eitaa logo
💚‌عـاشقان‌امـام‌زمـان‌(عج)💚
1.8هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
11.3هزار ویدیو
125 فایل
بسم رب الذی خلق المهدی❤ 🔹ارتباط‌بامرڪزپاسخگویےومشاوره‌‌رایگان‌حوزه‌ علمیہ‌قم‌درزمینہ‌هاےدینے،اعتقادے،خانوادگےو احکام و تربیت کودک و. @pasokhgo313 کپی باذکرصلوات برای تعجیل فرج ❤ همسایهامون @golljin// @ibrahim_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🌹آيت الله (ره): تا خودمان را اصلاح نكنيم و با ارتباط نداشته باشيم، با نماينده‌هاي خدا (ع) ارتباط نداشته باشيم، كارمان درست نمي‌شود؛ تا رابطه ما با ولي‌امر، صلوات‌الله‌عليه قوي نشود، آيا كار ما درست مي‌شود؟! 🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: خدا نکند که زدن و کردن به برایتان عادی شود! پناه می برم به از روزی که گناه، فرهنگ و عادت مردم شود...؟ 🌷 یاد شهدا باذکر صلوات🌸 🥀🥀🥀 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
⭐️ ......⭐️ ✨مهدی جان✨ ▫️دعایمان ڪنے راه بازمیشود! ▫️زمانه عجیب طوفانے است ▫️ونبودنت 😔 ◻️برهجوم طوفان،دامن میزند! ◻️تودعایمان ڪنے ◻️ شایدصدایمان تا برسد! سلام تنها پادشاه زمین ✋ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
••• جوري زندگي‌ کن‌🤔🤔🤔 کساني ‌که‌ تو را‌ مي‌شِناسَند‌👌 اما خُدا را ‌نمي‌‌شِناسَند !😡 به‌ واسطه‌ي ‌آشنایي‌ با تـو‌ با‌ آشنا ‌شَوَند🌱😍😍 •••
💚 ! 👈شايد براى حفظ تو 📖خدادر كـتاب نازنينش😍❤️ 📿📖«وَاِن يـكاد»آورده است ؟ حـ🧕🏻ـجاب تو يعنى: لايك ارزشمند نه لايـ👌🏻ـك بى ارزش بعضيا ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
الله مرعشی نجفی می‌فرمودند: در قم شیخی بود معروف به شیخ ارده شیره جهت معروف شدنش به این نام آن بود که او به ارده شیره بسیار علاقه داشت و حتی کتابی در توصیف ارده شیره نوشته بود آدم فقیری بود و خانه و منزلی نداشت در حقیقت تارک دنیا بود یک در زمستان در میان مقبره میرزای قمی در قبرستان شیخان خوابید برای بلند شد، دید برف زیادی آمده پشت در را محکم گرفته شیخ هر کاری کرد در باز نشد ماند در میان مقبره از طرفی وسیله وضو حتی وسیله تیمم هم نبود چون مقبره با گچ و سیمان و سایر مصالح پوشیده بود نزدیک طلوع آفتاب شد، دید نمازش قضا می‌شود، با همان حال بدون وضو و تیمم صحیح نماز را خواند بعد از نماز رو کرد به طرف آسمان و دست‌ها را بلند نمود به شوخی به خداوند عرض کرد: تا به حال تو به من هر چه دادی من چیزی نگفتم قبول کردم گاهی نان و پنیر دادی قبول کردم گاهی نان و ارده شیره دادی شکر کردم گاهی هم نان دادی اصلاً خورشت ندادی باز هم قبول کردم خدایا تو هم امروز این یک نماز بی‌طهارت را از من قبول کن و مؤاخذه نکن بعد از وفات شیخ یکی از دوستان صالحش او را در خواب دید پرسید: خداوند با تو چگونه رفتار کرد؟ گفته بود: خدا مرا به واسطه همان یک نماز بخشید فاطمی نیا در ادامه اظهار داشتند: مثل اینکه خداوند هم از شوخی کردن بنده‌اش خوشش می‌آید ولی نه هر شوخی و نه از هر بنده‌ای! از شوخی آن بنده‌ای خوشش می‌آید که آن بنده را دوست دارد و آن بنده هم خدا را دوست دارد هر چه خدا مقدرش کرده خوب یا بد، تلخ یا شیرین کم یا زیاد، سیری و گرسنگی غم و شادی، داری و نداری قبول کرده در هر حال خدا را شکر می‌کند نه مانند آن بنده‌ای که با مختصر کم و زیاد حالش تغییر می‌کند و با کوچکترین تحول عوض می‌شود و اگر صدمه‌ای ببیند گاهی با خدا سر جنگ پیدا می‌کند ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
جٵݩم فدٵے مھدے(عج): [🌿🌸] ﷽ ۞‏وَالْحَمْدُلِلَّهِ‌الَّذِي‌تَحَبَّبَ‌إلَيَّ‌وَهُوَغَنِيٌّ‌عَنِّي ‏قربون‌اون‌خدایی‌که‌بامن‌مهربونی‌میکنه، بهم‌محبت‌میکنه‌، بااینکه‌ازمن‌بی‌نیازه...❤️‌🌱:) ❀الهی هر آنچه از تو به ما رسد الحمدلله ♡♡ تنها خداست که می‌داند بهترین، در زندگیِ تو چگونه معنا می‌شود. من آن بهترین را برایت از خدا میخواهم🧡 توکل بر خدایت کن 😊🌿 ولادت با سعادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام مبارکــــــــَ باد🌸 🌸🎊🌸 متبرک به نگاه مهربان خدا زندگیتون بی غم ✨
••• آهنگر‌هــا یڪ گیره دارند و وقتۍ‌مے خواهند روۍ یڪ تکه کار کنند، آن را در گیره مۍگذارند...! هم همینطور است؛ اگر بخواهد روۍ کسی ڪار بکند، او را در گیــره‌ۍمشکلات مۍگذارد و بعد روے او کار مےڪند! ! 📿 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
🔴 ما به فکر نیستیم 🔵 آیت الله بهجت قدس سره : 🌕 با اینکه می‌دانیم او ( امام زمان علیه السلام) واسطه بین ما و ست مع ذلک به فکر او نیستیم ای کاش می دانستیم که احتیاج او به ما و دعای ما برای او به نفع خود ماست.و گرنه قرب و منزلت او در نزد خدا معلوم است. 📚 در محضر بهجت ج ۳ ص ۲۷۷
شیـر باشیـد،مُحڪَم! هیچـۍنیست،فقـط‌احساس‌ڪن‌خداباھـٰاتہ منوخُدا‌بـٰه ڪُل‌دنیاحَریفیـم..シ!💚 ✋🏻✨ 🌹شادی روح تمام شهــدا، و امام شهدا و سلامتی وتعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج 🍃♥️ ❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️ 🌷شهیــــــــــــــــــــدانہ🕊 ♥️🦋♥️@Ashghaneemamezaman313
♨️پنج نفر که شیطان را بیچاره می‌کنند؟! 🌷امام صادق علیه السلام فرمودند: شیطان گفته است؛ پنج نفر مرا بیچاره ساخته اند و سایر مردم در قدرت و اختیار من هستند: ➊کسی که از روی نیت صادق و درست به خدا پناه ببرد و در تمام کارها توکل به او کند. ➋کسی که در شبانه روز بسیار تسبیح خدا گوید. ➌ کسی که هرچه برای خویشتن می‌پسندد برای برادر مؤمن خود نیز بپسندد. ➍کسی که به هنگام رسیدن مصیبت به او، ناله و فریاد نزند. ➎و کسی که به آنچه قسمت او کرده راضی باشد و برای رزق و روزیش غم و غصه نخورد. 📚جامع احادیث شیعه، ج14 بحارالانوار، ج63 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
﷽ ۞وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ ۚ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ۞ ۩؎و اگر برای تو خیری خواهد فضل و احسانش را دفع کننده ای نیست؛ خیرش را به بندگانش بخواهد می رساند و او بسیار آمرزنده و مهربان است. 🔹️(یونس-۱۰۷) 🥀 اگه برات‌بخواد هیچ‌کسی‌جلودارش‌نیست🥀 ❤️ ♡••࿐ 🤍خدایا نگاهت رو ازمون نگیر متبرک به نگاه مهربان خدا 🍃 زندگیتون بی غم ✨ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
🔸امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: ✅علاقه و محبت ما بی گمان در سه جا تو را نجات خواهد بخشید: ❶ هنگام سؤال ❷ هنگام فرود آمدن فرشته ❸ آنگاه که در پیشگاه ایستادی 📚اعلام الدین.ص۴۶۱ ♥️🦋♥️ https://eitaa.com/Ashghaneemamezaman313
