.
#زبانحال_مولا
از چه نداری جز اجل حاجت عزیزم
گشتی چرا این قدر بی طاقت عزیزم
حرفی بزن جانم به لبهایم رسیده
حیدر ندارد جز تو هم صحبت عزیزم
اصلا نمی آید ، نمی آید به قرآن
این سن و سال کم ، به این قامت عزیزم
در این محل خیلی تو دیدی بی محلی
با تو چه کرد این شهر بی غیرت عزیزم
آه ای پناه امن ِ این عالم نداری
حتی میان خانه امنيت عزیزم
سیلی ، لگد ، آتش ، غلاف و تازیانه
چه خوب داد اجر تو را امت عزیزم
طوری کتک خوردی که می گردد اضافه
یک درد بر درد تو هر ساعت عزیزم
تو زنده هستی و زن همسایه امروز
بر زینبت گفته است تسلیت عزیز
زهرا برو خیلی کشیدی درد ، خیلی ....
راحت بخوابی بعد از این راحت عزیزم
می بینمت در کربلا وقتی حسینم
افتاده مانند تو با صورت عزیزم
.......
تو گشته ای محروم از ارث و حسینت
محروم می گردد ز مهریه ات عزیزم ...
آبان ۱۴۰۳
#فاطمیه
#اللهم_عجل_وفاتی_سریعا 😭
#محمد_حسین_رحیمیان✍
.
.
#زبانحال_مولا
از چه نداری جز اجل حاجت عزیزم
گشتی چرا این قدر بی طاقت عزیزم
حرفی بزن جانم به لبهایم رسیده
حیدر ندارد جز تو هم صحبت عزیزم
اصلا نمی آید ، نمی آید به قرآن
این سن و سال کم ، به این قامت عزیزم
در این محل خیلی تو دیدی بی محلی
با تو چه کرد این شهر بی غیرت عزیزم
آه ای پناه امن ِ این عالم نداری
حتی میان خانه امنيت عزیزم
سیلی ، لگد ، آتش ، غلاف و تازیانه
چه خوب داد اجر تو را امت عزیزم
طوری کتک خوردی که می گردد اضافه
یک درد بر درد تو هر ساعت عزیزم
تو زنده هستی و زن همسایه امروز
بر زینبت گفته است تسلیت عزیز
زهرا برو خیلی کشیدی درد ، خیلی ....
راحت بخوابی بعد از این راحت عزیزم
می بینمت در کربلا وقتی حسینم
افتاده مانند تو با صورت عزیزم
.......
تو گشته ای محروم از ارث و حسینت
محروم می گردد ز مهریه ات عزیزم ...
آبان ۱۴۰۳
#فاطمیه
#اللهم_عجل_وفاتی_سریعا 😭
#محمد_حسین_رحیمیان✍
.
.
#وداع_با_حضرت_زهرا
ای صفای خانه ی من الوداع
گرمی کاشانه ی من الوداع
*فاطمه جان! چه زود علی را تنها گذاشتی!
الوداع ای یار هیجده ساله ام
یک شب دیگر بمان در خانه ام
الوداع ای همدم و هم ناله ام
خواهشی دارم ز تو ریحانه ام
چادرت را بر سر زینب مکن
جان زهرا ؛روزِ من را شب مکن
..................
علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچههای فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا بدنش کبود شده... صدا زد زن غساله از کربلا تا شام هرجا گفته بابا تازیانه خورده...ناله بزن:حسین....*
#دفن_شبانه
#روضه_حضرت_زهرا گریز به کربلا
.
.
#وداع_با_حضرت_زهرا
ای صفای خانه ی من الوداع
گرمی کاشانه ی من الوداع
*فاطمه جان! چه زود علی را تنها گذاشتی!
الوداع ای یار هیجده ساله ام
یک شب دیگر بمان در خانه ام
الوداع ای همدم و هم ناله ام
خواهشی دارم ز تو ریحانه ام
چادرت را بر سر زینب مکن
جان زهرا ؛روزِ من را شب مکن
..................
علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچههای فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا بدنش کبود شده... صدا زد زن غساله از کربلا تا شام هرجا گفته بابا تازیانه خورده...ناله بزن:حسین....*
#دفن_شبانه
#روضه_حضرت_زهرا گریز به کربلا
.
.
#وداع_با_حضرت_زهرا
ای صفای خانه ی من الوداع
گرمی کاشانه ی من الوداع
*فاطمه جان! چه زود علی را تنها گذاشتی!
