🌺 رمان #ازجهنم_تابهشت
🌺قسمت ۲۰
با صدای گوشی از خواب پریدم.طبق معمول نجمه خانم ساعت 9 صبح زنگ زدن که مصدع اوقات بشن.نجمه دوست صمیمی من و شقایق و یاسی بود که از راهنمایی هممون باهم بودیم.
_ سلام مزاحم
نجمه_ مچکرم خانم بی معرفت.بعد از این همه مدت یه زنگ نزدی حالا هم که من زنگ زدم مزاحم ؟اصلا قهرم.
_ عشششقمی که نجی جونم.خو تو همیشه عادت داری 9 صبح زنگ میزنی.
نجمه_ خوب حالا، شارژم الان تموم میشه. هههه. زنگ زدم بگم که فردا میخوایم با بچه ها بریم بیرون تو هم بیا.
_ ایوووول باشه حتما. ساعت چند؟
نجمه_ 9 صبح میایم دنبالت.
_ باشه حله.بابای جیگرم
نجمه_ بای .
بعد از اینکه با نجمه خداحافظی کردم شماره عمو رو گرفتم.
« دستگاه مشترک موردنظر خاموش می باشد.» اه....چرا خاموشه؟
سریع دست و صورتمو شستم و رفتم تو آشپزخونه.
_ سلام مامی.
مامان _ سلام دخترم.ما داریم میریم بهشت زهرا.صبحانتو بخور بعد میزو جمع کن.
_ باش. راستی من فردا با بچه ها دارم میرم بیرون.
مامان_ چند تا دختر تنها؟
_ مامان به خدا بزرگ شدم دیگه.
مامان_کاش نگرانی های یه مادر رو درک میکردی. باشه برو.
_ فدات
میدونستم راضی نیست ولی اجازه داد دیگه.
امیرعلی_ سلام. صبح به خیر. تو نمیای؟
_ وعلیکم برتو.بیام بهششششت زهراااااا آخه؟؟؟؟؟؟؟؟
امیرعلی_خوب حالا چرا میزنی.خوب همش تو خونه ای.بیا بریم یه حالی هم عوض میکنی.
بیراه هم نمیگفت فوقش اونجا میشستم تو ماشین.
_ باش.پس من برم حاضرشم.
لبخند مامان و امیرعلی نشون دهنده رضایتشون بود. اخه من هیچ وقت نمیرفتم بهشت زهرا. همیشه شعاری که عمو بهم یاد داده بود این بود که:
حالا یکی مرده پاشیم بریم سر قبرش که چی؟ خل بازیه محضه.
و حالا منم داشتم باهاشون میرفتم البته صرفا جهت تفریح.
.
.
با صدای امیرعلی بیدار شدم.
امیرعلی_خانم خواب آلو پاشو رسیدیم.
_ اخیییییش. چقدر حال داد.اینجا بهشت
زهراس؟
امیرعلی_ اوهوم. برخیز
از ماشین رفتیم پایین. بالای سر بیشتر قبرا یه پرچم ایران بود......
ادامه دارد ....
نویسنده؛ ح سادات کاظمی
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
یه کانال پر از رمان های عاشقانه، عارفانه
و شهدایی😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
بالای سر بیشتر 🌷قبرها🌷
پرچم🇮🇷 ایران🇮🇷 بود......
❣ https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5❣
✨ هُوَالمَحْبوُب ✨
روز 5⃣3⃣ چله
امروز یکشنبه بیستم خرداد
بیست و پنجم ماه رمضان
#روزهای_آخره
#برای_هم_دعا_کنیم
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🌷شهید محسن قوطاسلو اولین شهید ارتشی مدافع حرم🌷
تـاریخ تـولـد : ۱۳۶۹/۱۱/۷
مـحل تـولـد : تهران
سـن : ۲۶ سـال
تـاریخ شـهادت : ۱۳۹۵/۱/۲۱
محل شهادت : شهر حلب منطقه برنه در سوریه
منبع👇
https://www.golzar.info/59596
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
❣محسن زیاد از شهادت حرف میزد. همیشه در جمعهای خانوادگی یا در هیئتها که حضور داشت میگفت
دعا کنید من شهید شوم؛
یعنی شهادت آرزویش بود. همیشه دنبال مسیری بود که او را به شهادت نزدیکتر کند. حتی وقتی در سوریه بود بااینکه دوره ماموریتش تمام شده بود اما باز هم داوطلبانه مانده بود، به همرزمانش هم گفته بود من با شهادت🌷 برمیگردم.
✨اللهم الرزقنا🌹 شهادت 🌹 فی سبیلک✨
منبع👇
https://www.isna.ir/news/96061207173
👣https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
✨آقای اصغر قوطاسلو پدر گرامی شهید از نحوه شهادت فرزندش میگوید :
دوستانش گفتند که
یک عملیات سختی بین نیروهای ایرانی و نیروهای جبهه النصره بوجود آمد.تا رسیدن نیروهای خودی محسن چند ساعتی خط را به تنهایی نگهداشته بوده و قهرمانانه ✌️ در نبردی مستقیم و تن به تن به شهادت 🌷رسیده.
نیروهای دشمن، بعد از شهادت محسن برای اطمینان از مرگ او، به او تیر خلاص زده بودند 😔.
حتی وسائلش را هم با خودشان برده بودند.
✨اللهم الرزقنا🌹 شهادت 🌹 فی سبیلک✨
منبع👇
https://www.isna.ir/news/96061207173
👑 https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5