[🥀🌿] ﷽ ۩وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلتَحَدا ۩ ❗وهرگز جز پناهی نخواهی یافت... {۲۷ کهف} 🥀♡خدایا تو را شکر می‌کنم چرا که تو می‌دانی آنچه را که من نمی‌دانم در دانستن تو آرمشیست و در ندانستن من تلاطم هاست تو خود با آرامشت تلاطمم را آرام ساز رفیق ♡⇦خود را به خدا بسپار، آن لحظه که تنهایی آن لحظه که دل دارد، از تو طلب یاری خود را به خدا بسپار، همراه سراسر اوست دیگر تو چه میخواهی؟! بهر طلبت از دوست خود را به خدا بسپار ♥️ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎♡••࿐ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ متبرک به نگاه مهربان خدا ❤️ زندگیتون بی غم ✨🌹 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌فقط روی حساب کن🙏 💚یعنی چی که فقط روی حساب باز کنم؟ 💌یعنی اینکه کسی کارت رو انجام نداد ناراحت نشو به خودت بگو درست میکنه... 💚یعنی اینکه کسی تهدیدت کرد نترس به خودت بگو من به درونم وصلم کسی نمی تونه بهم آسیب بزنه... 💌یعنی اینکه اگه کسی که دوسش داری به هر دلیلی ترکت کرد بگو یکی دیگه رو بهتر از این میاره توی زندگیم.. 💚یعنی اینکه زمانی مشکلی توی کسب و کارت داری و مضطربی، آرامشت رو حفظ کن، روی ذهنت حساب نکن، بگو جواب مشکل رو از درون خود مشکل بهم می گه... 💌یعنی اینکه زمانی که همه به خاطر اهدافت مسخرت میکنن دلسرد نشو با خودت بگو یه حامی دارم که همیشه باهامه نیازی به کس دیگه ای ندارم... 💚وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ 🤍 و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است. سوره طلاق آیه 3🍃 #💚: ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
♨️پنج نفر که شیطان را بیچاره می‌کنند؟! 🌷امام صادق علیه السلام فرمودند: شیطان گفته است؛ پنج نفر مرا بیچاره ساخته اند و سایر مردم در قدرت و اختیار من هستند: ➊کسی که از روی نیت صادق و درست به خدا پناه ببرد و در تمام کارها توکل به او کند. ➋کسی که در شبانه روز بسیار تسبیح خدا گوید. ➌ کسی که هرچه برای خویشتن می‌پسندد برای برادر مؤمن خود نیز بپسندد. ➍کسی که به هنگام رسیدن مصیبت به او، ناله و فریاد نزند. ➎و کسی که به آنچه قسمت او کرده راضی باشد و برای رزق و روزیش غم و غصه نخورد. 📚جامع احادیث شیعه، ج14 بحارالانوار، ج63 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
💫از خدا خواستن عزت است؛ اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت است... 💫از خلق خدا خواستن خفت است... اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است... 💫 هر چه می خواهی از بخواه و در نظر داشته باش که؛ برای او غیرممکن وجود ندارد و تمام غیر ممکن ها فقط برای توست... 👌 پس با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باش و هر چه خواهی کن... ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
💫از خدا خواستن عزت است؛ اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت است... 💫از خلق خدا خواستن خفت است... اگر برآورده شود منت است اگر نشود ذلت است... 💫 هر چه می خواهی از بخواه و در نظر داشته باش که؛ برای او غیرممکن وجود ندارد و تمام غیر ممکن ها فقط برای توست... 👌 پس با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باش و هر چه خواهی کن... ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
