eitaa logo
❤عاشقانه های حلال❤
16.2هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
13 فایل
باهمین چادروچفیه شده ام همسفرت ای بقربان تویارم،شهادت با هم 💖 💖 عاشقانه هایی برای دلبری ازهمسر،ایده های عاشقانه، عاشقانه های شهدا،پروفایل دونفره و .. 👈استفاده ازمطالب #فقط برای #همسر بدون لینک مجازه نه #کانالها🛇 کانال اول ما↙ @zendegiasheghane_ma
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 💕زندگی عاشقانه💕
👤 استاد 🔑 کلید ظهور امام زمان دست اباعبدلله‌ست. 🔺 تو اوج گریه خواستی دعا کنی بگو: اللّهم عجّل لولیک الفرج 🕊🌹 🕊💔 🕊✨🌹🏴🕊✨🌹🏴🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شد اسیر غل و زنجیر تنِ بیمارش سوختم یکسره از غربت و حالِ زارش چقدر خواند دعا تا که پدر برگردد رفت دلتنگِ پدر! تازه نشد دیدارش (ع)🥀 🏴🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بگو دومرتبه اين را كه: "دوستت دارم" دلم هنوز به اين جملۀ شما گرم است به من نگاه كني؛ شعرِ تازه مي‌گويم كه در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است ════‌‌‌‌༻‌❤༺‌‌‌════      @asheghanehalal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطر موهایت قرار از شهر میگیرد بگو دل ربودن را کدام عطار یادت داده است؟ ════‌‌‌‌༻‌❤༺‌‌‌════      @asheghanehalal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتی تو نیستی … «شادی» کلام نامفهومی ست ! و ”دوستت می‌دارم” رازی‌ ست که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟ اینجا که ساعت وآیینه و هوا … به تو معتادند.... ════‌‌‌‌༻‌❤༺‌‌‌════      @asheghanehalal
*⚘﷽⚘ ⚫️ ② 🖤شهید مدافع‌حرم محمدجلال ملک محمدی 🎙راوے: همسر شهید ▪️در یکی از روزهای ماه محرم وقتی مرا به دانشگاه رساند، ماشینش را روبه‌روی یک بوتیک پارک کرد. آن زمان به احترام ماه مُحرم، لباس مشکی پوشیده بود و ریشِ پُری داشت. آقای مُسنّی که صاحب بوتیک بود، به شیشه‌ی ماشین زد و گفت: «آقا به این "یا حسین" که پشت ماشین‌ نوشته‌ای، چقدر اعتقاد داری؟» ▪️جلال جواب داد: «برای دلِ خودم نوشته‌ام.» صاحب بوتیک گفت: «نخیر! تو نوشته‌ای که جامعه ببیند.» جلال گفت: «عزای امام چیز کمی نیست. دلم خواست ماشینِ ناچیز منم برای امام عزادار باشد.» آن آقا گفت: «به ریشی که گذاشته‌ای، چقدر اعتقاد داری؟» جلال گفت: «من همیشه این‌قدر ریش ندارم. این ریش هم به احترام عزای امام است.» از آن روز به بعد، هربار جلال و آن آقا همدیگر را می‌دیدند، سلام می‌کردند و دست تکان می‌دادند. ┄┅─✵🕊✵─┅┄
_🌿🕯_ گاهے تو را میان آرزوهایم گم میڪنم؛ اما ڪاش میشد روزے آمدن تو تمام آرزوهایم میشد..! یابن یاس.. أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرج شبتون پر نور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا