eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
606 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
274 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم مستند تخریب بارگاه ائمه بقیع علیهم السلام به دست وهابیون سعودی، درهشتم شوال ۱۳۴۴ق(۱۳۰۶ش) 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
🔰یمن در خون و آتش است و دنیا در سکوت... ✔️حد اقل در فضای رسانه ای به یاریشان برویم کمترین کاری که میتوانیم بکنیم: در توییتر با هشتگ 👇 #WorldCup #Yemen #shameOnUN 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
⭕️ همدردی با مردم مقاوم یمن همزمان با سایه سنگین جام جهانی بر فجایع انسانی در یمن 🗺 کازان روسیه، محل بازی/ ایران_اسپانی در توییتر با هشتگ 👇 #WorldCup #Yemen #shameOnUN 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
⭕️جام جهانی با طعم بمب! ✅همه دنیا خفه شده است ! نمی دانم چه می شود ... 🔸اما حد اقل کاری است که از دستمان بر می آید در توییتر: #WorldCup #Yemen #shameOnUN 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸تماشاگران در بازی این تیم مقابل پرتغال، پرچم رژیم صهیونیستی که توسط یکی از صهیونیست‌ها در ورزشگاه برافراشته شده بود را پایین کشیدند.. 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طرح هِنسون چیست؟ 😱تا تیرماه چه میخواهد بشود که وعده اش را داده اند؟ چه سوپرایزی آمریکایی ها برای منافقین در ایران دارد؟ 🔴 مهم حتما ببینید 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
#بقيع‌را‌ميسازيم💚 عمریست به شیعیان حسادت دارند بـدجـور به یـکـدگر شـبـاهت دارند از #کوچه و از #بقیع دانستم که اینها به خراب کردن عادت دارند #سالروز‌تخریب‌بقیع #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
بین تموم اهل بیت.mp3
5.99M
غریب ترین جای جهان مهدی صاحب الزمان ❤️بقیع یه روز میشن به عشق تو بقیع 👈پیشنهاد دانلود 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
Gomnam-Haftegi940501[05].mp3
3.87M
ای بقیع میسازیم ایوون طلاتو گنبد و گلدسته هاتو با اذن صحن باب تو 🌷 👌شوراحساسی فوق العاده زیبا 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
06-alimi-shahadate-emam-hasan95.mp3
8.63M
میرم مدینه قبرخاکی رو میبینم همش به یاد کربلا و 😭 اربعین رفتی کربلا برا گریه کن 😭 ❤️ شور احساسی ازدستش ندهید 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌اینم قسمت آخر داستانمون 👇👇👇👇👇👇
