🔹توسل🔹
🔸در #منطقۀ_تفحص، بدنهای شهدا پیدا نمی شد.
🔸 یکی گفت: بیایید به قمربنی هاشم متوسل بشویم. نشستند و به دست های علمدار سیدالشهداء متوسل شدند.
🔸 درست است که دست های قمربنی هاشم قطع شد، اما بابالحوائج است. خود سیدالشهدا هم وقتی کارش در کربلا گره میخورد به عباس رو میانداخت.
🔸نشستند و متوسل شدند؛ بعد از آن بلند شدند و خاک ها رو به هم زدند.
🔸#یک جنازه زیر خاک دیدند، او را بیرون آوردند. الله اکبر! دیدند اسم این شهید عباس است.
🔸شهید عباس امیری گفتند: شاید پیدا شدن شهیدی به نام عباس اتفاقی است. گشتند و یک جنازۀ دیگر پیدا شد که دست راستش درعملیاتی دیگر قطع شده و مصنوعی بود.
او را بیرون آوردند دیدند اسمش ابوالفضل است.
🔸فهمیدند اینجا خیمه گاه بنی هاشم است. گفتند: اسم این مکان را بگذاریم مقر
ابوالفضل العباس
🥀♥️🥀♥️🥀♥️
مداحی آنلاین - حل مشکلات با هدیه هزار صلوات به مادر امام زمان - آیت الله مجتهدی تهرانی.mp3
2.5M
🌺 حل مشکلات با هدیه هزار صلوات به مادر امام زمان (عجل الله فرجه)
#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
📌 #طرح_مهدوی
📝 "یاری کردنِ شیعیانِ امام مهدی (عج)"
🔹 از مصادیق آن، انجام کارهای نیک و خیر برای دوستداران حضرت و احترام گذاشتن به آنان و رفع مشکلات آنان و... است.
❤️ امام صادق (ع) در جمع عده ای فرمودند چه شده که ما را سَبُک میشمارید؟ اصحاب با تعجب پرسیدند: ما به خدا پناه میبریم از اینکه شما را سبک بشماریم!
حضرت فرمودند یکی از دوستان ما در راه از شما کمک خواست، اما به او توجه نکردید. هر کس مومنی را سبک بشمارد ما را سبک شمرده است.
📚 کتاب مکیال المکارم ج ۲
💢 آیا حواسمان هست که کاملترین مومن جهان (امام زمان) چه درخواستهایی از ما دارد؟
🥀🍀🥀🍀🥀🍀
YEKNET.IR - shoor - hafteghi 99.03.19 - haddadian.mp3
4.49M
⏯ #شور احساسی
🍃قلبم گرفتارت حالم پریشونت
🍃من گریه ها کردم با اسم محزونت
🎤 #محمدحسین_حدادیان
✨﷽✨
🔺ازعزرائیل پرسیدند:
✍🏻تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟ عزرائیل جواب داد:
📝⇦•یک بارخندیدم،
📝⇦•یک بارگریه کردم
📝⇦•ویک بارترسیدم.
♥️•☜" #خـــنــــدهام"
زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم، اورا در کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت: کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم.
♥️•☜" #گـــریـــهام"
زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم و بی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود.. منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم.
دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم.
♥️•☜" #تـــرســـم "
زمانی بودکه خداوندبه من امرکرد جان فقیهی را بگیرم نوری از اتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد.و زمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم.. دراین هنگام خداوند فرمود:میدانی آن عالم نورانی کیست؟..او همان نوزادی ست که جان مادرش را گرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن، موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود..
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ
🔺حُرمت پدر حُرمت خداست
🍃فرازی از سخنرانی 《حجت الاسلام عالی》
✔تا پدر ازت راضی نشه حضرت علی علیه السلام بهت توجه نمیکنه..
هدیه به ارواح پدرانی که ازدنیارفته اند و سلامتی پدرانی که هنوزبابودنشون به ما زندگی می بخشند🌟صلوات🌟
🌷#سفارش های پیامبر اکرم"ص" و خانواده
💎سفارش 3 / ببخش، ببخش، ببخش و ببخش
🌿در مجمع الزوائد نقل شده است : «مردی به پیامبر اکرم (ص) گفت: خانوادهام از من نافرمانی میکنند. آنها را به چه وسیلهای تنبیه کنم؟
حضرت فرمود: آنان را ببخش؛
آن مرد چهار بار پرسش خود را تکرار کرد و حضرت میفرمود: انان را ببخش و اگر خواستی آنها را تنبیه کنی مراقب باش که مجازات تو از جرم آنان بیشتر نباشد و از زدن به صورت آنان خودداری کن.
(نورالدین هیثمی، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 هـ . ج، ج8، ص106.)
🌷اللّهُمَّ صلِّ عَلَی مُحَمّدِِ وآلِ مُحَمّدِِ.🌷
روزی پسری از خانواده نسبتا مرفه، متوجه شد مادرش از همسایه فقیر خود نمک خواست
متعجب به مادرش گفت که دیروز کیسه ای بزرگ نمک برایت خریدم، برای چه از همسایه نمک طلب می کنی؟
مادر گفت: پسرم، همسایه فقیر ما، همیشه از ما چیزهایی طلب میکند، دوست داشتم از آنها چیز ساده ای بخواهم که تهیه آن برای آنها سخت نباشد، درحالی که هیچ نیازی به آن ندارم، ولی دوست داشتم وانمود کنم که من نیز به آنها محتاجم، تا هر وقت چیزی از ما خواستند، طلبش برای آنها آسان باشد، و شرمنده نشوند...
"فرهنگی که باید با آب طلا نوشت"
🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تأثیر منفی یک تارک اصلاة در خانه...!
🎤آیت الله #مجتهدی_تهرانی
🔞 نهی از منکر به روش شهید ابراهیم هادی
.. تا ابراهیم را دید بلافاصله از دختر خداحافظی کرد و رفت! میخواست نگاهش به نگاه ابراهیم نیافتد.
چند روز بعد دوباره این ماجرا تکرار شد. این بار تا میخواست از دختر خداحافظی کند، متوجه شد که ابراهیم در حال نزدیک شدن به آنهاست. #دختر سریع به طرف دیگر کوچه رفت و ابراهیم در مقابل آن پسر قرار گرفت ...☝️
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