🌠 امر خدای متعال به حجاب و عفاف بانوان
«وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُيُوبِهِنَّ ۖ وَ لَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ...
وَ لَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ...»
و به زنان با ایمان بگو چشمهای خود را فروگیرند و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را [جز آن مقدار که نمایان است] آشکار ننمایند و [اطراف] روسریهای خود را بر سینه خود افکنند [تا گردن و سینه با آن پوشانده شود]، و زینت خود را آشکار نسازند، مگر برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدر شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران همسرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان همکیششان یا بردگانشان [=کنیزانشان] یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند؛ و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود [و صدای خلخال که برپا دارند به گوش رسد] و همگی به سوی خدا توبه کنید ای مؤمنان، شاید رستگار شوید!
📗 آیه۳۱سورهمبارکهنور
📌 #سلوک_بانوان
#️⃣ #حجاب #آیات_حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#درساخلاق
🎙 حجتالاسلام قرائتی
💢اولین سیلی خدا به انسان!
تنها دلیل خندهی حیدر خوش آمدی
آینه لطافت مادر خوش آمدی
ای آن کسی که شهرت نام بلند تو
از عرش رفته است فراتر خوش آمدی
#میلاد_حضرت_زینب💫💞
#روز_پرستار💫💞
#تبریڪ_و_تهنیٺ_باد💫
مداحی_آنلاین_امشب_چه_قیامت_شده_میخونه_حسین_طاهری.mp3
3.19M
🌸 #میلاد_حضرت_زینب(س)
💐امشب چه قیامت شده میخونه
💐تا صبح میزارم لب روی پیمونه
🎤 #حسین_طاهری
میلادحضرتزینب 🌼
#مولودی🎼 👌👏👏👏
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
mdhy_anlyn_-_dkhtr_mwl_wmdh_-_mhmwd_khrymy.mp3
7.08M
ټٰایـمِـ⏰#مولودی🌸
🌸 #میلاد_حضرت_زینب(س)
💐دختر مولا اومده
💐زهره ی زهرا اومده
🎤 #محمود_کریمی
👏 #سرود😊👌👏👏
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
🥀 دخیل بستهام به شفای دستانت
🔹 ای پرستارِ زخمهای به خوننشستهٔ کربلا! در وجودم دخترکی نشسته است، خسته و غمگین، بیمار و مجروح...
کبودی زخمهایش، التیام دستهای مهربانِ شما را میطلبد. در پیچهای سخت آخرالزمان راهش را گم کرده است. تشنه است، زمینگیر شده است، کم آورده است...
🔅 ای بانویِ نور و باران و بهار!
بر او بتاب، بر او ببار، زندهاش کن...
و آنچنان دستش را بگیر که در پس تمام اِنکارها و تمسخرهای آخرالزمان، به جای شکستن، محکمتر شود…
و آنچنان در وجودش بِدَم تا در او زینبی دیگر متولد شود که اگر در مسیر ولایت تیغی هم به پایش نشست، به یاد لبخند امامش، فریاد زند: «ما رَایتُ اِلاّ جَمیلاً...»
#طرح_مهدوی ؛ #مناسبتی
🌸 ولادت باسعادت #حضرت_زینب (سلام الله علیها) و روز پرستار مبارک باد.
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
4_5861671258483070591.mp3
2.71M
🔸زینت مولا
پیرامون عظمت وجود مقدس حضرت زینب سلام الله علیها
#پادکست_مهدوی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
#میلاد_حضرت_زینب سلامالله علیها
زينب است و عفاف و حيا. زينب است و يك وسعت تاريخ حرّيت و شجاعت.
حديث وفا را از روزی بايد آموخت كه زينب پروانه وار گِرد شمع حسينش میچرخيد و خود را به آتش اين عشق میزد.
⬅️ صبر را از او بايد آموخت كه از دريای خون گذشت و شهادت هفتاد و دو ستاره را با چشمان خود ديد و بر پيكر خورشيد و حنجر خونين بوسه زد.
🌹ای خدای صبرهای زينب! به ما لياقت خدمتگزاری، ياری و دعا برای ظهور مولای غريب و مظلوممان، حضرت وليعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را عنايت كن و ما را در مسير محنتهای عصر غيبت، دل و جانی زينب وار عطا كن.
آری؛ سرچشمه وفا، قهرمان فصاحت و بلاغت، الگوی تمام عيار ايثار و وقار، عالمه غير معلمه، پرچمدار عاشورائيان او كه صبر در كلاسش شاگردی میكند و در مقابلش به زانو درمیآيد، يار واقعی امام زمانش، عقیله بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها
میلاد با سعادت و منور عقیله بنی هاشم خانم حضرت زینب سلام الله علیها را به پیشگاه مقدس آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شما دوستداران اهل بیت تبریک عرض می کنیم
⬅️ بیاییم زینب وار از امام زمانمان دفاع کنیم، برایش تبلیغ کنیم، برای آمدنش دست به دعا برداریم و با معرفی حضرت به همگان، زمینه ساز ظهورش باشیم
🌹عیدی جهانیان؛ ظهور حضرت مهدی ان شاءالله
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بانوان تراز در آخرالزمان
#کلیپ | #استاد_شجاعی
#شیخ_ناصر_یوسفی
منبع : جلسه ۱۱۵ از مبحث شرح زیارت جامعه کبیره / دعا و استغاثه
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
🔴 مشق انتظار در مکتب بانوی دمشق
🔹 حضرت زینب سلام الله علیها در چهار مقام الگوی مناسبی برای منتظران هستند...
1⃣ اولین و مهمترین مقام، مسئله «معرفت نسبت به امام»
2⃣ دومین مقام «حمایت و دفاع از حریم ولایت» تمام آبرو ،جان و فرزند را فدای امام زمانش کرد.
3⃣ سومین مقام اطاعت پذیری و عبادت در مسیر رضایت حجت خدا
4⃣ چهارمین مقام، مقام صبر و اسقامت در برابرحوادث تلخ و ناگوار و تسلیم نشدن در مقابل دشمنان..
🌷 الهی به حضرت زینب عجل لولیک الفرج
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرج
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۱۶
وقتے فاطمہ منو دید نسبت بہ پوششم چیز خاصے نگفت. فقط صدام ڪرد:
-بہ بہ خشگل خانوم!
ڪنارهم نماز رو خوندیم و بعد از نماز با هم درباره یڪدیگر گپ زدیم.
جریان رفتنم از این محل رو براش تعریف ڪردم و از آقام خدابیامرز هم چندتا خاطره تعریف ڪردم.
ولے بهش نگفتم ڪہ ڪارم چیہ و نگفتم علت آمدنم دیشب بہ مسجد چے یا بهتر بگم ڪے بوده!
اونشب فهمیدم ڪہ فاطمہ فرمانده بسیج اون منطقه ست و ڪارهاے فرهنگے وتبلیغے زیادے براے مسجد اون ناحیہ انجام میده.
اون ازمن خواست ڪہ اگر دوست داشتم عضو بسیج بشم. ناخواستہ از پیشنهادش خنده ام گرفت.
اگر نسیم وبقیه میفهمیدند ڪہ من براے تصاحب یڪ طلبہ ے ساده حتے تا مرز بسیجے شدن هم پیش رفتم حتما منو سوژه ے خنده میڪردند! مردد بودم! !!
🍃🌹🍃
پرسیدم:
-فڪر میڪنی من بہ دردبسیج میخورم؟!
پاسخ داد :
-البتہ ڪہ میخورے!! من تشخیصم حرف نداره.تو روحیہ ی خوب و سالمے داری!
در دلم خطاب بهش گفتم :
-قدرت تشخیصت احتیاج بہ یڪ پزشڪ متخصص داره!! اگر میدونستے ڪہ با انتخاب من چہ خطرے تهدیدتون میڪنه هیچ وقت چنین تشخیصے نمیدادے.
بهش گفتم:
_اما من فڪر میڪنم شرایط لازم رو ندارم.شما هنوز منو بہ خوبے نمیشناسے. درضمن من چادرے هم نیستم.
اون خیلے عادے گفت :
-خوب چادرے شو!!!
