🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #نودوشش سرش به سمتم چرخید.. و
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودوهفت
صدای تیراندازی هرازگاهی شنیده میشد،..😥😢
مصطفی 🌸چندبار در روز به خانه سر میزد.. و خبر میداد..
تاخت و تاز تروریست ها در داریا به چند خیابان محدود شده..
و هنوز خبری از دمشق و زینبیه💚 نبود که غصه ابوالفضل🕊 قاتل جانم شده بود...❤️😢
تلوزیون سوریه تنها از پاکسازی حلب می گفت.. و در شبکه سعودی العربیه #جشن کشته شدن سردار سلیمانی بر پا بود،😥😭
دمشق به دست ارتش آزاد افتاده..
و جانشینی هم برای بشار اسد تعیین شده بود...😑😥
در همین وحشت بیخبری،..
روز اول ماه رمضان🌙 رسید و ساعتی به افطار مانده بود که کسی به در خانه زد...
مصطفی کلید همراهش بود..
و مادرش هرلحظه منتظر آمدنش که
خیال بافی کرد
_شاید کلیدش رو جا گذاشته!😊
رمقی به زانوان بیمارش نمانده..
و دلش نیامد من را پشت در بفرستد ☺️که خودش تا حیاط لنگید و صدا رساند
_کیه؟😵
که طنین لحن گرم ابوالفضل😍 تنم را لرزاند
_مزاحم همیشگی! در رو باز کنید مادر!😁
تا او برسد قفل در را باز کند، پابرهنه تا حیاط دویدم..😍🏃♀️❤️
و در همان پاشنه در، برادرم را مثل جانم در آغوش کشیدم..
وحشت اینهمه تنهایی را بین دستانش
گریه میکردم 😍😢و #دلواپس_حرم بودم که بی صبرانه پرسیدم
_حرم سالمه؟😥😧
تروریست های تکفیری را به چشم خودش در زینبیه دیده..
و هول #جسارت به حرم به دلش مانده بود که #غیرتش قد علم کرد
_مگه ما مرده بودیم که دستشون به حرم برسه؟😊🤨
لباسش هنوز خاکی و از چشمان زیبایش خستگی میبارید.. و با همین نگاه خسته دنبال مصطفی میگشت..
که فرق سرم را بوسید و زیر گوشم...
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
⏪ ادامه دارد...
رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودوهشت
و زیر گوشم شیطنت کرد
_مگه من تو رو دست این پسره نسپرده بودم؟🤨 کجا گذاشته رفته؟😁
🌷مادر مصطفی🌷همچنان قربان قد و بالای ابوالفضل🕊 میرفت که سالم برگشته...
و ابوالفضل پشت این شوخی، حقیقتاً نگران مصطفی🌸 شده بود..
و میدانست #ردّش را کجا بزند که زیر لب پرسید
_رفته زینبیه؟😊
پرده اشک شوقی که چشمم را پوشانده بود با سرانگشتم کنار کشیدم😢 و شیدایی این جوان سُنی را به چشم دیده بودم که شهادت دادم
_میخواست بره، ولی وقتی دید داریا درگیری شده، همینجا موند تا مراقب من باشه!😊
بی صدا خندید..😁
و انگار نه انگار از یک هفته جنگ شهری برگشته..
که دوباره سر به سرم گذاشت
_خوبه بهش سفارش کرده بودم، وگرنه الان تا حلب رفته بود!😂😉
مادر مصطفی مدام تعارف میکرد ابوالفضل داخل شود..
و عذر غیبت پسرش را با مهربانی خواست
_رفته حرم سیده سکینه!😊
و دیگر در برابر او نمیتوانست شیطنت کند که با لهجه شیرین عربی پاسخ داد
_خدا حفظش کنه،😊 شما #اهل_سنت که تو داریا هستید، ما خیالمون از #حرم حضرت سکینه (س) راحته!😊😇
با متانت داخل خانه شد..
و نمیفهمیدم با وجود شهادت سردار سلیمانی😟 و آشوبی که به جان دمشق افتاده، چطور میتواند اینهمه #آرام باشد.. 🧐
و جرأت نمیکردم حرفی بزنم..
مبادا حالش را به هم بریزم. مادرمصطفی تماس گرفت تا پسرش برگردد..
و به چند دقیقه نرسید که مصطفی برگشت...
از دیدن ابوالفضل چشمان روشنش مثل ستاره میدرخشید..🤩😍و او هم نگران #حرم بود که سراغ زینبیه را گرفت..
و ابوالفضل از تمام تلخی این چند روز، تنها چند جمله گفت
_درگیریها...
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
⏪ ادامه دارد...
رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودونه
_درگیریها خونه به خونه بود،.. سختی کارم همین بود که هنوز مردم تو خونه ها #بودن، ولی الان زینبیه پاکسازی شده. دمشق هم ارتش تقریباً کنترل کرده،فقط رو بعضی ساختمون ها هنوز تک تیراندازشون هستن.
