✅با امام زمانت سخن بگو
✍شخصی به امام هادی علیه السلام از شهری دور نامه نوشت و پرسید : مولای من ؛ من از شما دور هستم و امکان دیدار مستقیم با شما را ندارم و گاهی که حاجات و مشکلاتی دارم چه کنم ؟
حضرت در جواب او نوشتند :
«إِنْ كَانَتْ لَکَ حَاجَةٌ فَحَرِّک شَفَتَيْک»
هر گاه به ما نیاز داشتی ، لبت را حرکت بده و سخنت را بگو ما از شما دور نيستيم...
📚بحارالانوار ج۵۳ ، ص۳۰۶
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
✅عظمتِ طبِّ امام هادی النقی (علیه السلام)
📌درمان زخم متوکل با پشتگل وقتی همه اطباء عاجز شدند...
طبیب نگاهی به زخم پهلوی متوکل انداخت و گفت: «ای خلیفه، این زخم به دلیل عفونت زیادی که در آن جمع شده، روز به روز ورمش بیشتر می شود.»
متوکل ناله ای کرد و گفت: «فکر چاره باشید که این درد مرا از پای در می آورد.»
طبیب نگاهی به صورت رنگ پریدهی متوکل انداخت و گفت: «باید سر زخم را بشکافیم تا عفونت بیرون بیاید.»
ـ سر زخم را بشکافید؟! من همین طور هم آرام و قرار ندارم، چه رسد به این که بخواهید چاقو را به زخم نزدیک کنید.
طبیب دیگر گفت: «ای خلیفه! هیچ راهی غیر از این وجود ندارد.» فتح بن خاقان تعظیمی کرد و گفت: «ای خلیفه! اگر اجازه بدهی، شخصی را نزد علی النقی بفرستیم. شاید دوایی برای این مرض شما داشته باشد.»
متوکل با اشارهی سر، حرف او را تایید کرد. فتح بن خاقان بیرون رفت و لحظاتی بعد برگشت و گفت:«حتماً غلام با راه چاره ای بر خواهد گشت.» بطحایی که چشم دیدن امام را نداشت، گفت: «هیچ کاری از او بر نمیآید.» طبیب نگاهی تمسخر آمیز به فتح بن خاقان انداخت و گفت: «چه راهی غیر از شکافتن سر زخم وجود دارد؟!»
مادر متوکل با دستمال اشکهایش را گرفت و پیش خود گفت: «نذر میکنم اگر فرزندم شفا پیدا کند، کیسه ای زر برای امام بفرستم.»
ساعتی بیشتر نگذشته بود که غلام وارد جمع شد و گفت: «امام گفت که پشکل گوسفند را در گلاب بخیسانید و آن را روی زخم ببندید.»
صدای خنده فضای اتاق را پر کرد:
[ـ پشکل؟!
ـ عجب حرفی!
ـ واقعاً مسخره است. (=درست مانند کسانی که تجویز شیاف روغن بنفشه از امام صادق علیه السلام را مسخره میکردند)]
صدای فتح بن خاقان آنها را به خود آورد:
ـ حرف امام بی حساب نیست. به آنچه دستور داده، عمل کنید. ضرری نخواهد داشت.
و برای تهیهی آن، از در بیرون رفت. یکی از اطباء گفت: «بهتر است ما هم بمانیم تا نتیجهی کار را ببینیم».
ساعتی بیش از گذاشتن دارو روی زخم نگذشته بود که شکافته شد و عفونت بیرون زد. طبیب که به زخم خیره شده بود، با ناباوری گفت: «به خدا قسم که علی النقی دانای به علم است و حرف های ما دربارهی او اشتباه بود.»
بطحایی که کنار متوکل ایستاده بود، این حرف برایش گران آمد. سر در گوش متوکل برد و گفت: « ای خلیفه! بهتر است زودتر این طبیبان را مرخّص کنی. جایز نیست در حضور شما کسی را مدح کنند که خلافت شما را قبول ندارد.»
متوکل که کمی دردش آرام شده بود، به آنها گفت: «شما مرخص هستید، می توانید بروید». و رو به بطحایی گفت: «اگر داروی علی النقی نبود، من الآن حال خوشی نداشتم». بطحایی چشم های نگرانش را به زمین دوخت و به فکر فرو رفت. متوکل که متوجه نگرانی او شده بود، گفت: «در چه فکری؟ اتفاقی افتاده؟»
ـ ای خلیفه! علی النقی مال و اسلحهی زیادی در خانهی خود جمع کرده و میخواهد علیه شما قیام کند. بهتر است زودتر فکر چاره ای بکنی. متوکل دستش را به هم کوبید و نگهبان را صدا زد.
ـ برو سعید حاجب را خبر کن.
وقتی سعید وارد شد، متوکل گفت: «همین امشب مخفیانه به منزل علی النقی برو و هر چقدر اسلحه و اموال دارد، به اینجا بیاور.»