از اینهمہ سرخوشیش حیرت زده شدم! با کلمات شمرده گفتم:
_من چادر رو دوست ندارم!! یعنے اصلن نمیتونم سرم ڪنم! اصلا بلد نیستم!
اودیگر هیچ نگفت…سکوت ڪرد
🍃🌹🍃
ومن فڪر میڪردم ڪہ ڪاش بہ او درباره ے احساسم نسبت بہ چادر چیزے نمیگفتم!
ڪاش اینجا هم نقش بازے میڪردم! ولے در حضور فاطمہ خیلے سخت بود نقش بازے ڪردن!
دلم میخواست درڪناراو خودم باشم.اما حالا با این سڪوت سنگین واقعا نمیدونستم چہ باید بڪنم.!
🍃🌹🍃
آن روز گذشت....
ومن با خودم فڪر میڪردم ڪہ فاطمہ دیگر سراغے از من نمیگیرد.
خوب حق هم داشت.جنس من واو با هم خیلے فرق داشت.
فاطمہ از من سراغی نگرفت. فقط بخاطراینڪہ احساس واقعیم رو نسبت بہ چادر گفتم!
از دوستے یڪ روزه ام بافاطمہ ڪہ نا امید شدم ڪامران زنگ زد.
ومن بازهم عسل شدم.
عسلے ڪہ تنها شهدش بڪام مردانے از جنس ڪامران خوشایند بود.من باید این زندگے را میپذیرفتم ودست از اون ومسجد وآدمهاش برمیداشتم.
ڪامران ظاهرا خیلے مشتاق دیدارم بود.
با وسوسہ ے خرید مثل موریانہ بہ جانم افتاد و تنها چندساعت بعد من در ڪنارش در یڪ پاساژ بزرگ وشیک در شهرڪ غرب قدم میزدم و بہ ویترینهای منقش شده بہ لباسهاے زیبا نگاه میڪردم.
آیا اون طلبہ و مردهایی از جنس او میتوانستند منو بہ اینجاها بیاورند؟! آیا استطاعت خریدن یڪ روسری از این مرکز خرید رو داشتند؟
از همہ مهمتر! اونها اصلن حاضر بودند با من چنین جایے قدم بزنند؟!’
حالا ڪہ درست فڪر میڪنم میبینم چقدر بچگانہ واحمقانہ دل بہ رداے یڪ طلبہ ے ناشناس بستم!
من ڪجا واو ڪجا؟!....
🍃🌹🍃
ڪامران یڪ شب رویایے و اشرافے برام رقم زد.
دایم قربان صدقہ ام میرفت و از لباسے ڪہ بہ تن داشتم تعریف میڪرد.
اودر ڪنار من با ابهت راه میرفت ومن نگاه حسرت آمیز زنها ودخترهاے رهگذر رو با تمام وجود حس میڪردم وگاهے سرشآر از #غرور میشدم.
وهرچقدر غرورم بیشتر میشد بیشتر #ناز_و_غمزه_ولوندے میڪردم!
🍃🌹🍃
دو هفتہ اے گذشت.
انگار هیچ وقت فاطمہ و اون طلبہ وجود نداشتند!
دیگر حتے دلم براے مسجد ونیمڪت اون میدان هم تنگ نمیشد! فقط بیصبرانہ انتظار قرار بعدیم با ڪامران را میڪشیدم.
دوستے بین من وڪامران روز بہ روز صمیمانہ تر میشد واو هرروز شیفتہ تر میشد.
اما با رندے تمام در این مدت از من درخواست نابجا نداشت.
نمیدانستم ڪہ این رفتار نه از روے ملاحظہ بلڪہ از روے خاص جلوه دادن خودش بود
ولے باتمام اینحال درڪنار او احساس آرامش داشتم.
ڪامران ساز گیتار مینواخت و صداے زیبایے داشت.وقتے شبها در بام تهران برایم مینواخت ومیخواند چنان با عشق وهیجان نگاهم میڪرد ڪہ پراز غرور میشدم.
بلہ! احساسے ڪہ با وجود #کامران داشتم خلاصہ میشددر یڪ کلمہ! #غرور!
