eitaa logo
عاشقان ولایت ، خادمان امت 🇮🇷
110 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
11 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*•••🥀 ⃟꯭░꯭𓂃 ִֶָ••••••🩶* *⃟░꯭𓂃 ִֶָ* 🔔🔔 *♨️ آیا همه مشکلات زندگی ما، به خاطر گناهان ما است؟؟* *💢 همه ما در زندگی خود مشکل داریم، کم یا زیاد# تا کنون درباره ریشه این مشکلات فکر کرده‌ایم؟* *‼️آیا مشکلات ما به خاطر گناهان ماست* *یا به دلایلی دیگر؟* *🎙️استاد * *بسیار عالی# پیشنهاد دانلود👌* * زمان* *┄┅┅٭❅✨🕋✨❅٭┅┅┄* *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج* *انـدکی صبـر فـرج نزدیک است* 🕋✨🕋✨🕋✨🕋✨🕋
29.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*ا༅࿇༅‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌༅࿇༅‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿇༊᭄༊࿐ྀུ༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─* *☑️ پــرســـش وپــاســخ* *⬅️ در تاریخ مصیبت‌هایی سخت تر از واقعه کربلا رخ داده است چرا آن‌ها را ذکر نمی‌کنید و فقط روضه کربلا را میخوانید؟* *🎙 استاد_محمدی* *♨️ دانلود* *✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ * *✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ _حسین زمان *
*✿࿐ྀུ༅✿﷽ 🕋 ﷽✿ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿐ྀུ༅✿*  *پیراهن سیاه ز تن دور می کنیم* *آن را ذخیره کفن و گور می کنیم* *اجر دو ماه گریه بر غربت حسین* *تقدیم مادرش از ره دور می کنیم* *🌷عزاداریتان قبول و فرارسیدن ماه ربیع الاول ، ماه شادی و شادمانی برای شیعیان را به شما محبان اهل بیت علیه السلام تبریک عرض می نماییم..* * زمان* *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج*
*✿࿐ྀུ༅✿﷽ 🕋 ﷽✿ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿐ྀུ༅✿* *داســتـــــــانهای مـعنـــــــــــوی* *✧✾════✾✰✾════✾✧* *✍🏻 در زمان‌های قدیم دزد ماهری بود که با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند* *🔰↓روزى با هم نشسته بودند و گپ می‌زدند که در حین صحبت‌هایشان سرکرده آنها گفت: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهای معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون می‌آوریم؟بیائید این بار به خزانه سلطان دستبرد بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود، آنها تمامى راه‌ها و احتمالات‌ ممکن را بررسى کردند این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رساندند خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و اشیاء گرانبها بود آنها تا می‌توانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتیقه جات در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند که ناگهان چشم سر کرده باند به شىء درخشنده و سفیدى افتاد که در زیر نور می‌درخشید او گمان کرد که آن شیء گوهر شب چراغ است نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد از شوری آن فهمید که تکه‌ای نمک سنگ است بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانى زد به طوری که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمده یا نگهبانان خزانه باخبر شده‌اند خیلى زود خودشان را به او رساندند و گفتند: چه شده؟ چه حادثه‌اى اتفاق افتاده؟ او که آثار خشم و ناراحتى در چهره‌اش پیدا بود گفت: افسوس که تمام زحمت‌هاى چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم من ندانسته نمکش را چشیدم دیگر نمی‌شود مال و دارائی پادشاه را برد از مردانگى و مروت به دور است که ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و ...* *➖آنها در آن سکوت سهمگین شب بدون اینکه کسى بوئی ببرد دست خالى به خانه‌هایشان بازگشتند صبح که شد چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد و تازه متوجه شدند که شب قبل خبرهائی بوده است سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتى رساندند و دیدند سر جایشان نیستند اما در آنجا بسته هائی به چشم میخورد آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در میان بسته‌ها می‌باشد بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا می‌داند سلطان با ما چه می‌کرد! بالاخره خبر به سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد سلطان آنقدر اینکار برایش عجیب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود می‌گفت: عجب! این چگونه دزدى است براى دزدى آمده و با آنکه میتوانسته همه چیز را ببرد ولى چیزى نبرده است؟ آخر مگر می‌شود؟ چرا دلیل این کارشان چه بوده؟!* *➖ من هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را درآورم و در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او می‌تواند نزد من بیاید من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم این اعلامیه سلطان به گوش سرکرده دزدها رسید دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت: سلطان به ما امان داده است برویم پیش او تا ببینیم چه می‌گوید آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى کردند سلطان که باور نمی‌کرد دوباره با تعجب پرسید: این کار تو بوده؟گفت: آرى سلطان پرسید: چرا آمدى دزدى و با اینکه می‌توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟* *✳️ گفت: چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت سلطان به قدرى عاشق و شیفته کرم و جوانمردی او شد که گفت: حیف است جاى انسان نمک‌ شناسى مثل تو جاى دیگرى باشد تو باید در دستگاه حکومت من کار مهمى را بر عهده بگیرى و سپس حکم خزانه داری را براى او صادر کرد آرى او یعقوب لیث بود و چند سالى حکمرانى کرد و سلسله صفاریان را تأسیس نمود آیا ما هم امروزه حرمت نمک کسی را نگه میداریم؟ حرمت نمک خدا را چطور!؟* * زمان* *┄┅┅٭❅✨🕋✨❅٭┅┅┄* *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج*
*✿࿐ྀུ༅✿﷽ 🕋 ﷽✿ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿐ྀུ༅✿* *داســتـــــــانهای مـعنـــــــــــوی* *✧✾════✾✰✾════✾✧* *✍🏻 در زمان‌های قدیم دزد ماهری بود که با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند* *🔰↓روزى با هم نشسته بودند و گپ می‌زدند که در حین صحبت‌هایشان سرکرده آنها گفت: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهای معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون می‌آوریم؟بیائید این بار به خزانه سلطان دستبرد بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود، آنها تمامى راه‌ها و احتمالات‌ ممکن را بررسى کردند این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رساندند خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و اشیاء گرانبها بود آنها تا می‌توانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتیقه جات در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند که ناگهان چشم سر کرده باند به شىء درخشنده و سفیدى افتاد که در زیر نور می‌درخشید او گمان کرد که آن شیء گوهر شب چراغ است نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد از شوری آن فهمید که تکه‌ای نمک سنگ است بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانى زد به طوری که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمده یا نگهبانان خزانه باخبر شده‌اند خیلى زود خودشان را به او رساندند و گفتند: چه شده؟ چه حادثه‌اى اتفاق افتاده؟ او که آثار خشم و ناراحتى در چهره‌اش پیدا بود گفت: افسوس که تمام زحمت‌هاى چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم من ندانسته نمکش را چشیدم دیگر نمی‌شود مال و دارائی پادشاه را برد از مردانگى و مروت به دور است که ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و ...* *➖آنها در آن سکوت سهمگین شب بدون اینکه کسى بوئی ببرد دست خالى به خانه‌هایشان بازگشتند صبح که شد چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد و تازه متوجه شدند که شب قبل خبرهائی بوده است سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتى رساندند و دیدند سر جایشان نیستند اما در آنجا بسته هائی به چشم میخورد آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در میان بسته‌ها می‌باشد بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا می‌داند سلطان با ما چه می‌کرد! بالاخره خبر به سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد سلطان آنقدر اینکار برایش عجیب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود می‌گفت: عجب! این چگونه دزدى است براى دزدى آمده و با آنکه میتوانسته همه چیز را ببرد ولى چیزى نبرده است؟ آخر مگر می‌شود؟ چرا دلیل این کارشان چه بوده؟!* *➖ من هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را درآورم و در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او می‌تواند نزد من بیاید من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم این اعلامیه سلطان به گوش سرکرده دزدها رسید دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت: سلطان به ما امان داده است برویم پیش او تا ببینیم چه می‌گوید آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى کردند سلطان که باور نمی‌کرد دوباره با تعجب پرسید: این کار تو بوده؟گفت: آرى سلطان پرسید: چرا آمدى دزدى و با اینکه می‌توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟* *✳️ گفت: چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت سلطان به قدرى عاشق و شیفته کرم و جوانمردی او شد که گفت: حیف است جاى انسان نمک‌ شناسى مثل تو جاى دیگرى باشد تو باید در دستگاه حکومت من کار مهمى را بر عهده بگیرى و سپس حکم خزانه داری را براى او صادر کرد آرى او یعقوب لیث بود و چند سالى حکمرانى کرد و سلسله صفاریان را تأسیس نمود آیا ما هم امروزه حرمت نمک کسی را نگه میداریم؟ حرمت نمک خدا را چطور!؟* * زمان* *┄┅┅٭❅✨🕋✨❅٭┅┅┄* *أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج*