راوی مادر بزرگوار شهید بابک نوری هِریس💔
روزی که زانوم رو عمل کردم ، ماه رمضون بود . چند روزی بستری بودم.
خواهرهام نوبتی کنارم می موندن .
وقت اذان که میشد بابک سریع خودش رو میرسوند تا خاله هاش رو برسونه خونه تا وقت افطار پیش شوهر و بچه هاشون باشن . 🙃✨
قبلش کلی اصرار میکرد بره برای خاله هاش چیزی بخره تا افطار کنن .
تو اون چند روز ،هروقت اومد بیمارستان ،دستش پر بود :کمپوت می اورد ؛ ابمیوه و بیسکویت میخرید. ☺️
همه سر به سرش می ذاشتن و میگفتن که ( چه خبره ؟! چرا این همه چیز میخری؟ مگه غریبه هستی؟)
اون هم می اومد کنار تختم ، دست می کشید به سرم ، و میگفت (مامان، اینجا همه ش دراز کشیده ؛شاید یهو گشنش شد. کم کم میخوره دیگه:)🙃
#بیست_وهفت_روزویک_لبخند🌟🍀
#داداش_بابک
#خاطࢪه_داداش_بابک
#بابـک_شناسیـ🌿
#مجنون_ارباب 🍃
@ashejh