eitaa logo
💘ساحل‌عــشــق💘
15.1هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
257 ویدیو
0 فایل
تبلیغات 👇 @gostarde_nn
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🔗 لبخندی زدم که گفت: -اسم داداشت چیه؟! +عماد!! سری به نشونه ی تایید تکون داد و رو به من گفت: -نگران مامانت نباش.. میارمش پیش خودت!!! با ذوق گفتم: +جدی میگی؟! واقعا اینکارو میکنی؟! -آره!! نزدیک بود از خوشحال بال در بیارم، واقعا اگه مامانم میومد پیشم هیچ نگرانی نداشتم دیگه!!! هوا دیگه کاملا روشن شده بود و الانا بود که همه ی خدمه بیان بیرون که سالار رو به من گفت: -برو تو اتاقت!! منم برم به کارام برسم... سری تکون دادم و چشمی زیر لب گفتم و دوییدم سمت اتاق!!! واردش شدم و روی تخت نشستم و به این فکر کردم که تو طول روز قراره برام چه اتفاق های دیگه ای بیفته!! حرف سالار باعث شده بود انرژیم ده برابر بشه و دیگه به هیچی فکر نکنم!!! تو همین فکرا بودم که  یهو با خودم گفتم: +ولی اگه یه درصد نتونه چی؟! اگه کاری کنه و مامانم تو خطر بیفته چی،!؟