*
تاریکی کوچه را پوشانده بود. سعید نردبان را به دیوار کاهگلی تکیه داد و از آن بالا رفت. خود را به دیوار آویزان کرد تا جاپایی پیدا کند که صدای امام او را به خود آورد:
ـ ای سعید! همان طور بمان تا برایت شمعی بیاورم!
گوشهی عمامهی پشمی را دور سرش پیچید و از روی سجاده ای که روی ایوان انداخته بود، بلند شد. وقتی امام شمع را به حیاط آورد، سعید جاپایی پیدا کرد و خود را از دیوار پایین کشید. امام با دست اشاره کرد و گفت: «برو اتاق ها را بگرد و هر چه پیدا کردی، بردار.»
سعید به فرش حصیری کف اتاق چشم دوخت و گفت: «ای سید! شرمنده ام. مرا ببخش. دستور خلیفه بود.» و به طرف اتاق ها رفت.
*
ـ ای خلیفه! در منزل علی النقی غیر از شمشیر که غلافی چوبی دارد و این کیسه چیزی پیدا نکردم. نگاه متوکل به یکی از کیسهها افتاد که مُهر شده بود. رو به سعید گفت: «این که مهر مادرم است! برو او را صدا کن.»
کیسهی دیگر را باز کرد، چهارصد دینار داخل آن بود. وقتی مادرش وارد شد، کیسه را زمین گذاشت و گفت: «مادر! این کیسه را در منزل علی النقی پیدا کردیم که نشان مهر شما روی آن است. می خواهم بدانم مهر شما روی این کیسه چه می کند؟»
مادر متوکل نگاهی به کیسه انداخت و گفت: «چند روز پیش نذر کردم که اگر شفا پیدا کنی، ده هزار دینار برای امام علی النقی بفرستم. نشان مهر خود را نیز بر آن زدم.»
صورت متوکل از شرم سرخ شد، رو به سعید گفت: «شمشیر و این کیسهها را بردار و کیسه ای دیگر به آن اضافه کن و به منزل علی النقی برو و عذرخواهی بکن.»...
📕کافی، ج ۱، ص ۴۹۹
📚بحارالأنوار، ج ۵۰، ص ۱۹۸
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 مهربانی عجیب امامهادی علیه السلام در کلام مرحوم استاد فاطمینیا
💐💐ولادت امامهادی علیهالسلام مبارکباد 💐💐
#امام_هادی
#میلاد_امام_هادی
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
2_1152921504683057386.mp3
5.3M
🌸 #میلاد_امام_هادی(علیهالسلام)
♨️مظلوم پیروز (امام هادی علیهالسلام )
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤مقام معظم رهبری
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
2_144178960489073472.mp3
5.16M
#سه_شنبه_های_جمکرانی
❣️ #دعای #توسل
#امام_زمان_ارواحنا_فداه 🕊💌
بارانی و دلگیر هوایِ بی تو
محزون و غم انگیز نوای بی تو
برگرد که بیقرارم و بیتابم
بیزارم از این سه شنبه هایِ بی تو!
🎤 حاج مهدی میرداماد
تعجیل درظهور مولاعج #۱۴صلوات
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
#بسماللهالرحمنالرحیم
❤️ حسرتبزرگ روز قیامت این است که نسخه کامل خودت را نشانت میدهند که در سایه تلاش میتوانستی به آن برسی ولی از خودت جا ماندی.
📖مریم آیه ۳۹
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
┄┅┅❅🍃🌺🍃❅┅┅┄
1_5365200493.mp3
1.22M
#دعــاے_عهـــد»
🎤 محسن فرهمند
📝عهد بستم همه ی نوکری و اشکم را
💥نذر تعجیل فرج،هدیه به ارباب کنم
قرائت دعای فرج به نیت تعجیل در #ظهور_مولا (عج )هر روز صبح
#امام_زمان
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْخَلَفُ الصَّالِحُ لِلْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ الْمُطَهَّرينَ...
🌱سلام بر تو ای صاحب علم علی علیه السلام و ای آیینه دار صبر حسن علیه السلام و ای وارث شجاعت حسین علیه السلام و ای میراث دار غربت فرزندان حسین علیهم السلام .
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها
#امام_زمان
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_مهدوی✨🌱
🎞 حداقل کاری که باید برای #امام_زمان انجام داد؟!
👤 حجت الاسلام مؤمنی
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
عاشقان_ظهور
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃 #شش_ماه_پایانی_ظهور #قسمت4⃣8⃣ بخش پنجم: حوادث ماه ذیقعده از جمله آثار و تبعات «معرکة قر
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
#شش_ماه_پایانی_ظهور
#قسمت5⃣8⃣
وقتی صیحه در ماه رمضان شنیده شد، در ماه شوّال جنگی برپا میشود (معرکة قرقیسیا) قبایل به مسافرت کردن برای تهیة خوراکیها و جنگیدن (با همدیگر برای آن) در ماه ذیقعده میپردازند. در ماه ذیحجه هم حجّاج، غارت میشوند و خون به پا میشود.»
