eitaa logo
💚‌عـاشقان‌امـام‌زمـان‌(عج)💚
1.8هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
11.4هزار ویدیو
125 فایل
بسم رب الذی خلق المهدی❤ 🔹ارتباط‌بامرڪزپاسخگویےومشاوره‌‌رایگان‌حوزه‌ علمیہ‌قم‌درزمینہ‌هاےدینے،اعتقادے،خانوادگےو احکام و تربیت کودک و. @pasokhgo313 کپی باذکرصلوات برای تعجیل فرج ❤ همسایهامون @golljin// @ibrahim_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهان‌باآخ‌های‌استخوان‌هازیرورومی‌شد چه‌قاسم‌هاکه‌افتادندزیرپای‌مرکب‌ها ... عسل‌هامات‌ازشیرینی‌شهدشهادت‌ها که‌"احلی‌من‌عسل"هاعاجزندازشرح‌ مطلب‌ها🌱(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
↩️ تفاوت ارباً اربا و فقطّعوا چیه؟ چرا به بدن علی اکبر میگن ارباً اربا اما به بدن اباعبدالله میگن فقطعوا؟ هر دو عبارت به معنی پاره پاره جدا جدا، تکه تکه است اما یه فرق‌هایی هم داره عرب تو معنا به بریده شدن منظم میگه فقطعوا به بریده شدن نامنظم میگه ارباً اربا یعنی چه؟ یعنی بالای سر علی اکبر وقت نداشتند هر لحظه ممکن بود اباعبدالله برسه با عجله ضربه می‌زدند اینو میگن ارباً اربا اما بالای سر غریب همه عالم امام حسین علیه‌السلام وقت داشتند دیگه کسی مزاحمشون نبود باصبر آقارو کشتند😭😭 قتلا صبرا... اینو میگن فقطعوا .... ای وااااااای حسین جانم………😭💔 ▪️الا لعنت الله علی القوم الظالمین▪️ 🏴 @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.🖤✨ : (؏) علےاڪبر(؏)نخستین‌فردی‌بودکه‌ازبنے هاشم‌به‌میدان‌رفت..🚶🏻‍♂ اوفرزندبزرگ‌امام‌است‌ونزدیک‌ترین‌فردبه ایشان..(: چون‌غربت‌پدررادرمیان‌خیل‌گرگ‌های‌خون آشام‌کوفه‌وشام‌می‌بیند..💔 ازهمه‌یاران‌وافرادخاندان‌پیشےمےگیردو خودرادرراه‌آرمانےفدا‌مےکند..🕊 اوگام‌به‌میدان‌می‌نهدتاحجت‌راتمام‌کندو شوق‌رسیدن‌به‌فیض‌شهادت‌رادردل‌یاران حسین(؏)قوت‌بخشد..🍃🌼 علےاڪبر(؏)الگوی‌سبقت‌گرفتن‌در‌شهادت است. @Ashghaneemamezaman313
(ع) الگوی منتظران🍃 خطر پذیری و ترس نداشتن از حوادث واقعه، یکی از ویژگیهای حضرت علی اکبر ع بوده است. آن حضرت با تمام خطراتی که در روز عاشورا متوجه ایشان بود، به قلب میدان زد و در راه یاری امام زمانش از هیچ تلاشی دریغ نکرد. جوانان منتظر نیز می توانند برای یاری امام زمان خود از ویژگیهای شخصیتی حضرت علی اکبر الگوگیری نمایند. بدون تردید با تن‌آسایی و رفاه و تنبلی نمی توان ادعای یاری ع را داشت. باید خطر پذیر بود و از اسایش و رفاه دوری نمود. کپی با ذکر صلوات
دو هفته از رسيدنم ميگذشت... هنوز موفق نشده بودم علي رو ببينم که آماده باش دادن... آتيش روي خط سنگين شده بود. جاده هم زير آتيش... به حدي فشار سنگين بود که هيچ نيرويي براي پشتيباني نمي تونست به خط برسه، توپخونه خودي هم حريف نمي شد. حدس زده بودن کار يه ديدبانه و داره گرا ميده، چند نفر رو فرستادن شکارش؛ اما هيچ کدوم برنگشتن... علي و بقيه زير آتيش سنگين دشمن، بدون پشتيباني گير کرده بودن. ارتباط بیسيم هم قطع شده بود. دو روز تحمل کردم... ديگه نمي تونستم! اگر زنده پرتم مي کردن وسط آتيش، تحملش برام راحت تر بود... ذکرم شده بود... علي علي... خواب و خوراک نداشتم، طاقتم طاق شد. رفتم کليد آمبولانس رو برداشتم... يکي از بچه‌‌هاي سپاه فهميد... دويد دنبالم... - خواهر... خواهر... جواب ندادم - پرستار... با توئم پرستار... دويد جلوي آمبولانس و کوبيد روي شيشه... با عصبانيت داد زد. - کجا همين طوري سرت رو انداختي پايين؟ فکر کردي اون جلو دارن حلوا پخش می‌کنن؟ رسما قاطي کردم... - آره! دارن حلوا پخش مي کنن... حلواي شهدا رو... به اون که نرسيدم... مي خوام برم حلوا خورون مجروح‌ها - فکر کردي کسي اونجا زنده مونده؟ توي جاده جز لاشه سوخته ماشين ها و جنازه سوخته بچه ها هيچي نيست... بغض گلوش رو گرفت... به جاده نرسيده مي زننت... اين ماشين هم بيت الماله، زير اين آتيش نميشه رفت... ملائک هم برن اون طرف، توي اين آتيش سالم نميرسن... - بيت المال اون بچه‌هاي تکه تکه شده ان، من هم ملک نيستم... من کسي‌ام که ملائک جلوش زانو زدن و پام رو گذاشتم روي گاز، ديگه هيچي برام مهم نبود؛ حتی جون خودم، و جعلنا خوندم... پام تا ته روي پدال گاز بود ويراژ ميدادم و مي رفتم... حق با اون بود، جاده پر بود از لاشه ماشين هاي سوخته... بدنهاي سوخته و تکه تکه شده. آتيش دشمن وحشتناک بود! چنان اونجا رو شخم زده بودن که ديگه اثري از جاده نمونده بود... تازه منظورش رو مي فهميدم وقتي گفت ديگه ملائک هم جرات نزديک شدن به خط رو ندارن، واضح گرا مي دادن... آتيش خيلي دقيق بود. باورم نمي شد توي اون شرايط وحشتناک رسيدم جلو... تا چشم کار مي کرد شهيد بود و شهيد... بعضي ها روي همديگه افتاده بودن، با چشمهاي پر اشک فقط نگاه مي کردم. ديگه هيچي نمي فهميدم، صداي سوت خمپاره ها رو نمي شنيدم... ديگه کسي زنده نمونده که هنوز می‌زدن... چند دقيقه طول کشيد تا به خودم اومدم... ‌♥️⃟•🌻↯↯
بين جنازه شهدا دنبال علي خودم ميگشتم... غرق در خون... تکه تکه و پاره پاره... بعضي ها بي دست... بي پا، بي سر، بعضي ها با بدن هاي سوراخ و پهلوهاي دريده، هر تيکه از بدن يکي شون يه طرف افتاده بود. تعبير خوابم رو به چشم مي ديدم... بالاخره پيداش کردم! به سينه افتاده بود روي خاک... چرخوندمش... هنوز زنده بود. به زحمت و بي رمق، پلک هاش حرکت ميکرد... سينه اش سوراخ سوراخ و غرق خون... از بيني و دهنش، خون مي جوشيد... با هر نفسش حباب خون مي ترکيد و سينه اش مي پريد... چشمش که بهم افتاد، لبخند مليحي صورتش رو پر کرد... با اون شرايط... هنوز مي خنديد! زمان براي من متوقف شده بود... سرش رو چرخوند... چشم هاش پر از اشک شد... محو تصويري که من نمي ديدم... لبخند عميق و آرامي، پهناي صورتش رو پر کرد... آرامشي که هرگز، توي اون چهره آرام نديده بودم. پرش هاي سينه اش آرام تر مي شد. آرام آرام... آرامتر از کودکي که در آغوش پر مهر مادرش... خوابيده بود... 🥀پ.ن: براي شادي ارواح مطهر شهدا... علي الخصوص شهداي گمنام و شادي ارواح مادرها و پدرهاي دريا دلي که در انتظار بازگشت پاره هاي وجودشان... سوختند و چشم از دنيا بستند... صلوات... ان‌شاء‌الله به حرمت صلوات... ادامه دهنده راه شهدا باشیم نه سربارِ اسلام وجودم آتش گرفته بود! مي سوختم و ضجه مي زدم... محکم علي رو توي بغل گرفته بودم... صداي ناله هاي من بين سوت خمپاره ها گم مي شد... از جا بلند شدم... بين جنازه شهدا، علي رو روي زمين مي کشيدم... بدنم قدرت و توان نداشت... هر قدم که علي رو مي کشيدم... محکم روي زمين مي افتادم... تمام دست و پام زخم شده بود... دوباره بلند مي شدم و سمت ماشين