تلنگری برای درک بهتر زندگی
تابحال باکسی همسفر شدید یا کسی رو میشناسید که صبحانه بخورد بپرسد ناهار چی بخوریم ؟!😏
ناهار بخورد بپرسد شام چی بخوریم ؟😐
شام هم بخورد و نگران صبحانه فردا باشد ؟🤔
🖊چند وقت پیش سفری پیش اومد ، با یک گروه همسفر شدم ، یه آقایی توی گروه بود# نی قلیان ، مثل مداد ! خوب هم می خورد ، اما مدام نگران وعده بعدی بود .
🔰سال ها پیش ، یک همکاری داشتم هر روز صبح ، #نگران زنگ میزد که فلانی اگر نباشی من می میرم ، همسرش رو میگفت .🚫 من هر روز دلداریش می دادم که نگران نباش ،نمی میری . یک روز بشوخی گفتم همان بهتر که اون نباشه و تو بمیری . که اگر او باشد هم تو ، با این #ترس هایت می میری .💯
🔰چند روز پیش مثنوی معنوی رو ورق می زدم ، یادشون افتادم ، هم آن #همسفرم ، هم آن# همکار قدیمی .
مثنوی یک قصه ای دارد حکایت یک گاو است که از صبح تا شب ، توی یک جزیره سبز خوش آب و علف مشغول چراست .🍃🌾☘🌱🌴🌲
خوب می چرد، خوب می خورد ، چاق و فربه می شود ، بعد شب تا صبح از #نگرانی اینکه فردا چه بخورد ، هر چه به تنش گوشت بود ، آب می شود .🤦♂
#حکایت آن گاو ، #حکایت دل نگرانی های بیخود ما آدم هاست .😌
#حکایت همان ترس هایی ، که هیچوقت اتفاق نمی افتد ، فقط لحظه هایمان را هدر می دهد . یک روز چشم باز میکنی ، به خودت می آیی ،می بینی عمری در ترس گذشته و تو لذتی از روزهایت نبردی .😌
معتاد شده ایم ، عادت کرده ایم هر روز یک دل مشغولی پیدا کنیم . 😞
یک روز غصه گذشته رهایمان نمی کند یک روز دلواپسی فردا . . .
✅استاد احمدپوری