💗 📚 پوووفے کردم و گوشے و انداختم رو تخت. بہ انگشتر عقیقے کہ اردلاݧ براموݧ از سوریہ آورده بود نگاه کردم خیلے دوسش داشتم چوݧ علے خیلے دوسش داشت. ساعت۶بود .یک ساعتے خوابیدم وقتے بیدار شدم صبحونمو خوردم و لباس هاے جدیدے رو کہ دیشب آماده کرده بودم و پوشیدم یکم بہ خودم رسیدم و روسریمو بہ سبک لبنانے بستم . یکمے از عطر علے و زدم و حلقم و تو دستم چرخوندم و از انگشتم در آوردم. پشتش و رو کہ اسم خودم و علے وتاریخ عقدموݧ تو حرم و نوشتہ بودیم نگاه کردم. لبخندے زدم و بوسیدمش و دوباره دستم کردم. تصویرے رو کہ کشیده بودم و لولہ کرده بودم و با پاپیوݧ بستمش. اردلاݧ دوباره زنگ زدو گفت کہ بریم خونہ ے علینا میاݧ اونجا . گل هاے یاسو از تو گلدون برداشتم. چادرم رو سر کردم و تو آینہ نگاه کردم الاݧ علے منو میدید دستش و میذاشت رو قلبش و میگفت :اسماء واے قلبم خندیدم و از اتاق خارج شدم ماماݧ و بابا یک گوشہ نشستہ بودݧ و با اخم بہ تلوزیوݧ نگاه میکردݧ. إ ماماݧ شما آماده نیستیـݧ؟؟الاݧ اونا میرسـݧ. ماماݧ کہ حرفے نزد بابا برگشت سمتم .لبخند تلخے زدو گفت :تو برو دخترم ما هم میایم تعجب کردم:چیزے شده بابا ݧ دخترم یکم با مادرت بحثموݧ شده. باشہ مـݧ رفتم پس شما هم زود بیاید.ماماݧ جاݧ حالا دامادت هیچے پسرتم هستااا. باسرعت پلہ هارو رفتم پاییــݧ سوار ماشیـݧ شدم و حرکت کردم . با سرعت خیلے زیاد رانندگے میکردم کہ سریع برسم خونہ ے علینا . بعد از یک ربع رسیدم . ماشیـݧ و پارک کردم و دوییدم در خونہ باز بود. پس اومده بودݧ .یہ عالمہ کفش جلوے در بود . زیر لب غر میزدم و وارد خونہ شدم:اینا دیگہ کیـݧ؟؟؟حتما دوستاشـݧ دیگہ ؟؟اه دیر رسیدم‌.الاݧ علے ناراحت میشه وارد خونہ شدم همہ ے دوستاے علے بودݧ با دیدݧ مـݧ همہ سکوت کردݧ اردلاݧ اومد جلو .ریشهاش بلند شده بود .چهرش خیلے خستہ بود دوییدم سمتشو بغلش کردم.سرمو دور خونہ چرخوندم ݧ علے بود ݧ ماماݧ باباش . داداش پس بقیہ کوشـݧ؟؟علے کو؟؟ چیزے نگفت وبا دست بہ سمت بالا اشاره کرد اتاقشہ‌؟؟؟ آره بدو بدو پلہ هارو رفتم بالا بہ ایـݧ فکر میکردم کہ چقدر تغییر کرده ؟حتما ریشهاش بلند شده .و صورتش مث اردلاݧ سوختہ . رسیدم بہ دم اتاقش گل و زیر چادرم قایم کردم و در زدم جواب نداد .یہ صداهایے شنیدم درو باز کردم پدر مادر علے و فاطمہ خودشوݧ انداختہ بودݧ رو یہ جعبہ و گریہ میکردݧ فاطمہ با دیدݧ مـݧ اومد جلو بغلم کرد .حالم دست خودم نبود معنے ایـݧ رفتاراشوݧ نمیفهمیدم سرمو دور اتاق چرخوندم اما علے و ندیدم. فاطمہ رو از خودم جدا کردم و پرسیدم .علے کو؟؟؟علی؟؟؟ گریہ ے همہ شدت گرفت رفتم جلو تر بابا رضا از رو جعبہ بلند شد و نگاهم کرد یک قسمت از جعبہ معلوم بود یہ نفر خوابیده بود توش کم کم داشتم میفهمیدم چے شده . خندیدم و چند قدم رفتم جلو گل از دستم افتاد بابا رضا فاطمہ و ماماݧ معصومہ رو با زور برد بیروݧ ماماݧ معصومہ کہ بلند شد علیمو دیدم آروم خوابیده بود .و اطرافشو پراز گل یاس بود کنارش نشستم و تکونش دادم:علے؟؟پاشو الاݧ وقت خوابہ مگہ؟؟میدونم خستہ اے عزیزم.اما پاشو یہ بار نگاهم کـݧ دوباره بخواب قول میدم تا خودت بیدار نشدے بیدارت نکنم .قول میدم إ علے پاشو دیگہ ،قهر میکنما چرا تو دهنت پنبہ گذاشتے؟؟ لبات چرا کبوده؟؟؟ مواظب خودت نبودے؟؟تو مگہ بہ مـݧ قول ندادے مواظب خودت باشي؟؟ دستے بہ ریشهاش کشیدم.نگاه کـݧ چقد لاغر شدے؟؟ریشاتم بلند شده تو کہ هیچ وقت دوست نداشتے ریشات انقد بلند بشہ .عیبے نداره خودم برات کوتاهشوݧ میکنم .تو فقط پاشو بیا مـݧ دستاتو میگرم کمکت میکنم .علے دستهات کو؟؟جاشوݧ گذاشتے؟؟ عیبے نداره پاشو . پیشونیشو بوسیدم و گفتم:نگاه کـݧ همیشہ تو پیشونے منو میبوسیدے حالا مـݧ بوسیدمش . علے چرا جوابمو نمیدے؟؟؟قهرے باهام.بخدا وقتے نبودے کم گریہ کردم .پاشو بریم خونہ ے ما ببیـݧ عکستو کشیدما .وسایل خونمونو هم خریدم.باید لباس عروسو باهم بگیریم پاشو همسر جاݧ إ الاݧ اشکام جارے میشہ ها.تو کہ دوست ندارے اشکامو ببینے .علے دارے نگرانم میکنیا پاشو دیگہ تو کہ انقد خوابت سنگیـݧ نبود کم کم بہ خودم اومد چشمهام میسوخت و اشکام یواش یواش داشت جارے شد علے نکنہ ...نکنہ زدے زیر قولت.رفتے پیش مصطفے؟؟ حالا دیگہ داد میزدم و اشک میریختم علے؟؟پاشو قرارموݧ ایـݧ نبود بے معرفت؟؟؟تو بہ مـݧ قول دادے. محکم چند بار زدم تو صورتم.ݧ دارم خواب میبینم ،هنوز از خواب بیدار نشدم سرم و گذاشتم رو پاهاش:بے معرفت یادتہ قبل از اینکہ برے سرمو گذاشتم رو پاهات؟؟یادتہ قول دادے برگردے؟؟یادتہ گفتے تنهام... تنهام نمیرارے ؟؟ مـݧبدوݧ تو چیکار کنم؟؟؟چطورے طاقت بیارم؟؟علے مگہ قول نداده بودے بعد عروسے بریم پابوس آقا؟؟ علے پاشو
.مـݧ طاقت ندارم پاشو مـݧ نمیتونم بدوݧ تو کے بدنت و اینطورے زخمے کرده الهے مـݧ فدات بشم .چرا سرت شکستہ؟؟ پهلوت چرا خونیہ؟؟؟دستاتو کے ازم گرفت؟؟علے پاشو فقط یہ بار نگاهم کـݧ بہ قولت عمل کردے برام گل یاس آوردے. علے رفتے ؟؟رفتے پیش خانوم زینب؟؟نگفت چرا عروستو نیاوردے؟؟؟؟ عزیزم بہ آرزوت رسیدے رفتے پیش مصطفے منو یادت نره سلام منو بهشوݧ برسوݧ.شفاعت عروستو پیش خدا بکـݧ . بگو منو هم زود بیاره پیشت بگو کہ چقد همو دوست داریم. بگو ما طاقت دورے از همو نداریم. بگو همسرم خودش با دستهاے خودش راحیم کرد تا از حرم بے بے زینب دفاع کنم بگو خودش ساکم و بست و پشت سرم آب ریخت کہ زود برگردم. بگو کہ زود برگشتے اما اینطورے جوݧ تو بدنت نیست.تو بدݧ مـݧ هم نیست تو جوݧ مـݧ بودے و رفتے اردلاݧ با چند نفر دیگہ وارد اتاق شدݧ کہ علے و ببرݧ . میبینے علے اومدݧ ببرنت.الانم میخواݧ ازم بگیرنت نمیزارݧ پیشت باشم.علے وقت خداحافظیہ بازور منو از رو تابوت جدا کردݧ با چشمام رفتـݧ علے از اتاق دنبال میکردم.صداے نفس هامو کہ بہ سختے میکشیدم میشنیدم . از جام بلند شدم و دوییدم سمت تابوت کہ همراهشوݧ برم. دومیـݧ قدمو کہ برداشتم افتادم و از حال رفتم دیگہ چیزے نفهمیدم .❤️❤️❤️❤️ قرارمان به برگشتنت بود... به دوباره دیدنت... اما تو اکنون اینجا ارام گرفته ای... بی آنکه بدانی من هنوز چشم به راهم برای آمدنت... ❤️❤️❤️❤️ . .یک سال از رفتـݧ علے مـݧ میگذره حالا تموم زندگے مـݧ شده .دوتا انگشتر یہ قرآن کوچیک ،سربند و بازو بند خونے همسرم . هموݧ چیزے کہ ازش میترسیدم. ولے مـݧ باهاشوݧ زندگے میکنم و سہ روز در هفتہ میرم پیش همسرم و کلے باهاش حرف میزنم. حضورش و همیشہ احساس میکنم.... خودش بهم داد خودشم ازم گرفت... . . . . نویسنده: ❤️❤️❤️ من عاشق لبخندهایت بودم وحالا باخنده های زخمی‌ات دل میبری ازمن عاشق ترینم!من کجاوحضرت زینب؟! حق داشتی اینقدرراحت بگذری ازمن ❤️❤️❤️ ✅✅✅پایاݧ✅✅✅ 😔
من عاشق لبخندهایت بودم وحالا باخنده های زخمی‌ات دل میبری ازمن عاشق ترینم!من کجاوحضرت زینب؟! حق داشتی اینقدرراحت بگذری ازمن ❤️❤️❤️ ✅✅✅پایاݧ✅✅✅ نویسنده: 😔 ❌❌❌ نظرات خودتون رو درمورد داستان و شخصیت علی و اسما به آیدی زیر بفرستید تا درکانال قرار بگیرد باتشکر از همراهی شما👇 ✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d
🌹 سلام با تشکر از داستانتون واقعا من فرهنگی هستم وتا حالا داستان رو پیگیری نکرده بودم ولی داستان مدافع حرم اونقدر به قلم شیوایی نوشته شده بود که انگار من اسما رو ازدوران دبیرستانش شناحتم وپابپاش زندگی کردم و باشهادت علی اشکهام 😭جاری شد شخصیت علی واسما رو ای کاش جوانان ما برا خودشون الگو قرار بدن ❌ واقعادست وقلم خانم علی ابادی طلا فوق العاده بود اونقدر با اتمام داستان تحت تاثیر قرار گرفتم که جملات هم شکسته بسته شد وهرشب. بیصبرانه منتظرقسمتی از داستان بودم از پریشب اونقدرتو بحرداستان بودم که غصه شهادت علی رو میخوردم که علی شهید بشه اسما چطورکنار میاد... بازهم ممنون التماس دعا
🌹 سلام داستان دو مدافع حرم عالی بود کاش مردم قدر این عزیزانی که از جوانی عشق وزندگی خودشون میگذرند بدانند.. خدا به خانمهایی امثال اسماء صبر بده خیلی سخته
دوستان خوبم سلام داستان عاشقانه های دومدافع هم تموم شد امیدوارم که به دلتون نشسته باشه.... خیلی خوشحال میشم هرکسی نظرش رو تو یه بند بنویسه و بفرسته ایدی بنده.. اینکه چه احساسی داشت موقع خوندن چه چیزی از این داستان یاد گرفته و یا اسماء چه تصمیمی واسه اینده اش از این به بعد گرفته؟؟؟ ممنون از همگی ان شا الله تا چند روز آینده یک رمان بسیار جالب و فوق العاده زیبااااااااا براتون اماده کردیم ومیزاریم ✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d
🔴ضمن خوش آمد گویی به عزیزانی که جدیدا به جمع ما اضافه شده اند: رمانهایی که تا الان گذاشته شده رو دوستان میتونن بصورت pdf بطورکامل و یکجا داشته باشند👇
نسل سوخته.pdf
1.2M