زخمهای دلت را فقط به بسپار، خودش بهترین مرهمها را دارد. باور کن آرام آرام همه چیز خوب می شـود. اللهم عجل لولیک الفرج 🤲💚🤲 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
💠«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ» 🔹️«مگر خدا کفایت کننده بنده اش نیست؟» 🔅زمر 36 🥀به قلبت نگاه می كند اگر جایی برايش گذاشته باشی می آيد رافع مشکلات است  ... متبرک به نگاه مهربان خدا 🍃 زندگیتون بی غم ✨ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
﷽ ▫️وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ ۚ يُصِيبُ بِهِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ۩؎و اگر برای تو خیری خواهد فضل و احسانش را دفع کننده ای نیست؛ خیرش را به هر کس از بندگانش بخواهد می رساند و او بسیار آمرزنده و مهربان است. 🔹️(یونس-۱۰۷) 🥀 اگه برات‌بخواد هیچ‌کسی‌جلودارش‌نیست🥀 ♡••࿐ 🤍خدایا نگاهت رو ازمون نگیر متبرک به نگاه مهربان خدا 🍃 زندگیتون بی غم ✨ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۵۱ هرچه به فردا نزدیکتر میشدم افسرده تر میشدم! از بالای تخت نگاهی دزدکی به پایین انداختم. فاطمه بیدار بود و با چشمی گریون به گوشیش نگاه میکرد. گوشیم رو از زیر بالش در آوردم و براش نوشتم: _تو هم مثل من خوابت نمیبره؟ نوشت : _نه..من هرسال شب آخر، خوابم نمیبره. نوشتم: _دیدمت داری گریه میکنی.اگه دوس داشتی بهم بگو بخاطر چی؟ نوشت: _دستتو دراز کن گوشیمو بگیر و خوب به تصویر نگاه کن.حتما اسمش رو شنیدی. «شهید همت!!» من از ایشون خیلی حاجتها گرفتم. دارم باهاش درد دل میکنم. تاحالا هرجا گیر کردم کمکم کرده.اینجا که هستم باهاش احساس نزدیکی بیشتری میکنم.حالا که دارم میرم دلم براش تنگ میشه. 🍃🌹🍃 باور کردنی نبود که  فاطمه بخاطر وابستگی به یک شهید گریه کنه!! او چقدر دنیاش با من متفاوت بود! دستم رو دراز کردم و گوشی رو گرفتم. عکس او رادیدم. نگاهش چقدر نافذ بود. انگار روح داشت. نمیدونم چرا با دیدنش حالم تغییر کرد. دوباره چشمهام ترشد و در دلم با او نجوا کردم: _نمیدونم اسمت چی بود..اها همت.! فاطمه میگه نذرت میکنه حاجتشو میدی. فقط با  فاطمه ها اون جوری تا میکنی یا به من عسل ها هم نگاه میکنی؟؟ من اولین بارمه اومدم اینجا. فاطمه میگفت شما به مهمون اولی ها یک عنایت ویژه ای دارید. اگه فاطمه راست میگه بخاطر من نه، بخاطر شادی روح آقام، و مثل فاطمه پاک پاک بشم و گذشته ی سیاهم محو بشه. خواهش میکنم دعام کن.. اون‌طوری نگام نکن!! میدونم چقدر بدم.. ولی .کمکم کنید. گوشه ی آستینم رو به دندان گرفتم تا صدای هق هقم بلند نشود. دوباره چشم دوختم به عکس وحرف آخر رو زدم: من عاشقم!!! عاشق یک مرد پاک.. اول دعا کن پاک شم.بعد دعاکن به عشقم برسم.. . کسی که با دیدنش یاد خدا بیفتم نه یاد گناه… اگر سال بعد همین موقع من به آرزوم برسم کل کاروان رو شیرینی میدم وبرات یه ختم قرآن برمیدارم… شما فقط قول بده یک نگاه کوچیک بهم بکنی.. گوشی رو خاموش کردم و به فاطمه دادم. 🍃🌹🍃 چقدر آروم شدم… نفهمیدم کی خوابم برد! یکی دوساعت بعد با صدای اذان از خواب بیدارشدم. انگار که مدتها خواب بودم. حتی کوچکترین خستگی وکسالتی نداشتم. بلند شدم.