.
#طوفان_الاقصی
ما دلی شوریده داریم و تنی بیمار نه!
بغض مان در سینه پنهان میشود ، انبار نه!
خانمان سوز است برپا کردن ناقوس جنگ
درغلاف است تیغ ها در قالب اشعار نه
عمر اسرائیل کودک کش به پایان میرسد
ثبت می گردد، ولی بر صفحه ی دیوار نه
تا زمانی که وطن مجروح نیش فتنه است
مرگ خوشتر بوده لکن پادزهر مار نه
گرچه امثال ابوموسی زیاد است بین ما
عرصه کم رنگ ست اما خالی از عمار نه
لقمه پاک علی ما را حلال زاده کرد
سائل این سفره ایم و سفره ی کفّار نه
راهمان روشن شداز تقدیر سرخ کربلا
سربه نیزه بهتر از چنگال استعمار نه؟
طالب صلحیم و با دنیا برادر میشویم
دست یاری میدهیم اما به استکبار نه
خاک ما از خون دلواری و میرزا روشن است
بیشه شیر است ایران لانه ی کفتار نه
بعد ابراهیم و اسماعیل و قاسمها هنوز
بر زمین افتاده پیکرها ولی افکار نه
ثبت نام راهیان قدس دور از ذهن نیست
میشود راهی غزه ، فکه و سومار نه
#مجید_قاسمی✍
.
.
#حضرت_زهرا
سر در گم سرّ سحرم مادر گلها
دل مرده ی اسرار درم مادر گلها
ای محور اصل همه ی عالم وآدم
ای هاله ی احساس وکرم مادر گلها
هم اسوه ی مهر و مدد و گوهر علمی
هم سوره ی طاهای حرم مادر گلها
علامه دهری و سراسر همه عدلی
ای حامی و امدادگرم مادر گلها
در معرکه گل کرده همی آه کلامی
گاهی سر و گاهی کمرم مادر گلها
ای ماه دل آرای علی در دم مرگم
دل گرم طلوعی دگرم مادر گلها
#مجید_قاسمی ✍
......
انا لله و انا الیه الراجعون
شاعر و ذاکر گرامی اهل بیت (ع)
جناب اقای #مجید_قاسمی
درگذشت مادر گرامیتان را خدمت شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض می نماییم
.
.
#مدح_حضرت_زهرا
بی مزاری و ولی این همه زائر داری
این همه نوکر درباری و شاعر داری
خاک نعلین تو بنشسته به آئینه ما
چه ضریحی توبناکرده ای درسینه ما
نورخورشیدتویی روشنی ماه تویی
به خدا ذکر «توکلت وعلی الله»تویی
درنجابت مثل و شهره ی دریا هستی
برعلی و پدرت ام ابیها هستی
نوری و نور خدا در بدن هستی زهرا
درحقیقت تو خود پنج تن هستی زهرا
آمدم تا که کمی جرعه ی آهم بدهی
آمدم باز در این خانه پناهم بدهی
آمدم مست شوم با نفس مادریت
نوکر حلقه به گوش پسر آخریت
گوهر ناب رسد فاطمه ازهرسخنت
جیره خور کرده مرا سفره ی خان حسنت
گل فقط از قِبَل باغ تو دیدن دارد
مدح زهرا و علی ، به ، چه شنیدن دارد
دل مسیحا شده به آن نفس حیدریت
مرده احیا شده با آن دم پیغمبریت
چارده نور سراسر همه تکثیر تو بود
چارده آینه در آینه تصویر تو بود
چارده شاخه گل یاس به گلزار توبود
چارده نور تماما همه تکرار تو بود
چارده مرتبه چون ماه منور شده ای
چارده بار در آئینه مکرر شده ای
تو فقط در دوجهان این همه منصب داری
تاج و سر دوشی استادی زینب داری
عرش روشن شده با گوشه ای از لبخندت
برده آزاد شده با نخ گردن بندت
درستایش تو صمیمانه سزاوارتری
همسر حیدری و از همه کرار تری
آنقدر بر همه اسرار خدا آگاهی
مانده ام بنده ای یا فاطمه «وجه الله» ی
بی ولای تو که عشق علوی کامل نیست
هرکه دیوانه نام تو نشدعاقل نیست
راه تو راه نجات است خدا می داند
نام تو آب حیات است خدا می داند
#مجید_قاسمی ✍
.