مي کشيدمش... آخرين بار که افتادم... چشمم به يه مجروح افتاد... علي رو که توي آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش... بين اون همه جنازه شهيد، هنوز يه عده باقي مونده بودن... هيچ کدوم قادر به حرکت نبودن... تا حرکت شون مي دادم... ناله درد، فضا رو پر مي کرد. ديگه جا نبود... مجروح ها رو روي همديگه مي گذاشتم... با اين اميد... که با اون وضع فقط تا بيمارستان زنده بمونن و زير هم، خفه نشن... نفس کشيدن با جراحت و خونريزي، اون هم وقتي يکي ديگه هم روي تو افتاده باشه! آمبولانس ديگه جا نداشت... چند لحظه کوتاه... ايستادم و محو علي شدم... کشيدمش بيرون... پيشونيش رو بوسيدم... - برمي گردم علي جان... برمي گردم دنبالت... و آخرين مجروح رو گذاشتم توي آمبولانس. آتيش برگشت سنگين تر بود... فقط معجزه مستقيم خدا... ما رو تا بيمارستان سالم رسوند... از ماشين پريدم پايين و دويدم توي بيمارستان تا کمک! بيمارستان خالي شده بود؛ فقط چند تا مجروح... با همون برادر سپاهی اونجا بودن... تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پريد... باورش نمي شد من رو زنده مي ديد... مات و مبهوت بودم... - بقيه کجان؟ آمبولانس پر از مجروحه... بايد خالي شون کنيم دوباره برگردم خط... به زحمت بغضش رو کنترل کرد... - ديگه خطي نيست خواهرم... خط سقوط کرد... الان اونجا دست دشمنه... ‌♥️⃟•🌻↯↯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ۞امام مهدی شناسی ۵۸۵۞ ☘﴿امام، موجب زینت و جمال﴾☘ 💠؎۩زیبایی‌های حقیقی زندگی، در زمان ظهور حضرت ولی عصر عجّل‌الله‌فرجه جلوه‌گر می‌شود.«…يُزَيِّنَ اللَّهُ تَعَالَى الْأَرْضَ بِظُهُورِهِ‏ وَ ظُهُورِ دَوْلَتِهِ …»(اعلام الوری ص ۴۱۸) «خدای متعال با ظهور او و آشکار شدن دولت او، زمین را زینت می بخشد.» 💠؎۩زینت چیزی است که موجب آراستگی و فزونی زیبایی می‌شود. زمین با همه‌ی زیبایی‌های چشمگیری که دارد‌، با ظهور‌، مزیّن شده و دارای آراستگی خاصی می‌شود. 💠؎۩زمین وجود ما نیز این گونه است. به میزانی که امام عصر عجّل‌الله‌فرجه در آن ظهور داشته باشد و قلب و دلمان گذرگاه و نظرگاه «ولی خدا» شود، آراستگی و زیبایی‌اش افزون شده و نزد خدا و اولیای خدا بیشتر جلوه گر می‌شود. ☘﴿ایمان، زینت انسان﴾☘ 💠؎۩زینت حقیقی، ایمان و اعتقادات الهی است. بر خلاف تصور غالب انسان‌ها که زینت خود را فلزات (طلا و نقره)، سنگ‌ها (جواهرات) و پوست حیوانات و چیزهایی از این قبیل می‌دانند، آنچه زینت انسان محسوب شده و موجب جلوه گری قلب و دل او می‌شود، باور قلبی و دلدادگی به خداوند است. «…وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ وَ زَيَّنَهُ في‏ قُلُوبِكُمْ…»(سوره ی حجرات آیه ۷) «…ولی خدا ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دلهایتان زینت بخشیده…» 💠؎۩ارتباط با حضرت ولی‌عصر عجّل‌الله‌فرجه، قلوبمان را به نور ایمان مزین کرده و بیش از پیش موجب درخشش و جلوه‌گری ما در عالم می‌شود..... ۵۸۵ 🏴 @Ashghaneemamezaman313
⁉️ اولین بار چه کسی با امام زمان (عج)بیعت کرده؟ 🖌 پاسخ: از روايات چنين استفاده میشود که اولين کسى که با حضرت مهدى بيعت کرده وبه دست مبارک آن جناب بوسه میزند، حضرت جبرئيل امين فرشته مقرب الهى است. 🔸 از امام صادق روايت است که فرمودند: (آنگاه که خداوند به حضرت قائم اجازه خروج دهد، آن حضرت به منبر رود، پس مردم را به سوى خويش دعوت کند، و به خداوند سوگندشان دهد، و به حق خويش آنها را بخواند، و به اينکه بين ايشان به رَوش رسول خدا رفتار کند و به کردار آن حضرت عمل کند. آنگاه خداوند جبرئيل را مى فرستد که نزد او بيايد، جبرئيل در حجر اسماعيل نزد آن حضرت مى آيد و میگويد: به چه چيز مردم را مى خوانى؟ 🔺حضرت قائم دعوت خود را به او خبر دهد. جبرئيل میگويد: من نخستين کسى هستم که با تو بيعت میکنم، دست خود را براى بيعت باز کن، پس دست به دست آن حضرت گذارد، و بیش از ۳۱۰ مرد نزد او بيايند و با او بيعت نمايند، و در مکه مىماند تا يارانش به ده هزار نفر برسد، سپس از آنجا به مدينه رهسپار گردد. ۲۹ 🏴 @Ashghaneemamezaman313
⁉️ آیا کسی هست که مرا یاری کند؟ 👈 مردی هنوز چشم به راه جواب ماست... ▫️ یا صاحب‌الزمان_عًجْ ؛ ویژهٔ 🔘 @Ashghaneemamezaman313
: کار «عج» مبارزه با قدرت های ظالم است. امام زمان«عج» اکتفا نمی کند که یک جامعه‌ای داشته باشد و حصاری به دورش بکشد. امام زمان «عج» با هر حرکت ظالمانه‌ای در دنیا مقابله می‌کند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: ما به ظهور (عج) امید زیادی داریم و امیدواریم که خدای متعال آن روز را هر چه زودتر برساند. ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨ @Ashghaneemamezaman313
یا صاحب الزمان ابرهای سیاه معصیت، آسمـ☁️ـانِ دݪـم را پرڪرده و چشمانم را نابینا😔 تو حاضرے مولاے من این منم ڪه اسیر غیبتم... متی ترانا و نراڪ💔... @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلبرا درهوس دیدن رویت دل من تاب ندارد.،💔 نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر، غزل ناب ندارد، همه گویندبه انگشت اشاره، مگراین عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟💔 توکجایی گل نرگس؟ زفراقت دل من تاب ندارد💔 @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ من از این وضع پریشان نگرانم به خدا از فراوانی نسیان نگرانم به خدا پر کشیدند سحر همسفرانم، حالا مانده ام خسته، هراسان... نگرانم به خدا بی قراری من از حال خرابم پیداست چه کنم با دلِ حیران؟ نگرانم به خدا تو بگو وسعت این فاصله ها را چه کنم؟ ای گرفتار بیابان! نگرانم به خدا ندبه و ناله ی من سود نبخشید... بیا کور شد دیده ی گریان، نگرانم به خدا همه جا بوی فساد و همه جا رنگ گناه از غریبی شهیدان نگرانم به خدا کوچه پس کوچه ی این شهر دگر ایمن نیست از سر و وضع خیابان نگرانم به خدا هرکه را می نگری دین خودش را دارد! آه ای مجری قرآن نگرانم به خدا پسر شیر خدا! شیعه کشی باب شده باز با دستِ مسلمان! نگرانم به خدا خواهری لحظه آخر به برادر میگفت: بی تو ای سرو خرامان نگرانم به خدا پیرهن خواستنت لرزه به جانم انداخت! به کجا راحتیِ جان؟ نگرانم به خدا پدرم گفت: به کوفه گذرت میافتد... من از آن کوفه ی ویران نگرانم به خدا ای دعای سحر عمه ی سادات بیا خم شد از غم کمر عمه ی سادات بیا @Ashghaneemamezaman313
🕊🌹🕊 ‍ بے اذن تــو هـرگـز عددے صد نشود... بر هر ڪہ نظر ڪنے دگر بد نشود زهــرا!تو دعـا ڪن ڪہ بیاید مهـــدے... زیرا تو اگر دعـا ڪنے،رد نشود... ┄┅┄┅┄፨•.﷽.•፨┄┅┄┅ @Ashghaneemamezaman313