♡
بگذار سر به سينه من تا كه بشنوي
آهنگ اشتياق دلي دردمند را..
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
هـرآدمی به اندازه ارزش وشخصیت خودش
به پاکی رابطه اش بها میده.
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
6.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا سرآغازصبحم را
با یاد ونام تو میگشایم
پنجره های قلبم راخالصانه وعاشقانه
بسویت بازمیکنم
تانسیم رحمتت به آن بوزد
وناپاکیهای آنرابزداید
درود عزیزان صبحتون بخیر وشادی
روزتون پراز موفقیّت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷سلام به امروز خوشآمدید🌷
زندگی یک هنر است.
نباید زندگی را ساده بنگاری.
به دنیا آمدن همان زندگی نیست.
به دنیا آمدن فقط یک فرصت است.
تو باید خودسازی کنی.
تو باید هزاران چیز را از وجودت بیرون بریزی.
باید طمع، خشم، شهوت و... را دور بریزی.
آنها چون علفهای هرز هستند.
وجود ما را انبوهی از علفهای هرز فراگرفته.
باید تمام خاک را عوض کنیم
تا گلهای سرخ سر برآورند.
❤صبح
بہ تـرانہ عاشق مے شوم
و بہ آفتـاب
وبہ لبخندهاے تـو
این صبح مال توست
و مال من
بیا زندگے ڪنیم
میان دو نگاه
هرلحظہ ڪہ باشے
صبح همان یڪ دم است ...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
نهال❤
*▷ ◉────(๑˙❥˙๑)──── ♪ ✨﷽✨ _پست _۱۲۱ _نویسنده_نهال.
*▷ ◉────(๑˙❥˙๑)──── ♪
✨﷽✨
_پست _۱۲۲
_نویسنده_نهال. _مصیبتی_با_شکوه_به_نام_عشق
((ازززبانمحمد،مروری به چندروز گذشته))
حاج سهراب _نمیدونم دخترم محمدو دیده قش کرده.
نادیا _برید کنار
نادیا نزدیکش شد. کنار پایش نشست وباصدایی آرام اسمش رو صدا زد.
_نهال نهال جان
من هم رفتم وگوشه ای نشستم. ماندانا هرچنددقیقه یکبار صدایش میزد ونادیا اب به صورت ماهش میپاشید تااینکهخیلی بی حال چشمهایش را باز کرد.
عمو روبه من گفت:خب خداروشکر به هوش آمد.
نهال باصدایی ضعیف دستش را به سرش بود ،معلوم بود بعداز آن زمین خوردن وقش کردن ،سر درد گرفته
سمت آشپزخانه رفتم،صدای نادیا را شنیدم که به اومیگفت :
_چت شد از حال رفتی یهو
نهال _نمیدونم انگار مسیحو دیدم
نادیا _اونمسیح نبود محمدپسرعمومبودکهدیشب از آمریکا اومد
دیگر پچپچ هردو یشان را نمیشمیدم اما خوب میفهمیدم مسیر نگاه عروس عمارت روی من است ،سمت یخچال رفتموبا مکثی کوتاه در آشپزخانه بالیوان آب پرتقالی برگشتم. سعی میکردم بهش نگاه نکنم اما میفهمیدم تنها دلیل پچپچش با نادیا منم.
دوباره روی مبل سرجایم نشستم. منتظر بودم حالش بیشتر جابیاید تا بتوانم بااوهمکلامشوم. از همان نگاه اول چنان جذب زیبایی اش شده بودم که خواستم هرطور شده اورا به دست بیاورم.
نهال،زن زیبا وتنها که طی دوسال گذشته شوهرش رااز دست داده بود ،ومنچیز زیادی از او وزندگی اش نمیدانستم بهترین راهی بود که میتوانستم نقشه ام را عملی کنم. اگر من پدر نوه عمو میشدم وعروس بیوه اش را صاحب میشدم راحت تر وزودتر میتوانستم به مال وثروتش دست پیدا کنم پس نهال اولین نقشه ام بود که هر طور وبه هر قیمتی باید عملی اش میکردم.