فاطمه در تختش نبود.رفتم وضو گرفتم و به سمت نماز خانه راهی شدم. این اولین ی بود که و میل خودم،  رغبت خوندنشو داشتم.واین حس خوبی بهم میداد. فاطمه تا منو دید پرسید: _چه زود بیدارشدی! همیشه آخرین نفری بودی که میومد نماز، از بس که خابالو وتنبلی.!! من با اشتیاق گفتم: _با صدای اذان بیدارشدم. 🍃🌹🍃 نماز رو به جماعت خوندیم و برای خوردن صبحانه به سمت غذاخوری رفتیم. فاطمه در راه ازم پرسید: _خب نظرت راجع به این سفر چی بود؟؟ من با حسرت گفتم: _کوتاه بود!! اوگفت: _دیدی گفتم با همه ی سختیهاش دل کندن از اینجا سخته؟! ان شالله بازم به اتفاق هم میایم گفتم: _ولی کل سفر یک طرف ، عکس شهید همت هم یک طرف!! باید اعتراف کنم که من فقط دیشب و با دیدن اون عکس ،شهدای اینجا رو زیارت کردم!! فاطمه خنده ی ریزی کرد وگفت: _خب پس سبب خیر شدم.خداروشکر. 🍃🌹🍃 بله!! توشه ی من از این سفر پنج روزه وپرچالش یک قرار با عکس«حاج همت» بود که نمیدونستم چقدر اعتقاد بهش داشتم!! ولی وقتی از رسیدن به آرزویی نا امیدی به هر ریسمانی چنگ میزنی حتی اگر به آن ریسمان ایمان واعتقاد نداشته باشی. روز آخر سفر بود و من در دلم اندوهی ویرانگر مستولی بود. دل کندن از آن دیار عاشقانه کار سختی بود ولی اتفاق افتاد. برعکس زمان رفت، بازگشتمان افسرده وار و کسالت آور بود همه ی واگنهای مربوط به ما سوت و کور و یخ زده بود . همه یا در خواب بودند یا در حال مرور خاطرات این پنج روز!! من در کنار پنجره سر به شیشه گذاشته بودم و در میان پچ پچ هم کوپه ای هام به کابوس هایی که در تهران انتظارم رو میکشید فکر میکردم و از وحشت رویارویی با آنها به خود میلرزیدم. هرچه نزدیکتر میشدیم این کابوس هولناک تر و ترسم بیشتر میشد. میان اضطرابم دستهای فاطمه رو محکم گرفتم و با نگاهم حسم رو منتقل کردم. فاطمه با نگاهی پرسشگر ومضطرب خیره به من ماند تا دست آخر خودم چشمانم رو به سمت نمای بیرون پنجره هدایت کردم. آهسته پرسید: _سادات جان؟ خوبی؟ بی آنکه نگاهش کنم،با نجوا گفتم: _نه!!…میترسم!!! از تهران و حوادثی که انتظارم رو میکشند میترسم..میترسم یادم بره چه عهدهایی بستم. فاطمه دستهایم رو محکم با مهربانی فشارداد -نگران چی هستی؟ هست .. هست.. هست…من هستم.. میان این اسامی یک اسم جامانده بود..زیر لب زمزمه کردم: -او چی؟؟؟ او هم هست؟؟ فاطمه شنید..پرسید: _از کی حرف میزنی؟ 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۵۶ همه چیز تا چند روز عادی بود. هر روز از خواب بلند میشدم. روزنامه میخریدم و دنبال کار میگشتم و بعد از نماز ظهر به سمت محله ی قدیمی میرفتم و در پایگاه بسیج مشغول فعالیت میشدم. از فاطمه خواستم اگر کار خوبی سراغ دارد به من معرفی کند واو قول داده بود هرکاری از عهده اش بربیاد برام انجام دهد. سیم کارتم هم تغییر دادم تا یکی از راههای ارتباطیم با کامران قطع بشه. وسط هفته بود.دلم حسابی شور میزد.و میدونستم سر منشاء این دلشوره چه چیز بود! بله!!گذشته سیاهم! ! 🍃🌹🍃 آخر هفته بود. تازه از مسجد برگشته بودم وداشتم برای خودم کمی ماکارونی درست میکردم که زنگ خانه ام به صدا در اومد. اینقدر ترسیدم که کفگیر از دستم افتاد. هیچ کسی بجز نسیم و مسعود آدرس منو نداشت! پس تشخیص اینکه چه کسی پشت دره زیاد سخت نبود. چون تلفنهاشون رو جواب ندادم سروکله شون پیدا شده بود.