و سوالی که من روی پرسیدنش رانداشتم مصطفی بی مقدمه پرسید
_راسته تو انفجار دمشق #حاج_قاسم شهید شده؟
که گلوی ابوالفضل از غیرت گرفت و خندهای عصبی😏🤨 لبهایش را گشود
_غلط زیادی کردن!😏😎
و در همین مدت سردار سلیمانی را دیده بود که #به_عشق_سربازی_اش سینه سپر کرد
_نفس این تکفیری ها رو حاج قاسم گرفته،😎 تو جلسه با ژنرال های سوری یجوری صحبت کرد که روحیه ارتش زیر و رو شد💪 و دمشق بازی باخته رو بُرد!✌️ الان آموزش کل نیروهای امنیتی سوریه با 💙ایران و #سردارهمدانی💙 و به خواست خدا ریشه شون رو خشک میکنیم!😎💪
ابوالفضل #ازخستگی نفس کم آورده و دلش از غصه #غربت سوریه میسوخت که همچنان می گفت
_از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، تروریست ها وارد سوریه میشن😕😐 و ارتش درگیره! همین مدت خیلی ها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!😐😐
سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد😄🙁
_تو درگیریهای حلب وقتی جنازه #تروریست ها رو شناسایی میکردن، چندتا افسر ترکیه ای و سعودی هم قاطیشون بودن. 😐حتی یکیشون #پیش_نمازمسجد ریاض بود،😐😏 اومده بوده سوریه بجنگه!
از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده.. که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته
گفت
_پادشاه عربستان داره پول جمع میکنه که...
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
⏪ ادامه دارد...
رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
زندگی بی #حسین یعنی اسارت
این پیام #حضرت_زینب است...
#اعلام_مراسم_هیئت_عاشقان_روح_الله
8️⃣شب نجوای عاشقانه
🕌درجوار حریم امامزادگان حمیده و رشیده خاتون
🎤به کلام حجت الاسلام مهدی وزنه(مدرس حوزه و دانشگاه)
📆از یکشنبه 23 شهریورماه 1399
🕖همزمان با نماز مغرب و عشاء
#با_رعایت_پروتکل_های_بهداشتی
❤️دوستان لطفا اطلاع رسانی شود.
🔰پایگاه مقاومت بسیج شهدای امامزاده
🏴هیئت عاشقان روح الله(ره)
#پٌرُْوُِفّٰـــــَِـَِـَِـَِـَِـَِـــــاّٰیٍِـَِـَِـَِـَِـَِـَِـَِلِْ
📍این اربعین به لطف خداکربلایی ام
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
.
هرچه را دارم نگیری،
هرچه که دارم تویی
من به جز عشق شما
چیزی مگر دارم ، حسین
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
. هرچه را دارم نگیری، هرچه که دارم تویی من به جز عشق شما چیزی مگر دارم ، حسین 👈 این جا صحبت از #عشق
.
انقدر پای تو میسوزم خودت خاکم کنی
با همین بیچارگی خیلی هنر دارم حسین
😭😭😭
Clip-Panahian-ManFaghatToRaMikham.mp3
1.67M
🎵آقا! من فقط تو رو میخوام ...🥺🎤 حجت الاسلام استاد #پناهیان🍃 👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
02.mp3
6.24M
😭 #تو_خلوت_خودمون_گریه_کنیم ...
🖐 #برا_فرج_مولامون_دعا_کنیم ...
حدودا ساعت 3 دل #زینب شکست و ...
حدودا ساعت 3 روی سینه ات نشست و ...
حدودا ساعت 3 موهاتو می کشید و ....
حدودا ساعت 3 سرتو می برید و ....😭😭
🎤حاج #مهدی_اکبری
🔹 نوحه زمینه
🖐اللهم عجل الولیک الفرج بحق عمه سادات..
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
زمینه_غم_تو_کرده_پیرم_@Baboljjonon.mp3
6.68M
😭 #تو_خلوت_خودمون_گریه_کنیم ...
🖐 #برا_فرج_مولامون_دعا_کنیم ...
#غم تو کرده پیرم
از دست دنیا سیرم
واست زبون می گیرم
#ای_بی_کفن_حسین
#دور_از_وطن_حسین
#کرب_و_بلا_وای
🎤حاج #مهدی_اکبری
🔹 نوحه زمینه
🖐اللهم عجل الولیک الفرج بحق عمه سادات..
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #نودونه _درگیریها خونه به خونه
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صد
_پادشاه عربستان داره پول جمع میکنه که این حرومزاده ها رو بیشتر تجهیز کنه!😞
و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید
_میگن آمریکا و اسرائیل میخوان به سوریه حمله کنن، راسته؟😨
و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظه ای ماتش برد..😥
و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد
_نه مادر! اینا از این حرفا زیاد میزنن!😊
سپس چشمانش درخشید و از لبهایش عصاره عشقش چکید
_اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، #حاج_قاسم و ما #سربازای_سیدعلی مثل کوه پشتتون وایسادیم! 😎اینجا فرماندهی با حضرت زینبِ(س)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!😎😊
و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد.. و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت
_ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته.
و دیگر داریا هم #امن نبود که رو به مصطفی بی ملاحظه حکم کرد
_باید از اینجا برید!😊
نگاه ما به دهانش مانده😳😨😥 و او میدانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد
_انشاءالله تا چند روز دیگه وضعیت زینبیه 💚تثبیت میشه، براتون یه جایی میگیرم که بیاید اونجا.😊
به قدری صریح صحبت کرد..
که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرمتر توضیح داد
_میدونم کار و زندگی تون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!😊
بوی افطاری در خانه پیچیده..🍵
و ابوالفضل عجله داشت به زینبیه برگردد که بلافاصله از جا بلند شد...
شاید هم حس میکرد
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
⏪ ادامه دارد...
رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah