پسرهعکسازخودشگذاشته...
دخترهزیرشکامنتمیذاره:
+وایبرادرشماچقدرشبیهشهدایی
-ممنونخواهرم،ایشالاشماهمشهیدبشید
+بااینهمهگناه؟!
-درستمیشهخواهر...
+چجوریآخه...؟!
-بیاپیوی...!!
{فردایهمونروز...^^
+حالِآقاییمنچطوره..؟!
-خوبمتاوقتیخانومیمخوبباشه
|من :😐
| شهدا:😒
| شیطان:😳
|امامزمان:😔💔
#کجایکاریم؟!
#گلابتون
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@banooy_shik
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
چــآدُر یعنی صعـ🚩ـود
یعنی بالا رفتــن از ریسمانــ⛓ الهی
اما؛ وقتی به قلـ🗻ـه میرسی که...
حیــا را هم همــراه
خودت داشته باشی
غیر از اینــ☝️
حتما سقـ💥ـوط خواهی کرد
حواست باشد خواهــر
چــآدُر بدون حیــا هیچــ✋ است!!
#حجاب_با_حیا_کامل_میشود😇
✨
#فاطمیه🕊🖤🌙
@shidegomnam
4_6003765058855766042.mp3
4.37M
🥀 مداحی بسیار زیبا و جان سوز ویژه ایام #فاطمیه
■ شهادت حضرتزهرا(سلام الله علیها) تسلیتباد ■
👤 نوای: #حاج_مهدی_رسولی
@shidegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انگار نه انگار دیروز همین جا یکی خورد له دیوار
🔰#مهدی_رسولی
@shidegomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استقبال دیدنی یک دختر بچه از رهبر انقلاب
@shidegomnam
🌷شهیدمدافع حرم سید میلادمصطفوی🌷
سید میلاد مصطفوی
ولادت: 1365/02/15 (همدان)
شهادت: 1394/07/25 (سوریه)
آخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
🥀نحوه شهادت:
طی عملیات پیشروی با اصابت ترکش تک تیراندازه به گلوشون به شهادت میرساند همرزمانش نمیتوانند به طور کامل پیکرشو برگردونن و فقط کمی جابجا میکنند داعش پیکر شهید با خودش میبره و سر و دست و پای شهید را از بدن جدا میکند با خود میبرند خوده شهید به خواب یکی از دوستانش میرود و آدرس دقیق پیکر بی سرش را میدهد
پیکر شهید در گلزار شهدای شهر بهار/همدان آرام گرفته است.🍀🍀
سن شهادت: 29ساله💔
به شهیدان همت و زین الدین علاقه داشت❤❤
🍁قسمتی از وصیتنامه شهید:
دوستان عزیز شما را قسم به خدا که راه امام حسین (ع) را که راه عاقبت به خیری و مهمترین کار است را ادامه دهید. حسین گونه زندگی کنید که تمام عاقبت به خیری را در همین راه است و همیشه یاد و خاطره شهدا را زنده نگه دارید چون شهدا همیشه زنده اند و من وجود آنها را در زندگی خود همیشه احساس می کردم.
#یادش_باصلوات
#راهش_پررهرو
@shidegomnam
#سه_دقیقه_در_قیامت
قسمت۲۰
🥀شب با همسرم صحبت می کردیم خیلی از مواردی که برای من پیش آمده باورکردنی نبود.
🥀گفتم: لحظه آخر هم بهم گفتند به خاطر دعای همسر و دختری که در راه داری شفاعت شدی.
🥀به همسرم گفتم این هم یک نشانه است اگر این بچه دختر بود معلوم می شود که تمام این ماجراها صحیح بوده..
🥀 در پاییز همان سال دخترم به دنیا آمد
🥀تنها چیزی که پس از بازگشت من از آن وادی ترس شدیدی در من ایجاد می کرد و تا چند سال من را اذیت میکرد ترس از حضور در قبرستان بود.
🥀من صداهای وحشتناکی می شنیدم که خیلی دلهره آور و ترسناک بود.
🥀اما این مسئله در کنار مزار شهدا اتفاق نمی افتاد آنجا آرامش بود و روح معنویت که در وجود انسان ها پخش می شد.
🥀اما نکته مهم دیگری را که باید اشاره این است که در کتاب اعمال و در لحظات آخر حضور در آن دنیا،میزان عمر خودم را که اضافه شده بود مشاهده کردم.
🥀 به من چند سال مهلت دادند که آن هم به پایان رسیده و من اکنون در وقتهای اضافه هستم.
🥀اما به من گفتند، ما زمانی که شما برای صله رحم و دیدار والدین و نزدیکانت میگذاری جز عمر شما محسوب نمی کنیم. همچنین زمانی که مشغول بندگی خالصانه خداوند یا زیارت اهل بیت هستی این مقدار نیز جز عمر شما حساب نمیشود
🥀یقین داشتم که ماجرای شهادت همکاران من واقعی است.
اما در روزگاری که خبری از شهادت نبود چطور این حرف را ثابت می کردم...
🥀به همین خاطر چنین چیزی نگفتم اما هر روز که برخی از همکارانم را میدیدم یقین داشتم که یک شهید را که تا مدتی بعد به محبوب خود خواهد رسید ملاقات می کنم.
🥀احساس عجیبی در ملاقات با این دوستان داشتم می خواستم بیشتر از قبل با آنها حرف بزنم... یک شهید را که به زودی به ملاقات خدا میرفت میدیدم.
🥀 اما چطور این اتفاق می افتد آیا جنگی در راه است؟؟
🥀 چهارماه بعد از عمل جراحی، مهرماه سال ۹۴ بود که در اداره اعلام شد کسانی که علاقمند به حضور در صف مدافعان حرم هستند می توانند ثبت نام کنند.
🥀 جنب و جوشی در میان همکاران افتاد آنها که فکرش را میکردم همگی ثبتنام کردند. من هم با پیگیری بسیار توفیق یافتم تا پس از دوره آموزش تکمیلی راهی سوریه شوم.
🥀 مرتب از خدا میخواستم که همراه با مدافعان حرم به کاروان شهدا ملحق شوم.
هیچ علاقهای به حضور در دنیا نداشتم
🥀مگر اینکه بخواهم برای رضای خدا کاری انجام دهم. دیده بودم که شهدا در آن سوی هستی چه جایگاهی دارند لذا آرزو داشتم همراه با آنها باشم.
کارهایی را انجام دادم وصیتنامه و هر کاری که فکر میکردم باید جبران کنم انجام دادم.
🥀 آماده رفتن شدم، به یاد دارم که قبل از اعزام خیلی مشکل داشتم با رفتن من موافقت نمی شد...
🖇ادامه دارد...
@shidegomnam
Daste Madaramo Mibosam.mp3
8.72M
شبجمعهحرمُدوستدارم
اشکچشمِترمُدوستدارم
#حسینطاهری
@shidegomnam