.
#فاطمیه
بانوی پر دردم مداوا میشد ای کاش
از بستر بیماری اش پا میشد ای کاش
باران رحمت میشد از چشم تو جاری
با عطر یاست میشود دنیا بهاری
با چشم کم سویت نگاهم کردی بانو
آشفته بودم روبه راهم کردی بانو
تنها تو کردی اعتنا بر هر کلامم
تنها تو میگفتی "علیکم" بر سلامم
یک جای سالم پس چرا در پیکرت نیست ؟
جز دشت آلاله میان بسترت نیست؟
سرچشمه ی باغ پر از احساس هستی
تنها پناهم در عوام الناس هستی
برخیز و برکش پرده از رازی دوباره
اعجاز کن با چادر ، اعجازی دوباره
من بی وضو نام تو را هرگز نبردم
وقتی هزاران آیه در وصفت شمردم
با این قد تا خورده ، آبم کرده ای باز
جارو نکش ، خانه خرابم کرده ای باز
دستاس را حرکت درآوردی نفهمم
هر بار پیراهن عوض کردی نفهمم
این درد بازو در قنوتت حرف دارد
طرز نگاه در سکوتت حرف دارد
برخیز و برپا کن شکوه آیه ها را
لبریز از خیر و دعا همسایه ها را
بالاتر از ادراک مردم شد مقامت
هرگزنشد در کوچه حرف از احترامت
قربانی دست حسودان غدیری
وقتی که رفتی حق خود را پس بگیری
بعد از گذر از کوچه هم رنگ غروبی
می خواستی اذعان کنی همواره خوبی
چون کشتی بشکسته پهلو میگرفتی
من محرمت بودم ولی رو میگرفتی
باشد نگو اما حسن دق میکند ...اه
شب ها میان خواب هق هق میکند ...اه
دیوار و درب کوچهها با من سخن گفت
آه از حسن آه از حسن آه از حسن گفت
ازضرب دست مردکی ناپاک میگفت
از زیور گوشت به روی خاک میگفت
عرش خدا را ضربت سیلی تکان داد
جای سرت را روی دیواری نشان داد
سخت است در دنیا بدون یار بودن
بی تو کنار سفره ی افطار بودن
اصلاً نمیخواهم که با این سر به زیری
حتی برایم لقمه ی نانی بگیری
روز گذشته چاره ای تدبیر کردم
لولای درب خانه را تعمییر کردم
میخی که شد دردسرت را کندم ازجا
آسیب زد بال و پرت را کندم از جا
خانُم ! بیا جان علی ترک سفر کن
از یادگار مُحسنت صرف نظر کن
با داغ تو می لرزد ارکان نمازم
کز چوب این گهواره تابوتی بسازم
حس میکنم دردی که روی دوش داری
وقتی که زینب را تو درآغوش داری
برخیز و بر احوال زینب مادری کن
فکری به حال لحظه ی بی معجری کن
باید بمانی تا رُخ ماهش ببوسی
آن دم که چادر سر کند روز عروسی
پاک و زلال و صاف تر از رود دجله
خوب است دختر را بَرد مادر به حجله
دیدم به نقش صورت خود غنچه داری
یک پیروهن ، چندین کفن در بقچه داری
فکری برای زینبت در کربلا کن
سرمایه ای در عصر عاشورا جداکن
غم نامه ای دیگر مهیا کن برایش
یک معجر و یک روسری تا کن برایش
این عهد را از روز اول با تو بستم
درقتلگه همراه زینب با تو هستم
#حضرت_زهرا
#مجید_قاسمی ✍
.