عبارت «تمیر القبائل» که در حدیث آمده، بدین معنی است که غذا را از شهری به شهر دیگر منتقل کنند و به آن غذایی که منتقل میشود هم «میره» میگویند. پس معنی این بخش از حدیث این میشود که قبایل از شهری به شهر دیگر میروند تا از آن برای خود غذا خریده و آن را برای مدّت یک سال مصرف خود انبار کنند و از ترس بخل، احتکار، قحطی و گرانی و آلودگی غذاها به جهت جنگها وکشتارها و اسلحههای کشتار جمعی، از آن محافظت میکنند.
محمّد بن مسلم نقل کرد که از امام صادق(ع) شنیدم که میفرمودند:
«إِنَ قُدَّامَ الْقَائِمِ عَلَامَاتٍ تَکُونُ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى لِلْمُؤْمِنِینَ قُلْتُ فَمَا هِیَ جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاکَ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ یَعْنِی الْمُؤْمِنِینَ قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ(عج) «بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِین»؛168 و169
📚پی نوشتها
168. سورة بقره (2)، آیة 155.
169. «اعلام الوری»، ص 456.
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
🍃🌹🍃🌸🌸🍃🌹🍃
18.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام زین العابدین علیه السلام:
مَنْ ثَبَتَ عَلى وِلایَتِنا فى غَیْبَةِ قائِمِنا اَعْطاهُ اللّه ُ اَجْرَ اَلْفِ شَهیدٍ مِثْلَ شُهَداء بَدْرٍ وَ اُحُدٍ
کسى که در زمان غیبت قائم ما بر ولایت ما استوار باشد، خداوند پاداش هزار شهید از شهداى جنگ بدر و احد را به او خواهد داد
(بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۲۵)
#استاد_پناهیان
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
عاشقان_ظهور
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨ #آنچه_در_کربلا_گذشت #قسمت3⃣1⃣1⃣ شرح حال عمرو بن حمق پیش از این گفتم که عمرو بن الحمق ـ
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
#آنچه_در_کربلا_گذشت
#قسمت4⃣1⃣1⃣
امیرالمؤمنین(ع) وقتی با او گفت: در اینجا خانه داری؟ گفت: آری. فرمود: آن را بفروش و در محلة ازد سرایی به دست کن که من فردا از میان شما میروم و چون خواهند تو را دستگیر کنند قبیلة ازد مانع شوند تا تو از کوفه به جانب موصل روی بر مردی مُقعد بگذری. نزد او نشینی و از او آب خواهی، او تو را آب دهد و از کار تو پرسد او را آگاه کن و او را به اسلام بخوان، مسلمان شود و به دست خود بر زانوهای او مسح کن خداوند تعالی درد از او دور کند و برخیزد و با تو روان شود. آنگاه به کوری گذری در راه نشسته، آب خواهی آبت دهد و از کارت پرسد، او را خبر ده از کار خویش و به اسلام خوانش اسلام آورد و دست بر چشمانش کش. خدای عزّوجل او را بینا گرداند و پیروی تو کند و این دو تن پیکر تو را در خاک دفن کنند. آنگاه سوارانی در پی تو آیند چون در مکانی چنین و چنان نزدیک قلعه رسی آن سواران نزدیک به تو رسند، از اسب فرود آی و به غار اندر شو، فاسقان جنّ و انس در کشتن تو شریک گردند.
همة آنچه امیرالمؤمنین(ع) گفته بود بر سر او آمد و او همچنان کرد که امیرالمؤمنین فرموده بود. چون به آن قلعه رسید آن دو مرد را گفت بالا روید بنگرید چیزی میبینید آنها رفتند و گفتند: سوارانی روی به ما میآیند. از اسب به زیر آمد، به درون غار رفت و اسب او بگریخت. چون داخل غار شد ماری سیاه او را بگزید و آن سواران برسیدند، اسب او را دیدند رمیده، گفتند: این اسب اوست و او هم در این نزدیکی است، پس به جستجوی او شدند و در غارش یافتند. هر چه دست به پیکر او فرو بردند گوشت وی از پیکر جدا میشد. سر او برگرفتند و نزد معاویه بردند و آن را بر نیزه نصب کرد و این اول سر است در اسلام که بر نیزه نصب شد.
مؤلف گوید: در ذکر شهادت اصحاب حضرت امام حسین(ع) بیاید که زاهر مولی عمرو بن حَمِق که با آن حضرت شهید شد همان است که بدن وی را به خاک سپرد.
در قمقام گوید: عمرو بن حَمِق (بر وزن کتف) بن کاهن بن حبیب بن عمرو بن قین بن ذراح بن عمرو بن سعد بن کعب بن عمر بن رُبیعة الخزاعی بعد از حُدَیبیّه سوی پیغمبر(ص) هجرت کرد.
و بعضی گویند: در سال فتح مکه اسلام آورد. و قول اول اصحّ است. در صحبت آن حضرت بود و از او احادیثی حفظ شده است.
#نویسنده حاج شیخ عباس قمی ره
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