eitaa logo
عاشقانه هاےِ رنگے 😍🍃
9هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
3.7هزار ویدیو
4 فایل
کانال قشنگمون پر هستش از کلیپ و آهنگ های عاشقانه متن های زیبا و عاشقانه😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii❤️ تبلیغات قیمت مناسب پذیرفته میشود آیدی زیر جهت رزرو تبلیغ @mfm6666 پیشنهاد ها و انتقاد های خودتون را با ما در میان بگذارید 😊
مشاهده در ایتا
دانلود
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم برادر ای باعصبانیت گفت:تو اینجا چیکار میکنی،؟؟؟زود برو بیرون تا خودم پرتت نکردم..با خونسردی گفتم:اومدم دخترمو ببینم…برادر الی بلند شد و با پوزخند گفت:چی؟؟یه بار دیگه تکرار کن؟؟دخترت؟خجالت بکش و برو بیرون…برای اینکه توی کشور غریب دعوا نشه ،از رستوران زدم بیرون اما همون اطراف پرسه زدم تا الی بیاد و پدیده رو ببینم…اما موفق نشدم…تا چند روز همزمان که کارهای سرمایه گذاری رو انجام میدادم همون اطراف رو هم میگشتم…. وقتی موفق به دیدن الی نشدم یه روز پناهی سراغ یکی از پرسنل ایرانی رستوران رفتم و ازش درباره الی و دخترش پرسیدم...اون اقا گفت:الی تقریبا یک ماهی هست که اصلا رستوران نیومده و علتشو هم من نمیدونم…به اون اقا مقداری پول دادم و ازش خواستم تا برام خبر بگیره و‌ از طریق واتساپ بهم اطلاع بده….قبول کرد و من هم با خیال راحت رفتم هتل….الیته هر روز به پیج اینستای الی هم نگاه میکردم ولی همچنان افلاین بود….روزهای آخر اقامتم توی ترکیه بود که اون اقا بهم زنگ زد و گفت:اونطور که شنیدم برای دختر الی اتفاقی افتاده برای همین الی رستوران نمیاد….. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👑••••••••💍•••••••••👑 ❤️...🌱... #𝐊𝐥𝐢𝐩✨• #𝐫𝐚𝐲𝐠𝐚𝐧💓• #𝒅𝒆𝒑🦋• 👑•••••••💍•••••••👑 آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
‏دختر باید بغلی باشه از پشت بچسبی بهش بغلش کنی لبتو برسونی به پشت گردنش موچش کنی تو دلش قند آب بشه🥺❤️ آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم بااسترس و ناراحتی گفتم:چه اتفاقی؟؟؟گفت؛انگار یه روز که دخترش از مدرسه تعطیل میشه و با سوار سرویس میشه تا برگرده خونه،همون راننده ی سرویس ،دختر بیچاره رو میبره جایی و همراه چند تا از دوستاش خیلی وحشیانه بهش تجاوز میکنند و بعدش زنگ میزنه به مادرش و ازش کلی پول میگیره و دختر بدبخت رو توی محله ایی خلوت ول میکنه،.میگند الان دختر الی خانم از نظر جسمی خوب شده اما از نظر روحی هم الی خانم و هم دخترش خوب نیستند…با شنیدن این اتفاق حالم خیلی بد شد و تا مرز جنون رسیدم و نفرین های مهربان و گذشته ی کثیفم مثل یک فیلم از جلوی چشام رد شد...ادرس خونه ی الی رو هر جوری شده بدست آوردم ورفتم اونجا…الی اولش به هیچ عنوان حاضر نشد منو ببینه ولی بعد از چند روز رفت و امد فقط بخاطر بچه قبول کرد تا با من‌حرف بزنه…خونه ی ویلایی و بزرگی داشتند..بعدها شنیدم که باباش برای رفاه الی و پدیده خریداری کرده تا باهم اونحا زندگی کنند…وارد حیاط خونه شدم و ایستادم تا الی بیاد و منو دعوت کنه به داخل.... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
تمام شبهای عالم🍃🌸 را بگردند زیباتر از شبی ڪه وقت خواب به ما🍃🌸 لبخند میزنی نیست! خـدایـا لبخنـد محبتت را🍃🌸 نشانمان بده تا رستگار شویم آمین یا رب العالمین🙏🌺 ✨شبتـون در پناه خدا💫💖
8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام 😊✋ آدینه تون پُر برکت ☕️🍇 امروز براتون دو تا آرزوی قشنگ دارم اول سلامتی و کانونی گرم از عشق و محبت❤️ دوم آرامش و دل خوش امیدوارم خداوند هر دو را امروز به شماخوبان عنایت بفرماید😇
‌ -🌙 Te quiero | دوسِت دارم ‌ ♥️
