@nohe_sonati61647_1398116134837_478480.mp3
زمان:
حجم:
572.5K
#مرثیه_حضرت_زهرا_س
#زمزمه #تک_ضرب
▪️نوحه ایام فاطمیه
ای گل افسرده ام
یار سیلی خورده ام
چادرت خاکی شده
از غمت آزرده ام
پیش چشم مجتبایت بر زمین افتاده ای
تا به خانه دست لزرانت به دستش داده ای
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمة...
دیدمت در پشت در
سینه زخمی بی پسر
گشته بودی مضطر و
ناله می کردی پدر
دست بسته،دلشکسته، بر تو میکردم نگاه
ذوالفقارم در نیام و سر به زیر و بی سپاه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمة...
در میان بستری
ناتوان و لاغری
با وصیتهای خود
بر دل من آذری
صحبت از تابوت خود ای جان جانانم مکن
حرفی از مردن مزن زهرا،تو حیرانم مکن
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمة...
پیکرت را می برم
روی دوش ای دلبرم
نیست اما فاطمه
رفتن تو باورم
شهر بابایت پیمبر دفن تو اما غریب
شد مزارت بی نشانه سرنوشت تو عجیب
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمة...
رفتی و گشتم غریب
داده ام از کف شکیب
حیدرت بیچاره شد
ذکر من امن یجیب
بی تو با اطفال بی مادر چه سازم فاطمه
کن دعایم ای همه راز و نیازم فاطمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمة...
✍اسماعیل تقوایی
#مرثیه_حضرت_زهرا_س
#شعر_پایداری
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
بشر از لطف خداوند مکدر میشد
شرم میکرد اگر صاحب دختر میشد
اشک، لالایی بی واژهی مادرها بود
گورِ بی فاتحه، گهوارهی دخترها بود
ناگهان یک نفر این قائله را بر هم زد
(عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد)
آنکه بر شانهی خود پرچم اسلام گرفت
دخترش فاطمه، بانوی جهان نام گرفت
عشق را طبع خداوند به توصیف آورد
شرف هر دوجهان... فاطمه تشریف آورد
سیده، محترمه، ممتحنه، حنانه
حانیه، عالمه، اُم النجبا، ریحانه
عطر او آمد و عالَم نفسی تازه گرفت
و به یُمن قدمش نام زن آوازه گرفت
شهر با آمدنش عاطفه را باور کرد
زن به شکرانهی او چادر شوکت سر کرد
خواست تا خیرکثیرش به دوعالَم برسد
تا عقیق شرف الشمس به خاتم برسد...
مادرانه به طرفداری احمد برخاست
تا ابوجهل سرِ عقل بیاید، برخاست
جلوهای کرد و دلیل «زَهَقَ الباطل» شد
و از آن نور، سه آیه به زمین نازل شد
بیگمان بولهب آنروز پُر از واهمه بود
دامن پاک خدیجه ثمرش فاطمه بود
* *
بنویسید که معصومهی عصمت زهراست
سند محکم اثبات نبوت زهراست
دختری که لقبِ اُم ابیها دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد
و خداوند اگر «وَاعتَصِموا» میگوید
از کرامات نخ چادر او میگوید
سورهی دهر چنین گفته به مدحش سخنی
تا ابد، دهر نبیند به خود اینگونه زنی
نه فقط جلوهی او سورهی انسان آورد
چادرش یکشبه هفتاد مسلمان آورد
راه عرفان خداوند به او وابستهست
جز درِ خانهی زهرا همه درها بستهست
زهد با دیدن او حسِ تفاخر دارد
قرة العین نبی، وصله به چادر دارد
همه در خدمت بانوی دوعالم بودند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم بودند
فضه هم بود؛ ولی باز خودش نان میپخت
نان برای دل بیتاب یتیمان میپخت
بارها خادمهاش گفت به لطفت شادم
(من از آنروز که در بند توأم آزادم)
فاطمه مرکز پیوند دو دریا شده بود
یعنی آیینهی پیغمبر و مولا شده بود
غیر زهرا که بجز حق به کسی راغب نیست
احدی کفو علی بن ابی طالب نیست
آفتاب از افق خانهیشان سر میزد
هرزمان فاطمه لبخند به حیدر میزد
کار او عشق علی بود؛ چه خیر العملی!