الوداع ای یار هیجده ساله ام
یک شب دیگر بمان در خانه ام
الوداع ای همدم و هم ناله ام
خواهشی دارم ز تو ریحانه ام
چادرت را بر سر زینب مکن
جان زهرا ؛روزِ من را شب مکن
..................
علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچههای فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا بدنش کبود شده... صدا زد زن غساله از کربلا تا شام هرجا گفته بابا تازیانه خورده...ناله بزن:حسین....*
#دفن_شبانه
#روضه_حضرت_زهرا گریز به کربلا
.
مداحی_آنلاین_شهید_گمنام_سلام_مجتبی_رمضانی.mp3
4.83M
شهید گمنام سلام
دلم گرفته
بازم چشام بارونیه
#استودیویی🔊
#شهدا
#مجتبی_رمضانی🎙
دلم گرفته،بازم چشام بارونیه،وای،وای،وای
خبر آوردن بازم تو شهر مهمونیه،وای،وای؛وای
شهید گمنام سلام،خوش اومدی،مسافر من،خسته نباشی پهلون
شهید گمنام سلام،پرستوی مهاجر من،صفا دادی به شهرمون
وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا پیچید،تو مگه کجا بودی؟
وقتی رسیدی کوچه ها نسیم کربلا رسید،تو مگه کجا بودی؟
وقتی رسیدی همه جا عطر گل نرگس اومد،مگه با آقا بودی؟
وقتی رسیدی همه اشکا مثل زهرا(س)می چکید،تو مگه کجا بودی؟
گمنام،دوباره زائرت شدم،وای،وای،وای
شهید گمنام،بازم کبوترت شدم،وای،وای،وای
شهید گمنام بگو،بگو به من حرف دلت رو،تا کی می خوای سکوت کنی! شهید
شهید گمنام بگو،پس کی می خوای فکری برای بغض توی گلوت کنی؟
راستی هنوز مادر پیرت تو خونه منتظره،چرا اینجا خوابیدی؟
راستی مادر نصفه شبا با گریه از خواب می پره،چرا اینجا خوابیدی؟
راستی بابات چند ساله دق مرگ شد و عمرش سر اومد،خدا رحمتش کنه!
راستی کسی نیست مادر و حتی یه دکتر ببره،چرا اینجا خوابیدی؟
خودم می دونم،شرمنده پلاکتم،وای،وای
مدیون اشکِ فرزند بی پناهتم،وای،وای
حق داری هر چی بگی،تازه دارم کنار قبرت فکر دقایق می کنم!
حق داری هر چی بگی،به روم نیار گلایه هاتو خودم دارم دق می کنم!
باشه دیگه کل وصیت هاتو اجرا می کنم،تو فقط غصه نخور!
باشه دیگه دعا برا یوسف زهرا می کنم،تو فقط غصه نخور!
باشه دیگه کاری برا غوغای محشر می کنم،تو فقط غصه نخور!
باشه دیگه فکری برا اشکای رهبر میکنم،تو فقط غصه نخور!
****************
#شهید_گمنام
.
مداحی_آنلاین_شهید_گمنام_سلام_مجتبی_رمضانی.mp3
4.83M
شهید گمنام سلام
دلم گرفته
بازم چشام بارونیه
#استودیویی🔊
#شهدا
#مجتبی_رمضانی🎙
دلم گرفته،بازم چشام بارونیه،وای،وای،وای
خبر آوردن بازم تو شهر مهمونیه،وای،وای؛وای
شهید گمنام سلام،خوش اومدی،مسافر من،خسته نباشی پهلون
شهید گمنام سلام،پرستوی مهاجر من،صفا دادی به شهرمون
وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا پیچید،تو مگه کجا بودی؟
وقتی رسیدی کوچه ها نسیم کربلا رسید،تو مگه کجا بودی؟
وقتی رسیدی همه جا عطر گل نرگس اومد،مگه با آقا بودی؟
وقتی رسیدی همه اشکا مثل زهرا(س)می چکید،تو مگه کجا بودی؟
گمنام،دوباره زائرت شدم،وای،وای،وای
شهید گمنام،بازم کبوترت شدم،وای،وای،وای
شهید گمنام بگو،بگو به من حرف دلت رو،تا کی می خوای سکوت کنی! شهید
شهید گمنام بگو،پس کی می خوای فکری برای بغض توی گلوت کنی؟
راستی هنوز مادر پیرت تو خونه منتظره،چرا اینجا خوابیدی؟
راستی مادر نصفه شبا با گریه از خواب می پره،چرا اینجا خوابیدی؟
راستی بابات چند ساله دق مرگ شد و عمرش سر اومد،خدا رحمتش کنه!