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ 💖 زِ عشقت بند بـندِ این 🤍 دل دیــوانه مـی لــــرزد 💖 خرابـــم می کـــنی امـــا 🤍 خـــرابی با تـو می ارزد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥️
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم برخلاف تصورم الی اومد و رفت توی آلاچیق نشست و به من هم اشاره کرد که برم اونجا…الی از نظر ظاهر و هیکل مثل قبلا مونده بود ولی چهره اش لاغر و افسرده بنظر میومد که صد البته میتونست مربوط به اتفاقی که برای پدیده افتاده بود،باشه…روبروی الی نشستم و گفتم:من کاملا ترک کردم و اومدم اینجا تا اگه قبول کنی بخاطر پدیده کنار هم باشیم…الی گفت:درسته که هنوز دلم پیشته ولی بخاطر بچه دیر اومدی اقا….اگه توی این محدوده میدونستند که این بچه پدر داره و پشتشه شاید هیچ وقت این اتفاق براش نمیفتاد..حالم بد بود با حرفهای الی بدتر شد.شاید باور نکنید منه مغرور و از خود راضی اون لحظه با شنیدن کلمه ی(پشتشه)به گریه افتادم..اشکهامو پاک کردم و گفتم:هر چقدر لازم باشه هزینه میکنم تا هم اون اقا رو پیدا و مجازاتش کنیم و هم از نظر جسمی پدیده رو خوب کنیم…الی پوزخندی زد و گفت:با خودت چی فکر کردی؟؟مگه همه چی با پول حل میشه؟؟اینجا ترکیه و ما مهاجر هستیم نه شهروند..گفتم:ولی پیداش میکنم….الی سرشو به علامت تاسف تکون داد و بلند شد و گفت:تو همین جا بشین ،برم پدیده رو بیارم پیشت تا ببینی،،….بهش به هیچ عنوان دست نزن که از هر چی مرد و اقاست میترسه…. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
‏دختر باید بغلی باشه از پشت بچسبی بهش بغلش کنی لبتو برسونی به پشت گردنش موچش کنی تو دلش قند آب بشه🥺❤️ آدرس کانال قشنگمون 😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
📔 ✍پیرمرد بیمار در انتظار پسر پرستار یک صندلی برایش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشیند. تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حالیکه نور ملایمی به آنها می تابید، دست پیرمرد را گرفته بود و جملاتی از عشق و استقامت برایش می گفت. پس از مدتی پرستار به او پیشنهاد کرد که کمی استراحت کند ولی او نپذیرفت. آن سرباز هیچ توجهی به رفت و آمد پرستار، صداهای شبانه بیمارستان، آه و ناله بیماران دیگر و صدای مخزن اکسیژن رسانی نداشت و در تمام مدت با آرامش صحبت می کرد و پیرمرد در حال مرگ بدون آنکه چیزی بگوید تنها دست پسرش را در تمام طول شب محکم گرفته بود. در آخر، پیرمرد مرد و سرباز دست بیجان او را رها کرد و رفت تا به پرستار بگوید. منتظر ماند تا او کارهایش را انجام دهد. وقتی پرستار آمد و دید پیرمرد مرده، شروع کرد به سرباز تسلیت و دلداری دادن، ولی سرباز حرف او را قطع کرد و پرسید:«این مرد که بود؟» پرستار با حیرت جواب داد:«پدرتون!» سرباز گفت:«نه اون پدر من نیست، من تا بحال او را ندیده بودم.» پرستار گفت:«پس چرا وقتی من شما را پیش او بردم چیزی نگفتید؟» سرباز گفت:«میدونم اشتباه شده بود ولی اون مرد به پسرش نیاز داشت و پسرش اینجا نبود و وقتی دیدم او آنقدر مریض است که نمی تواند تشخیص دهد من پسرش نیستم و چقدر به وجود من نیاز دارد تصمیم گرفتم بمانم. در هر صورت من امشب آمده بودم اینجا تا آقای ویلیام گری را پیدا کنم. پسر ایشان امروز در جنگ کشته شده و من مامور شدم تا این خبر را به ایشان بدهم. راستی اسم این پیرمرد چه بود؟» پرستار در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت:«آقای ویلیام گری...» دفعه بعد زمانی که کسی به شما نیاز داشت فقط آنجا باشید و بمانید و تنهایش نگذارید. ما انسانهائی نیستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای روحی باشیم بلکه روح هائی هستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای بشری هستیم.