📚رمان فوق العاده زیبای ✍به قلم سیدطاها ایمانی 🌹حتما بخونید بصورت pdf بطورکامل و یکجا 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
عاشقانه دو مدافع.pdf
1.99M
📚 رمان بسیار زیبای ✍به قلم خانوم علی آبادی 🌹هر چی بخونید بازهم کمه بصورت pdf بطورکامل و یکجا 🔶 @asheghaneruhollah 🔷
فوتبال ایران اسپانیا رو دیدی؟ یه ایرانی میتونی پیداکنی بگه چون اسپانیا قهرمان جهانه و بهترین و با کیفیت ترین بازیکنهای دنیا رو داره من طرفدارشم؟ چون بازیکن های محبوب رئال و بارسلون تو اسپانیا بازی میکنن تشویقش میکنم و دوست دارم ایران رو ببره؟ محاله یه ایرانی پیدا کنی اینطوری بگه حتی طرفدار معمولی هم نمیتونی پیدا کنی، همه متعصبانه و غیرتمندانه طرفدار ایران بودن، بعضی جاهای بازی داد می زدن، حرص میخوردن و رگ گردنشون میزد بیرون، اصلا غیرت و تعصب رو می شد تو همه مردم دید 🔻ولی الان میخوام یه واقعیتی رو بهت بگم خیلی وقت ها بوده تیم ایران با یه تیم خارجی بازی کرده ولی تو و خیلیای دیگه چون تیم خارجی قوی تر بود طرفدارش بودید حمایتش کردید، تشویقش کردید، وقتی به ایران گل زد پریدید بالا وقتی ایران حذف شد اصلا عین خیالتون هم نبود😔 میدونی کجا رو میگم؟ یکی دوبار نبوده، خیلی اتفاق افتاده براهممون 👈 مثلا وقتی تیم تولید کنندگان پارچه و لباس ایرانی با تیم تولید کنندگان ترکیه باهم رقابت داشتن، و هر کدوم که ازش بیشتر خرید می شد برنده می شد و تو رفتی جنس تُرک خریدی چون کیفیتش بهتر بود و این باعث شد کارگاه ها و کارخانجات تولیدی ایران از گردونه رقابت حذف شدند، تعطیل شدن و اعضای تیم ملی تولیدگنندگان که پدران، برادران و مادران خودمون بودن بیکار و ورشکسته شدن ما در خریدهامون متعصبانه برخورد نکردیم الان بحث هایی که تو هر محفل و مجلسی هست اینه که تیم ملی فوتبال ایران چقدر قوی شده و درسطح قهرمانان جهان بازی میکنه، میدونی چرا؟ چون ازش حمایت شد همه جوره ✅ دوست عزیز بسیاری از تولید کنندگان داخلی کیفیت محصولاتشون با برخی محصولات خارجی واقعا برابری میکنه، فقط به حمایت من و تو نیاز دارن ما نمیگیم همه خرید های خونت رو ایرانی بخر نه ولی اون محصولاتی که کیفیتش با مشابه خارجی برابری میکنه و یا فاصله کمی داره رو متعصبانه برو بگرد، پیدا کن و بخر و به دیگران معرفی کن روی تیم ملی تولیدکننده کشور خودمون غیرت و تعصب داشته باشیم @asheghaneruhollah
🌹 سلام ممنون ازلطفتون واقعا عالی بود من خودم عاشق مدافعان حرم هستم واین داستان هم دنبال میکردم خیلی خوب وآموزنده بود واقعا کاش همه این واقعیت هارا ببینند کاش کاش🙏🙏🙏🙏
🌹 ممنون بابت رمان دو مدافع قسمت آخرش واقعا اشک منو درآورد طوری که دوروزه فکرم رو مشغول کرده که آینده اسما چی میشه چه تصمیمی برای خودش گرفته چه جوری زندگی شو میگذرونه بدون عشق از دست رفته اش