راستی کسی نیست مادر و حتی یه دکتر ببره،چرا اینجا خوابیدی؟
خودم می دونم،شرمنده پلاکتم،وای،وای
مدیون اشکِ فرزند بی پناهتم،وای،وای
حق داری هر چی بگی،تازه دارم کنار قبرت فکر دقایق می کنم!
حق داری هر چی بگی،به روم نیار گلایه هاتو خودم دارم دق می کنم!
باشه دیگه کل وصیت هاتو اجرا می کنم،تو فقط غصه نخور!
باشه دیگه دعا برا یوسف زهرا می کنم،تو فقط غصه نخور!
باشه دیگه کاری برا غوغای محشر می کنم،تو فقط غصه نخور!
باشه دیگه فکری برا اشکای رهبر میکنم،تو فقط غصه نخور!
****************
#شهید_گمنام
.
مداحی_آنلاین_شهید_گمنام_سلام_مجتبی_رمضانی.mp3
4.83M
شهید گمنام سلام
دلم گرفته
بازم چشام بارونیه
#استودیویی🔊
#شهدا
#مجتبی_رمضانی🎙
دلم گرفته،بازم چشام بارونیه،وای،وای،وای
خبر آوردن بازم تو شهر مهمونیه،وای،وای؛وای
شهید گمنام سلام،خوش اومدی،مسافر من،خسته نباشی پهلون
شهید گمنام سلام،پرستوی مهاجر من،صفا دادی به شهرمون
وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا پیچید،تو مگه کجا بودی؟
وقتی رسیدی کوچه ها نسیم کربلا رسید،تو مگه کجا بودی؟
وقتی رسیدی همه جا عطر گل نرگس اومد،مگه با آقا بودی؟
وقتی رسیدی همه اشکا مثل زهرا(س)می چکید،تو مگه کجا بودی؟
گمنام،دوباره زائرت شدم،وای،وای،وای
شهید گمنام،بازم کبوترت شدم،وای،وای،وای
شهید گمنام بگو،بگو به من حرف دلت رو،تا کی می خوای سکوت کنی! شهید
شهید گمنام بگو،پس کی می خوای فکری برای بغض توی گلوت کنی؟
راستی هنوز مادر پیرت تو خونه منتظره،چرا اینجا خوابیدی؟
راستی مادر نصفه شبا با گریه از خواب می پره،چرا اینجا خوابیدی؟
راستی بابات چند ساله دق مرگ شد و عمرش سر اومد،خدا رحمتش کنه!
راستی کسی نیست مادر و حتی یه دکتر ببره،چرا اینجا خوابیدی؟
خودم می دونم،شرمنده پلاکتم،وای،وای
مدیون اشکِ فرزند بی پناهتم،وای،وای
حق داری هر چی بگی،تازه دارم کنار قبرت فکر دقایق می کنم!
حق داری هر چی بگی،به روم نیار گلایه هاتو خودم دارم دق می کنم!
باشه دیگه کل وصیت هاتو اجرا می کنم،تو فقط غصه نخور!
باشه دیگه دعا برا یوسف زهرا می کنم،تو فقط غصه نخور!
باشه دیگه کاری برا غوغای محشر می کنم،تو فقط غصه نخور!
باشه دیگه فکری برا اشکای رهبر میکنم،تو فقط غصه نخور!
****************
#شهید_گمنام
.
حضرت زهرا (س) هیچ وقت از همسرش چیزی را درخواست نمی کرد. روزی بانو در بستر بیماری افتادند. امام علی بر بالین ایشان آمدند و فرمودند:«زهرا جان! چه میل داری تا برایت فراهم کنم؟»
حضرت زهرا(س) مانند همیشه فرمودند:«من از شما چیزی نمی خواهم، ای پسر عمو! پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزی از شوهرت در خواست نکن، مبادا تهیه آن برایش مشکل باشد و در برابر در خواست تو شرمنده شود.»
امام علی (ع) فرمودند: « ای فاطمه! به حق من، هر چه میل داری بگو تا برایت آماده کنم.»