هرچند اعتماد ڪردن به پسرے تا این حد جذاب و خوش پوش ڪہ همیشہ در تیررس نگاه دختران بوالهوس و جاه طلب قرار داشت ڪار سختیے بود
ولے براے من ملاڪ فقط گذراندن زندگیم بود و ڪامران را مردے مانند همه ی مردهاے زندگیم میدیدم.
تا اینڪہ یڪ روز اتفاق عحیبے افتاد…
👈 ادامه_دارد....
✨رمان رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی »
کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۱۷
یڪ روز اتفاق عجیبے افتاد…
اتفاقے ڪہ انگاربیشتر شبیہ یڪ برنامہ ے از پیش تعیین شده بود تا اتفاق!!
🍃🌹🍃
در ماشین ڪامران نشسته بودم
ومنتظر بودم تا او از آبمیوه فروشے اے ڪہ خیلے تعریفش را میڪرد برگردد....
ڪہ آن طلبہ را دیدم ڪہ با یڪ ڪیف دستے از یڪ خیابان فرعے بیرون آمد و درست در مقابل ماشین ڪامران منتظر تاڪسی ایستاد.
همہ ے احساسات دفن شده ام دوباره برگشتند. سینہ ام بقدرے تنگ شد ڪہ بلند بلند نفس میڪشیدم.
دست نرم ڪامران دستم رو نوازش ڪرد:
_عسل خوبے؟!
زود دستم را ڪشیدم! اگر طلبہ این صحنہ را میدید هیچ وقت فراموش نمیڪرد.
با من من نگاهش ڪردم وگفتم:
-نہ ڪامران حالم زیاد خوب نیست. . حالت تهوع دارم!
او دستپاچہ ظرف آبمیوه رو بہ روے داشبورد گذاشت و نمیدونم بهم چے میگفت..
چون تمام حواسم بہ اون طلبہ بود ڪہ مبادا از مقابلم رد شہ.با تردید رو بہ طلبہ اما خطاب بہ ڪامران، گفتم:
-میشہ این طلبہ رو سوار ڪنیم وتا یہ جایے برسونیم؟!
ڪامران با ناباورے وتردید نگاهم ڪرد. انگار میخواست مطمئن بشہ ڪہ در پیشنهادم جدے هستم یا او را دست مے اندازم. وقتے دوباره خواهشم را تڪرار ڪردم گفت:
-دارے شوخے میڪنے؟ چرا باید اونو سوار ماشینم ڪنم؟ دنبال دردسر میگردے؟
من هیچ منطقے در اون لحظہ نداشتم.
میزان شعورم شاید بہ صفر رسیده بود.فقط میخواستم عطر طلبہ رو ڪہ براے مدتے طولانے تر حس ڪنم.
با اصرار گفتم:
-ببین چند دیقہ ست اینجا منتظر یڪ تاڪسیه.هیچ ڪس براش نمے ایستہ
اوبا نیشخند ڪنایہ آمیزے گفت:
-معلومہ! از بس ڪه دل ملت از اینا خونہ.
🍃🌹🍃
با عصبانیت بہ ڪامران نگاه ڪردم..
خواستم بگم
آخہ اینا بہ قشر تو چہ آسیبے رسوندند؟!تو مرفہ بے درد ڪہ عمده ے ڪارت دور زدن تو خیابونهاے بالا و پایینہ وشرڪت تو پارتیهای آخرهفتہ چہ گلایہ اے از این قشر دارے؟
اما لب برچیدم و سڪوت ڪردم..
🍃🌹🍃
ڪامران خشم وناراحتیمو از نگاهم خواند و نفسش رو بیرون داد و چند ضربہ ای بہ فرمانش ڪوبید و از ماشین بصورت نیم تنه پیاده شد و رو بہ طلبہ ے جوان گفت:
-حاج آقا ڪجا تشریف میبرے؟
من حیرت زده از واڪنش ڪامران فقط نگاه میڪردم بہ صورت مردد و پراز سوال طلبہ.ڪامران ادامہ داد:
-این نامزد ما خیلے دلش مهربونہ .میگہ مثل اینڪہ خیلے وقتہ اینجا منتظرید. اگر تمایل داشتہ باشید تا یڪ مسیرے ببریمتون…
🍃🌹🍃
اے لعنت بہ طرز حرف زدنت!!