کیست خوشبختترین مرد جهان غیر علی؟!
وقت آن شد بنویسید که حجت: زهراست
سند محکم اثبات ولایت: زهراست
اولین شیعهی بیتاب علی زهرا بود
که سراپای وجودش سپر مولا بود
یک جهان هم اگر از بیعت خود بر میگشت
بازهم فاطمه دور سر حیدر میگشت
نسل زهرا و علی، سلسلهی طوبی شد
میوهی این شجره، نایبةُ الزهرا شد
آسمانها پس از او یکسره کوکب دیدند
چادر فاطمه را برسر زینب دیدند
زینب آن زن که علمدار دفاع از حرم است
خطبهی دم به دمش وارث تیغ دودم است
او که چون مادر خود پای ولایت مانده
یکتنه فاتحهی کاخ ستم را خوانده
* *
تا ابد در دل ما هست غم عاشورا
این خبر را برسانید به تکفیریها
یاعلی از لب سردار نیفتاده هنوز
علم از دست علمدار نیفتاده هنوز
کیست دشمن که در این معرکه جولان بدهد؟
پسرفاطمه کافیست که فرمان بدهد
همه از خاتمهی معرکه آگاه شوند
فاتحان باخبر از (( نصر من الله)) شوند
باز طوفان هدفش وادی شن خواهد بود
شیعه عکس العملش سخت و خشن خواهد بود
ننگ بادا به ابوجهل، به همدست یهود
لعن تاریخ به موذی گریِ آل سعود
سپر خویش کنم غیرت سرداران را
به جهانی ندهم یک وجب از ایران را
سربلندیم اگر، تکیه به دنیا نکنیم
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم
غرق زخمیم ولی قامتمان خم نشده
سایهی چادر او از سرمان کم نشده
بنویسید امید دل زهرا مهدیست
چارهی کار همه مردم دنیا مهدیست
✍ #مجید_تال
#فاطمیه #حضرت_زهرا #مرثیه_حضرت_زهرا_س
ای گلِ خزانم،آتش زدی به جانم
ای پرستویِ من،رفتی ز آشیانم
مانده کنجِ سینه،غم هایِ بی حسابم
بی تو در مدینه،سلام بی جوابم
در غمت خمیدم،امیدم،رفیقِ خفته زیر گل
ای فرشته رویم،چه گویم،چه کرده هجرانت به دل
مرتضی و دوری،صبوری ندارم و بریده ام
یادِ رویِ ماهت،بریزد ستاره از دو دیده ام
یاسِ نیلوفری ... کی مرا می بری؟
وای از این غمِ جدایی ...
بعد تو به عالم من دلخوشی ندارم
بی تو با که گویم غمهایِ بی شمارم
من که در مدینه غریب و ناشناسم
سر بر آر و بشنو زهرا تو التماسم
ای فدایِ چشمت نگاهم به دردِ من بوده طبیب
با دلِ شکسته بخوانم شب تا سحر امن یجیب
ای صفایِ خانه،شبانه،بار سفر را بسته ای
با قدِ خمیده،شهیده،مگو که از من خسته ای
یاسِ نیلوفری ... کی مرا می بری؟
وای از این غمِ جدایی ...
در کنارِ قبرت،ببین در اعتکافم
کعبه هستی و من،دورِ تو در طوافم
از غمت بر آید ، زسینه آهِ سردم
بی تو من که دیگر ، علیِ کوچه گردم
کی رود ز یادم،غم تو،ای مانده بین کوچه ها
کس خبر ندارد،زداغت،با من چه کردی کوچه ها
کی رود ز یادم،که دشمن،هست تو را گرفته بود
کی رود زیادم،که زینب،دستِ تو را گرفته بود
یاسِ نیلوفری ... کی مرا می بری؟
وای از این غمِ جدایی ...
سبک ای گل خزانم