وقتی متوجهزل زدنش به خودم شدم ،نتوانستم بهاونگاه نکنم ،سعی میکردم بی تفاوت باشماما زیبایی خیره کننده چشمهایش بی تفاوتی به او را در منمیکشت.حالا خیلی خوب میدانستم دلیل این طور تعجب زده نگاه کردنش به من تنها یک چیز است ،شباهت منبه شوهرش ،برای این که بااوهمصحبت شومخنده زورکی و کوتاهی کردم ،طوری که او مخاطبم باشد گفتم :
_دقیقا پسرتونهم دیشب همینقدر تحت تاثیر قرار گرفته بود
کمی خودش را روی مبل بالا کشیدوگفت:
_ببخشید من پاک شوکه شدم. آخه شما خیلی به مسیح شبیهید.
_خب دلیل اصلی شباهتامون ،درواقع شباهت پدرامون به همه. به هرحال من از آشنایی با شما خوشحالم وببخشید اگه شوکتون کردم.
آب پرتقالی را یکمور سر کشیدم و روبه حاج سهراب پرسیدم :
_عمو چرا این نزدیکی ها حتی یه نانوایی هم ندیدم ،اخه بد هوس نون سنگک کردم.
حاج سهراب_توهمین خیابون پشتی خونمون یکی بود .از فردا میگممستخدم هرروز نون سنگک تازه بگیره و سر میز صبحانه بزاره.
_ممنونعموجان ،خودم میگیرم.
مخاطبم عموبودوشش دانگ حواسم به نهال که تلفنش زنگخورد.
_الونادری
بامخاطبش حرف زد ،گفت که زودتر خودش را میرساند. از جابلندشدوخداحافظی کردو رفت.
حین خروج چندباری به پشت سرش ومننگاه کرد.
حالا وقت کنجکاوی من بود روبه عمو سهراب پرسیدم :
_عمو عروستون شاغل هستند
دستی روی شانه منگزاشت.گفت :
_بله دکتر دندان پزشکه
ماندانا که حذگرف من را شنید گفت :
_بله بابا با تحصیلات منونادیا مخالف بود اما خانم خانما رو فرستاد هند تا دکترشه.
نادیا _بس کنماندانا.
عمو سهراب _تو خیلی وقته نبودی ایران وهیچ وقت بامادراربتاط نبودی درمورد هیچکدام از ما چیزی نمیدونی چه برسه به نهال راستش من با درس خواندن نهالم موافق نبودم اما اون دختر سختی بود وتلاش کرد تا به هدفش رسید.
همین تعریف .تمجید کم عمو باعث شد تا بیشتر جذبش شوم. اصولاً نه عشق میشناختم نه منطقی کسی را دوست داشتم ،اما ازاین عروس بیوه عمارت خوشم آمده بود به علاوه که بهترین راه برای ادای نقشه انتقامم بود.
از همین الان دستگیرمشده بود که سیماخانموماندانا ازاوبیزارند ،برخلاف نادیا وعموسهراب.وی ای پی تخفیف خورد 😍 نهال کامل شده توی وی ای پی، با ۵۰ تومن یه شبه همه ی قسمت های رمان رو تا اخر بخون 😍
به ازاده جون پیام بدید
@AdminAzadeh
لینک قسمت اول
https://eitaa.com/Asheghanehhayman/13943
❤️❤️❤️
❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊱🌸⊱ زیباترين صبحِ دنيا در
⊱🌸⊱چشمِ آدم هايى طلوع ميكند،
⊱🌸⊱ڪه دستِ اميد را می گيرند
⊱🌸⊱و پا به پاے تلاش و مهربانى،
⊱🌸⊱ هدف هايشان را دنبال میڪنند
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤❤هميشه شانس ديگرى خواهد بود
دوستى ديگر
عشقى ديگر
نيرويى ديگر
براى هر پايانى هميشه آغازى
خواهد بود...💖
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
تعهد یعنی دوتا قلب که
به هم گره خورده باشه
مثل قلب من و تو
وگرنه حلقه رو که
همه میندازن دستشون...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
بهای سنگینی دادم تا فهمیدم
کسی که
قصد ماندن ندارد را باید......
راهی کـــــرد...
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman
همونــــی دلیل گریه هامون شد
که عاشق خنده هاش بودیمـ
🧚♀💞 ◇ ⃟◇
@Asheghanehhayman