|⇦•صِدام که کردی...
#قسمت_پایانی_روضه و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب ششم محرم ۹۹ به نفس حاج سید مجید بنی فاطمه •ೋ
صِدام که کردی، یهو دلم ریخت
فهمیدم اینکه، چه بلایی سرت اومد
دیگه تو پاهام، تَوُون نمونده
ببین عمو چه جوری بالا سرت اومد
امانتِ برادرم، سینه ات شکسته
لختهی خون راهِ گلویِ تو رو بسته
پهلویِ تو با نیزه ها، به خون نشسته
شدی شبیهِ مادرم
بلند شو برگردیم حرم
شرمنده ام از برادرم
چطور تا خیمه، ببرمت من
یه کاری کن که، نَفَسِ عموت بُریده
دورِ تَنِ تو، پُر شده از سنگ
بشکنه دستِ اونکه موهاتُ کشیده
*آخه ابی عبدالله تا شنید صدایِ قاسم میآد که صدا میزنه: عموجان! کجایی که استخوان هام شکست؟ ابی عبدالله وقتی رسید دید یه نانجیب موهایِ قاسم رو گرفته...*
رفتی تو از حرم، به آرزوت رسیدی
وقتی که افتادی زمین باباتُ دیدی
ببین که زیرِ سُمِّ اسبا قد کشیدی
پاتُ نکش، رویِ زمین
دارم میسوزم از همین
خندهی دشمنُ ببین
*بذارید یه اشاره به روضه مادر کنم،ابی عبدالله دوتا شهید رو وقتی اومد کنارشون یادِ مادرش افتاد،یکی علی اکبر بود،یکی بدنِ قاسم بود که دید یکی نیزه به پهلوهاش زده،آخ مادر!...
یادتِ قدیمی ها می گفتن: بچه بادومِ، نوه مغزِ بادومِ، نوه خیلی برا پدربزرگ و مادر بزرگش عزیزِ،امشب هرکی برایِ نوه های زهرا گریه کنه، بی بی یه جور دیگه نگاش میکنه، اما یادمون باشه،اگه اون روز بینِ در و دیوار پهلویِ مادر رو نمی شکستن،اگه سیلی به صورتش نمی زدن، کربلا اینجور کسی جسارت نمی کرد،به عشقِ همه ی اهلبیت،دستت رو بیار بالا،بلند داد بزن: یا زهرا!