشعار_و_نغمات_آیینی_مناسبتی_وکاربردی