eitaa logo
عاشقان حسین🖤دوستداران حسن💚
141 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2.5هزار ویدیو
73 فایل
اَعوذباللّٰه از تعَلقاتِ دُنیا،که ما را” دیر “به حُسین ع رِساند💚 خواستیم در این دنیایےکه از هر طرف جاذبه اےما را جذب می کند،کمے به خود بیاییم،و یاد خدا را در وجود خود تقویت کنیم https://eitaa.com/joinchat/3981049917C2c61c87e69
مشاهده در ایتا
دانلود
رفقا نمازتون سرد نشه ☺️🌹
التماس دعای فرج 📿
•|√| بِدانید ڪہ شهادتـــ مَرگ نیست رسالت است... رفتن نیست جاودانہ ماندن است... جان دادن نیست بلکہ جان یافتن است ✨🥀 @shidegomnam
مـولای من... گـمانم عـمرم قـد ندهـد بگـو وعـده ی دیـدار کـمی نزدیکـتر آیـد... @shidegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خيلی در حلال و حرام دقت ميكرد. سعی ميكردم كمتر با نامحرم برخورد داشته باشم. آن زمان ما در مسجد فاطميه بوديم و به نوعی مهمان حضرت زهرا (س) من يقين دارم اين مسائل بسيار در شخصيت او اثرگذار بود. هر زمان مشغول زيارت عاشورا ميشدم، هادی و ديگر بچه ها كنارم مي نشستند و با من تكرار ميكردند. وضعيت مالی خانواده ی ما متوسط بود. هادی اين را مي فهميد و شرايط را درك ميكرد. برای همين از همان كودكی كم توقع بود. در دوره ی دبستان در مدرسه ی شهيد سعیدی بود. كاری به ما نداشت. خودش درس ميخواند و... از همان ايام پسرها را با خودم به مسجد انصارالعباس ميبردم. بچه ها را در واحد نوجوانان بسيج ثبت نام کردم. آنها هم در کلاسهای قرآن و اردوها شرکت ميکردند. دوران راهنمايی را در مدرسه ی شهيد توپچی درس خواند. درسش بد نبود، اما كمی بازيگوش شده بود. همان موقع كلاس ورزشهای رزمی ميرفت. مثل بقيه ی هم سن و سالهايش به فوتبال خيلی علاقه داشت. سيكلش را كه گرفت، براي ادامه ی تحصيل راه ی دبيرستان شهدا گرديد. اما از همان سالهای اوليه ی دبيرستان، زمزمه ی ترك تحصيل را كوك كرد! ميگفت ميخواهم بروم سر كار، از درس خسته شده ام، من توان درس خواندن ندارم و... البته همه اينها بهانه های دوران جوانی بود. در نهايت درس را رها كرد. مدتی بيكار و دنبال بازی و... بود. بعد هم به سراغ كار رفت. ما كه خبر نداشتيم، اما خودش رفته بود دنبال کار. مدتی در يک توليدی و بعد مغازه ی یکی از دوستانش مشغول فلافل فروشی شد. @shidegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پسرک فلافل فروش یکی از جوانان مسجد: كار فرهنگی مسجد موسی ابن جعفر بسيار گسترده شده بود. سيد علی مصطفوی برنامه های ورزشی و اردويی زیادی را ترتيب ميداد. هميشه برای جلسات هيئت يا برنامه های اردويی فلافل ميخريد. ميگفت هم سالم است هم ارزان. يك فلافل فروشی به نام جوادين در خيابان پشت مسجد بود كه از آنجا خريد ميكرد. شاگرد اين فلافل فروشی يك پسر با ادب بود. با يك نگاه ميشد فهميد اين پسر زمينه ی معنوی خوبی دارد. بارها با خود سيد علی مصطفوی رفته بوديم سراغ اين فلافل فروشی و با اين جوان حرف ميزديم. سيد علی ميگفت: اين پسر باطن پاكی دارد، بايد او را جذب مسجد كنيم. برای همين چند بار با او صحبت كرد و گفت كه ما در مسجد چندين برنامه ی فرهنگی و ورزشی داريم. اگر دوست داشتی بيا و توی اين برنامه ها شركت كن. حتی پيشنهاد كرد كه اگر فرصت نداری، در برنامه ی فوتبال بچه های مسجد شركت كن. آن پسرك هم لبخندی ميزد و ميگفت: چشم. اگر فرصت شد، می يام. ... @shidegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°|بســمـ اللهـ الــرحمــنـ الــرحیــمـ|°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا