🚩 هيئت عاشقان روح الله_ره_
—----------------
📣 #گزارش_صوتی
🏴 مراسم جشن باشکوه ولادت نازدانه ارباب حضرت رقیه_سلام الله علیها_ 1397
—---------------
🔶 با سخنرانی:
👈 حجت الاسلام سلیمانی
—---------------
🔷 بـا نوای:
👈 حاج مهدی بهمنی
👈کربلایی سیدمسعود ضابط زاده
—----------------
📆 زمان:
👈 چهارشنبه19 اردیبهشت ۱۳۹7
—----------------
🗺 مکان:
👈 اصفهان| درچه|اسلام آباد | ک-شهیدبهشتی
—----------------
https://eitaa.com/asheghaneruhollah
ولادت حضرت رقیه(س)حجت الاسلام سلیمانی.mp3
30.02M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #حضرت_رقیه_س_ 1397
✅خدایا در این روز های پایانی ماه شعبان مارو ببخش
🎤حجت الاسلام #سلیمانی
#سخنرانی_بسیار_زیبا
📅چهارشنبه19 اردیبهشت ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت حضرت رقیه(س)حاج مهدی بهمنی (1).mp3
9.31M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #حضرت_رقیه_س_ 1397
✅عشق من اینه غرق در کینه/بزودی پرچم بزنیم تو ی مدینه
🎤حاج مهدی #بهمنی
#شور_بسیار_زیبا
#بغض_دشمنان_اهل_بیت
📅چهارشنبه19 اردیبهشت ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت حضرت رقیه(س)حاج مهدی بهمنی (2).mp3
10.66M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #حضرت_رقیه_س_ 1397
✅خانه غوغا شده انگار زمان برگشته/نکند #حضرت_زهرا به جهان برگشته
🎤حاج مهدی #بهمنی
#مدح_حضرت_زهرای_سه_ساله
📅چهارشنبه19 اردیبهشت ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت حضرت رقیه(س)حاج مهدی بهمنی (4).mp3
7.29M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #حضرت_رقیه_س_ 1397
✅تو نام علی را صد و ده بار ببر/ایوان نجف اگر نیامد با من
🎤حاج مهدی #بهمنی
#مدح_حضرت_حیدر
📅چهارشنبه19 اردیبهشت ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت حضرت رقیه(س)حاج مهدی بهمنی (3).mp3
8.7M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #حضرت_رقیه_س_ 1397
✅هرکی هرجا کم میاره اسم حیدر رو میاره
🎤حاج مهدی #بهمنی
#شور_مستانه
📅چهارشنبه19 اردیبهشت ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت حضرت رقیه(س)حاج مهدی بهمنی (5).mp3
8.66M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #حضرت_رقیه_س_ 1397
✅دلها شاده دختر دردونه ارباب رسیده
🎤حاج مهدی #بهمنی
#سرود
📅چهارشنبه19 اردیبهشت ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت حضرت رقیه(س)حاج مهدی بهمنی (6).mp3
7.34M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #حضرت_رقیه_س_ 1397
✅دخت ارباب به دنیا اومد اونیکه زیارتش دنیامه
🎤حاج مهدی #بهمنی
#شور
📅چهارشنبه19 اردیبهشت ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت حضرت رقیه(س)حاج مهدی بهمنی (7).mp3
4.81M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #حضرت_رقیه_س_ 1397
✅عمریه بی تابم با یادت میخوابم #اربابم
🎤حاج مهدی #بهمنی
#شور_احساسی
📅چهارشنبه19 اردیبهشت ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت حضرت رقیه(س)سیدمسعود ضابط زاده (1).mp3
7.16M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #حضرت_رقیه_س_ 1397
✅کوریه چشم سعودی ها علی مولانا علی
🎤کربلایی سیدمسعود #ضابط_زاده
#شور
📅چهارشنبه19 اردیبهشت ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
ولادت حضرت رقیه(س)سیدمسعود ضابط زاده (2).mp3
7.18M
#گزارش_صوتی
🌻🌺مراسم جشن ولادت #حضرت_رقیه_س_ 1397
✅کم کم دارم میرسم آخرای غزل/یابن الحسن العجل العجل
🎤کربلایی سیدمسعود #ضابط_زاده
#مناجات_امام_زمان
📅چهارشنبه19 اردیبهشت ۱۳۹7
⭕️هیئت عاشقان روح الله_ره_
❤️ @asheghaneruhollah
سلام و عرض ادب خدمت دوستان عزیز و همراهان همیشگی کانال
کم کاری این حقیر را در نگذاشتن داستان #عاشقانه_دو_مدافع حلال بفرمائید
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_بیست_و_یکم
_پیرزن اونجا افتاده بود...
_با زهرا دوییدیم سمتش،هر چقدر صداش میکردیم جواب نمیداد،اعصابم خورد شده بود گریہ میکردم و بلند بلند صداش میکردم اما جواب نمیداد،تموم کرده بود.
_مامور آمبولانس اومد سمتمون و گفت خانم ایشون تموم کردن،چیکار میکنید⁉️
_نسبتے با شما دارن⁉️
_زهرا جواب داد:نسبتے ندارم،بلند شدم با صداے بلند کہ عصبانیتم قاطیش بود از آدمايے کہ اطرافموݧ بودن علت ایــن اتفاقو میپرسیدم.
_یہ عده میگفتـن کہ گرما زده شده یہ عده میگفتـن زیر دست و پا مونده و...
_هرکی یہ چیزی میگفت،کلافہ شده بودم،یہ نفر اومد دستشو گذاشت رو شونم و صدام کرد:خانم⁉️
_برگشتم یہ خانم میان سال محجبہ بود کہ چهره ے مهربونے هم داشت،ازم پرسید:ایـن خانم باهاتون نسبتے دارن⁉️
_گفتم:نه چطور⁉️
_گفت:مـن شما رو دیدم کہ کنارشون وایساده بودید و حرف میزد بعد از رفتـن شما ایـن پیرزن از جاش بلند شد،در حالے کہ لبخند بہ لب داشت بہ سمت جمعیت میدویید فریاد میزد و میگفت بالاخره اومدے⁉️محمد جان اومدے⁉️
_بعد قاطے جمعیت شد و زیر دست و پا موند،مـن دوییدم طرفش کہ نزارم بره اما بهش نرسیدم و این اتفاق افتاد
_متاسفم واقعا...
_اشک از چشام جارے شد رفتم سمت پیرزن،هنوز قاب عکس تو بغلش بود قاب عکس و برداشتم پشتش نوشتہ بود "محمد جعفرے"
_یاد حرفاش افتادم پس واقعا پسرش اومد دنبالش و اونو برد پیش خودش.
_آمبولانس پیرزن رو برد،قاب عکس دست مـن موند حال بدے داشتم وقتے برگشتم خونہ هوا تاریک شده بود.
_تو خونہ همش یاد اتفاق امروز میوفتادم و اشک میریختم،قاب عکس و همراه خودم آوردم خونہ،شیشش شکستہ بود،داشتم عکس و از داخل قاب در میوردم کہ متوجہ شدم یہ کاغذ پشتشہ.
_کاغذ و برداشتم یہ نامہ بود:
🍃🌹یاهو🌹🍃
_مادر عزیز تر از جانم سلام
_مرا ببخش کہ بدون اجازه ے شما بہ جبهہ آمدم فرمان امام بود و من مجبور بودم از طرفے چطور میتوانستم ببینم دشمن جلوے چشمانم بہ خاک وطنم تجاوز کرده و بہ نوامیس کشورم چشم دارد.
_اگر مـن بہ جبهه نمیرفتم در قیامت چگونہ جواب مادرم حضرت زهرا را میدادم،چگونہ در چشمان مولایم سید و الشهدا نگاه میکردم.
_مطمعـنم خداوند بہ شما و پدر جان صبر دورے و شهادت مـن را خواهد داد.
_مادر جان بعد از مـن بہ جوانان کشور بگو کہ محمد براے حفظ عزت کشور جنگید بگو قرمزي خون و خود را داد تا سیاهے چادر هایشان حفظ شود.
_مادر جان براے شهادتم دعا کـن...
_میگویند دعاے مادر در حق فرزندش،میگیرد
_حلالم کـن...
_پسر خطا کارت "محمد جعفری"
_با خوندن نامہ از گذشتم شرمنده شدم تازه داشتم مفهوم چادرے کہ روسرمہ رو درک میکردم،طرز فکرم کاملا عوض شده بود دیگه اسماء قبلے نبودم بہ قول مامان داشتم بزرگ میشدم
_از طرفے هم جدیدا همش برام خواستگار میومد در حالے کہ مـن اصلا بہ فکر ازدواج نبودم و هنوز زمان میخواستم کہ خودمو پیدا کنم و بہ ثبات کامل برسم.
_اون سال کنکور دادم با ایـن کہ همیشہ آرزوم بود مهندسے برق قبول شم ولے عمران قبول شدم چاره اے نبود باید میرفتم...
🌹🌹🌹🌹🌹
#ادامه_دارد
✍ نویسنده:خانوم علی آبادی
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
✍ @asheghaneruhollah
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_بیست_و_دوم
_چاره اے نبود باید میرفتم...
_اوایل مهر بود کلاس هاے دانشگاه تازه شروع شده بود
_ما ترم اولے ها مثل ایـݧ دانشگاه ندیده هاروز اول رفتیم تنها کلاسے کہ تو دانشگاه برگزار شد،کلاس ترم اولے ها بود
دانشگاه خیلے خلوت بود.
_تو کلاس کہ نشستہ بود احساس خوبے داشتم خوشحال بودم کہ قراره خانم مهندس بشم براے خودم😂.
_تغییرو تو خودم احساس میکردم هیجاݧو شلوغے گذشتمم داشت برمیگشت
هموݧ روز اول با مریم آشنا شدم
دختر خوبے بود.
_اولیـݧ روز دانشگاه پنج شنبہ بود.
از بعد از اوݧ قضییہ تو بهشت زهرا هر پنجشنبہ میرفتم اونجا و بہ شهدا سر میزدم شهداے گمنامو بیشتر از همہ دوست داشتم هم بخاطر خوابے کہ دیدم هم بخاطر محمد جعفرے پسر هموݧ پیرزݧ نمیدونم چرا فکر میکردم جزو یکے از شهداے گمنانہ.
_اوݧ روز بعد از دانشگاه هم رفتم بهشت زهرا قطعہ ے شهداے بی پلاک.
_زیاد بودݧ دلم میخواست یکیشونو انتخاب کنم کہ فقط واسہ خودم باشہ اونروز شلوغ بود
سر قبر بیشتر شهداے گمنام نشستہ بود.
چشمامو چرخوندم کہ یہ قبر پیدا کنم کہ کسے کنارش نباشہ
بالاخره پیدا کردم سریع دوییدم سمتش نشستم کنارش و فاتحہ اے براش بفرستادم سرمو گذاشتم رو قبر احساس آرامش میکردم
یہ پسر بچہ صدام کرد:خالہ❓خالہ❓گل نمیخواے
سرمو آوردم بالا یہ پسر بچہ ے ۵ سالہ در حال فروختـݧ گل یاس بود .
عطر گلا فضا رو پر کرده بود برام جالب بود تاحالا ندیده بودم گل یاس بفروشـݧ آخہ گروݧ بود
ازش پرسیدم:عزیزم همش چقدر میشہ❓
گفت:۱۵تومـݧ
۱۵تومــݧ بهش دادم و گلهارو ازش گرفتم چند تاشاخہ ببشتر نبود.
بطرے آب و از کیفم درآوردمو روقبر و شستم بوے خاک و گل یاس باهم قاطے شده بود لذت میبردم از ایـݧ بو
گلها رو گذاشتم روقبر دلم میخواست با اوݧ شهید حرف بزنم اما نمیتونستم میخواستم باهاش درد و دل کنم اما روم نمیشد از گذشتم چیزے بگم براے همیـݧ بہ یہ فاتحہ اکتفا کردم.
یہ شاخہ گل یاس و هم با خودم بردم خونہ و گذاشتم تو گلدوݧ اتاقم هموݧ گلدونے کہ اولیـݧ دستہ گلے کہ رامیـݧ برام آورد بود و گذاشتہ بودم توش بهم ریختم ولے با پیچیدݧ بوے گل یاس تو فضاي اتاقم همه چیز و فراموش کردم و خاطرات خوب مثل چادرے شدنم اومد تو ذهنم.
_همہ ے کلاس هاے دانشگاه تقریبا دیگہ برگزار میشد
چندتا از کلاس ها روکہ بین رشتہ ها،عمومے بود و با ترم هاے بالاتر داشتیم
سجادے هم تو اوݧ کلاس ها بود.
_مـݧ پنج شنبہ ها اکثرا کلاس داشتم و بعد دانشگاه میرفتم بهشت زهرا پیش شهید منتخبم سرے دوم کہ رفتم تصمیم گرفتم تو نامہ همہ چیو براش از گذشتم بنویسم و بهش بگم چی ازش میخوام
_نامرو بردم خندم گرفتہ بود از کارم اصلا باید کجا میذاشتمش بالاخره تمام سعے خودمو کردم و باهاش حرف زدم وقتے از گذشتم میگفتم حال بدے داشتم و اشک میریختم و موقع رفتـݧ یادم رفت نامہ رو از اونجا بردارم.
با صداے سجادے از خاطراتم اومدم بیرون ...
🌹🌹🌹🌹🌹
#ادامه_دارد
✍ نویسنده:خانوم علی آبادی
🌟🌟🌟🌟
منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
✍ @asheghaneruhollah
#پیشنهاد_میکنم_این_رمان_از_دستش_ندهید
به جاهای جالب داستان رسیدیم😍😍
حتما به عزیزانتون پیشنهاد بدین بخونند