پس از پافشاری امام علی(ع) ، بانو(س) فرمودند:« اکنون که من را سوگند دادی می گویم. اگر اناری برایم فراهم کنی خوب است.»
امام برای به دست آوردن انار خانه را ترک کردند. در راه از مردم می پرسیدند:«در این فصل از سال کسی میوه انار دارد؟»
مردم با تعجب به امام (ع) نگاه می کردند، زیرا فصل انار گذشته بود اما یکی از مسلمانان گفت:«یا علی! فصل انار گذشته، ولی چند روز قبل شمعون یهودی چند انار از طائف آورده بود.»
امام(ع) به در خانه شمعون رفت. شمعون وقتی که چشمش به علی علیه السلام افتاد با تعجب به امام (ع) نگاه کرد و پرسید :« چه شده است علی؟»
امام ماجرای خانه را تعریف کرد و درخواست خرید انار کرد. شمعون گفت: «چیزی از انارها باقی نمانده است همه را فروخته ام.»
همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را می شنید، به شوهرش گفت: «من یک انار برای خودم برداشته بودم و در زیر برگ ها پنهان کردم.»
آنگاه رفت و انار را آورد و به امام(ع)داد. آن حضرت چهار درهم به شمعون داد. او گفت: قیمتش، نیم درهم است.
امام فرمود: «همسرت این انار را برای خود ذخیره کرده بود تا روزی از آن نفع بیشتری ببرد. نیم در هم مال خودت و سه درهم و نیم هم مال همسرت.»
امام در حال برگشت به خانه بود که با صدای ناله ی فقیری رو به رو شد. ایشان به دنبال صدا رفتند تا ببیند چه اتفاقی برای آن بنده خدا افتاده است. امام(ع) دیدند مرد فقیر و غریب و نابینایی در خرابه ای بدون سرپرست و غذا روی زمین خوابیده است.
امام فرمودند:« تو کیستی؟ از کدام قبیله ای؟ چند روز است که در اینجا افتاده ای؟»
گفت:« ای جوان صالح! من از اهالی مدائن (ایران) می باشم، در آنجا قرض زیادی داشتم. ناگزیر سوار بر کشتی شدم و با خود گفتم خود را به مولایم امیرمؤمنان می رسانم شاید آن حضرت کمکی به من کند و قرض هایم را ادا نماید - جوان نمی دانست که سرش بر دامن علی علیه السلام است -»
امام (ع) انار را دو نصف کرده و نصف آن را کم کم در دهان آن جوان می گذاشت تا تمام شد. جوان گفت: «اگر مرحمت فرمایی نصف دیگرش را نیز به من بخورانی، چه بسا حال من خوب شود!»
امام علی (ع) نیم دیگر انار را نیز کم کم به او خوراند تا تمام شد.
سپس امام راه خانه را در پیش گرفت اما از خجالت بر پیشانی اش عرق نشسته بود و نمی دانست چطور دست خالی به خانه رود، از شکاف در به درون خانه نگاهی کرد تا ببیند فاطمه (س) خواب است یا بیدار.
مشاهده کرد همسرش به دیوار تکیه داده و طبقی از انار پیش روی اوست و میل می فرماید، حضرت بسیار خوشحال وارد خانه شد، متوجه شد که این انار مربوط به این دنیا نیست.
پرسید:« فاطمه جان! این انار را چه کسی برای شما آورده است؟»
فاطمه (س) گفت: «ای پسر عمو! وقتی که از پیش من رفتی، چندان طولی نکشید که نشانه سلامتی را در خود یافتم. ناگاه صدای در به گوشم رسید فضه خادمه در را گشود، مردی را دید که طبق انار دارد. آن مرد گفت: این طبق انار را امیرمؤمنان علی علیه السلام برای فاطمه فرستاده است.»
منبع:
ریاحین الشریعة، ج 1، ص142.
1.51M
مداح اهلبیت، ع، استاد آقای محمد سعدی مدیر محترم گروه مکتب العباس
هیئت مکتب العباس، ع، آذری ها
قوانین گروه، @Hazrate
#تبلیغ_لینک_گروه_یا_کانال_وچت_وشوخی_کردن_ممنوع_می_باشد_⛔⛔
درصورت مشاهده مطالب لینک دار برابر با حذف از گروه❌❌❌❌❌
لطفا به قوانین گروه احترام بگذارید👉🏻
https://eitaa.com/joinchat/1805844674C917e64ec9c