من دراین مدت منتظر این اتفاق بودم ولی با تمام اینحال نمیتونستم جلوی شوک و وحشتم رو بگیرم.شاید بهتر بود در را باز نکنم!! اصلا حال خوبی نداشتم.باید به آنها چه میگفتم؟ میگفتم من دیگه نمیخوام ادامه بدم چون راه زندگیمو پیدا کردم؟ یا میگفتم عاشق شدم.عاشق یک روحانی که مطمئنم از من خواستگاری نمیکنه؟!!! خدایااا کمکم کن. 🍃🌹🍃 تلفن همراهم زنگ خورد. حتما خودشون بودند. اما نه!! اونها که شماره ی منو ندارند.به سمت گوشیم دویدم. فاطمه بود.چقدر خوب که او همیشه در سخت ترین شرایط سروکله اش پیدا میشد. داخل اتاق خواب رفتم و درحالیکه صدای زنگ آیفون قطع نمیشد گوشی رو جواب دادم.فاطمه تا صدای لرزونم رو شنید متوجه حالم شد.پرسید: _سادات جان چیشده؟ اتفاقی افتاده؟ من با عجله ودستپاچه جواب دادم: _فاطمه به گمونم نسیم، همون دختری که من و با کامران آشنا کرده پشت دره! فاطمه با خونسردی گفت: -خب؟؟ که چی؟؟ من با همون حال گفتم: -چی بهش بگم؟ اون فهمیده من جواب کامرانو نمیدم اومده ببینه چرا تغییر نظر دادم فاطمه باز با بی تفاوتی جواب داد: -خب این کجاش ترس داره؟ خیلی راحت بهش بگو دوست ندارم دیگه باهاش ارتباط داشته باشم! مثل اینکه واقعا فاطمه اون شب هیچ چیز  نشنیده بود.با کلافگی گفتم: -د آخه مشکل سر همینه دیگه!! آنها اگه بفهمند من با کامران به هم زدم  بیچارم میکنند.کلی آتو از من دارند. _من نمیفهمم ارتباط تو با کامران چه ربطی به نسیم داره آخه؟ خدای من!!! مجبور بودم دوباره لب به اعتراف وا کنم.ولی نه!! دلم نمیخواست بیشتر از این، فاطمه پی به گذشته ی سیاهم ببرد. هرچه باشد او رقیب من به حساب میومد. با عجله گفتم : -حق با توست.بهش میگم دوسش ندارم وتموم خواستم تماس رو قطع کنم که فاطمه گفت: _عسل وقتی میگیری کنی خدا تو رو درمسیر قرار میده و تو رو با و مواجه میکنه تا ببینه ..آیا توبه ت یا یک !!! اگه با به رفتی شک نکن با موانع رو از سر رات برمیداره اما اگه زور ترس و بیشتر از اعتقادت به قدرت خدا باشه !  خیلی بدم میبازی.. شک نکن…موفق باشی..خداحافظ گوشی رو قطع کرد. ومن حرفهای تکون دهنده و زیباش رو مرور میکردم.او خواسته یا ناخواسته پندهایی بهم داد که جواب چه کنم چه کنم چند لحظه ی پیشم بود. 🍃🌹🍃 صدای زنگ آیفون قطع شده بود. حتما پشیمون شدند و برگشتند ولی نه..!! پشت در خونه بودند وزنگ میزدند. متوسل شدم به شهید همت و پشت در گفتم: -کیه؟؟ نسیم گفت: -زهرماار کیه!!..در وباز کن پرسیدم: -تنهایی؟؟ گفت: -آره باز کن مسخره نفس عمیقی کشیدم و در رو باز کردم. اونگاه معنی داری کرد و در حالیکه داخل میومد گفت: -چرا در وباز نمیکردی؟ گفتم: -دستشویی بودم… او با تمسخر گفت: -اینهمه مدت؟؟ من جواب دادم: -اولا اینهمه مدت نبود وپنج دقیقه بود. ولی سرکار خانوم از بس که دستشون رو زنگ بود براشون این زمان طولانی بنظر رسید. دوما از صبح معده ام به هم ریخته گلاب به روت او انگار کمی قانع شده بود..اما فقط کمی!! رو نزدیک ترین مبل نشست و در حالیکه با ناخنهاش ور میرفت گفت: -مجبور شدم زنگ همسایتونو بزنم درو باز کنه.میدونستم خونه ای. با کنایه گفتم: -عجب! !! جدیدا چقدر پیگیر شدی!! او خودش رو به نشنیدن زد… 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