eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
622 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2هزار ویدیو
279 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
21.pdf
1.43M
✅ جزء بیست ویکم 1️⃣2️⃣ قرآن کریم... ⭕️ در ماه مبارک رمضان هر روز یک جزء از قرآن 🚩@asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ بر سر حیدر، حسن عمقِ جراحت را که دید گفت: داغ فاطمه‌ست این زخم، سر وا کرده است 😭 ✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
#️⃣ #ابوتراب ✍️مَثَل مولای ما حضرت علی (ع) در عالم مثل شیشه عطری بود که دشمنانش خواستن اون رو بشکن
audio_2021-05-04_15-04-57.ogg
797.1K
#️⃣ ✍️بازار حُسن داغ نمودی برای كه؟ چون جُز تو نیست پس تو شُدَسْتی خدای كه؟ آخر نویسم این همه عِشْوه به پاي كه؟ گوش بدید به بقیه هم برسونید ❤️:) ✍️در ماه مبارک رمضان هر روز یکی از فضائل حضرت 👌👇 🌱 @asheghaneruhollah
[WWW.MESBAH.INFO]Shab-19-Ramezan1400[05].mp3
7.13M
😔اول مظلوم عالم 🏴شهادت مولای متقیان امیرالمومنین علی علیه السلام «درد اینه باشی..😭 🎤حاج 🚩@asheghaneruhollah
[WWW.MESBAH.INFO]Shab-19-Ramezan1400[12].mp3
9.49M
#️⃣ 🏴شهادت مولای متقیان امیرالمومنین علی علیه السلام «میگردم دور ایوون طلای تو »... 🎤حاج 🚩@asheghaneruhollah
💠دعای روزبیست و دوم ماه مبارک 💠 اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَکَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِکَ واسْکِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین. خدایا بگشا به رویم در این ماه درهای فضلت وفرود آر برایم در آن برکاتت را وتوفیقم ده در آن برای موجبات خوشنودیت ومسکنم ده در آن وسطهای بهشت ای اجابت کننده خواسته ها ودعاهای بیچارگان. @asheghaneruhollah
22.mp3
13.04M
✅ جزء بیست ودوم 2️⃣2️⃣ قرآن کریم... ⭕️ در ماه مبارک رمضان هر روز یک جزء از قرآن 🚩@asheghaneruhollah
22.pdf
1.43M
✅ جزء بیست ودوم 2️⃣2️⃣ قرآن کریم... ⭕️ در ماه مبارک رمضان هر روز یک جزء از قرآن 🚩@asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
💞☘️بسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘️💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و #امنیتی 🇮🇶 #تنــها_میان‌_داعش 💣قس
💞☘️بسْمـِ اللّهِ القاصِمـ الجَبّارین☘️💞 🇮🇷رمــــــــان شهدایی و 🇮🇶 💣قسمت پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین ڪه یوسف را در آغوش ڪشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع ڪرد تا از شیشه و پنجره و موج انفجار دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود ڪه رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند. در این دو هفته محاصره، هر از گاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود ڪه بی‌وقفه تمام شهر را میڪوبیدند. بعد از یک روز روزه‌داری آن‌هم با سحری مختصری ڪه حلیه خورده بود، شیرش خشڪ شده و با همان اندڪ آبی ڪه مانده بود برای یوسف شیرخشک درست ڪردم. همین امروز زن عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود ڪه عمو مدام با یک لقمه نان بازی میڪرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه ڪرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود ڪه نمیدانستم آبی برای افطار دارد یا امشب هم با لب خشڪ سپری میڪند. اصالا با این باران آتشی ڪه از سمت داعشی‌ها بر سر شهر میپاشید، در خاڪریزها چه خبر بود و میترسیدم امشب با خون گلویش روزه را افطار ڪند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس میڪردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا این‌همه وحشت را با عشقم قسمت ڪنم و قسمت نبود ڪه پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. آخرین گوشی خانه، گوشی من بود ڪه این چند روز در مصرف باتری قناعت ڪرده بودم بلڪه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود ڪه آن هم تمام شد و خانه در تاریڪی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر ڪه ما زنها هر یڪ گوشه‌ای ڪِز ڪرده و بیصدا گریه میڪردیم. در تاریڪی خانه‌ای ڪه از خاڪ پر شده بود، تعداد راڪت‌ھا و خمپاره‌هایی ڪه شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم انفجار بعدی در ڪوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های ڪوتاه قرآن را میخواند، زن عمو با هر انفجار صاحب الزمان﴿عج﴾ را صدا میزد و به جای نغمه مناجات سحر، با همین موج انفجار و ڪوالڪ گلوله، نیت روزه ماه مبارڪ رمضان ڪردیم. آفتاب ڪه بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شڪسته، کف حیاط از تڪه‌های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا میرفت. تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور جنگ داغتر و ما نه وسیله‌ای برای خنڪ ڪردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود ڪه حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدمدافعان شڪسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم..... ادامه دارد.... 💣نویسنده؛ فاطمه ولی نژاد @asheghaneruhollah