#تلنگر
توی کوچه پیرمردی رو دیدم که روی زمین سرد خــوابیده بود.
سن و سالم ڪم بود و چیزی نداشتـم تا کمکش کنم؛
اون شب رختخواب آزارم میداد!
و خــوابم نمیبرد ازفڪر پیرمرد.
رختخوابم را جمــع ڪردم و روی زمیـــن
سـرد خـوابیدم میخـواستم توی رنــج
پیرمــرد شریڪ باشــم.
اون شـب ســرمـــا توی بدنم نفـــوذ ڪرد و مـریـض شدم؛
اما روحم شفا پیداکرد.
چه مریضی لذت بخشی(:
#شهیدمصطفیچمران