مگر قرار نبود ڪسے خبرداره نشہ من دوست دخترتم! حالا منو نامزد خودت معرفے میکنے؟
اون هم در حضور مردے ڪہ با دیدنش قلبم داره یڪجا از سینہ بیرون میزند؟!؟
🍃🌹🍃
طلبہ نیم نگاهے بہ من ڪہ او را خیره نگاه میڪردم ڪرد و خطاب بہ ڪامران’ گفت:
_ممنونم برادرم.مزاحم شما نمیشم. ڪامران اما جدے بود.انگار میخواست هرطورشده بہ من بفهماند که هرخواستہ اے از او داشته باشم بهش میرسم
-نترس حاج آقا! ماشینمون نجس نیست! شاید هم ڪثر شانتون میشہ سوار ماشین ما بشینید!
اخم ڪمرنگے بہ پیشانے طلبه نشست. مقابل ڪامران ایستاد.
دستے بہ روے شانہ اش گذاشت و با صداے صمیمانہ ومهربانش گفت:
-ما همہ بنده ایم، بنده ے خوب خدا.این چہ فرمایشیہ ڪہ شما میفرمایید.همین قدر ڪہ با محبت برادرانہ تون از من چنین درخواستے ڪردید براے بنده یڪ دنیا ارزشمنده. من مسیرم بہ شما نمیخوره. از طرفے شما با همسرتون هستید ودلم نمیخواد مزاحم خلوتتون بشم.!
این رو ڪہ گفت بقول مهرے الو گرفتم!! نفسم دوباره بہ سختے بالا و پایین میرفت؟!
تازه شعورو منطقم برگشت!! آخہ این چہ حماقتے بود ڪہ من ڪردم؟
چرا از ڪامران خواستم او را سوار ڪنہ؟ اگر او منو میشناخت چہ؟
واے ڪامران داشت چہ جوابے میداد؟!چہ سر نترسی دارد این پسر.
-حاج آقا بهونہ نیار.من تا یڪ جایے میرسونمتون.ما مسیر مشخصے نداریم . فقط بیخود چرخ میزنیم! این خانوم هم ڪہ میبینید دوست دختر بنده ست. نہ همسرم.
🍃🌹🍃
وااے واے واے…سرم را از شدت خشم و ترس و شرم پایین انداختم .ڪاش میشد فرار ڪنم..
صداے طلبہ پایین تر اومد:
_خدا ان شالله هممون رو هدایت ڪنہ. مراقب مسیر باش برادرم.ممنون از لطفت.یاعلے..
سرم رو با تردید بالا گرفتم.
ڪامران داشت هنوز بہ او ڪہ از خیابان رد میشد اصرار میڪرد و او بدون نیم نگاهے خرامان از دید ما دور میشد.
بغض تلخے راه گلوم رو دوباره بست.
این قلب لعنتے چرا آروم تر نمیڪوبید؟ ! اخ قفسہ ے سینہ ام…!!!
👈 ادامه_دارد....
✨رمان رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی »
کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۱۸
ڪامران با یڪ نفس عمیق ڪنارم نشست و تا تہ ابمیوه اش رو سرڪشید
-بفرما!! اینهمہ اصرار ڪردم اما راضے نشد.تو واقعا فڪر ڪردے امثال این ملاها میان سوار ماشین ما بشن؟! هہ! باورڪن بدبخت ترسید بریم یهہ گوشہ خفتشو بچسبیم سرشو زیرآب ڪنیم سوار نشد.. مخصوصا با اینهمہ اصرار من حتما فڪر ڪرده یڪ ڪاسہاے زیر نیم ڪاسہ ست…ههههههہ
دندان هامو با خشم به هم میسابیدم.
صداے نفس هام از صداے خودم بلندتر بود!
-هم هم چرا بهش گفتے من دوست دخترتم؟
اوفهمیده بود عصبانیم. سعی میڪرد با خنده هاے متعجبانہ اش بهم بفهماند ڪہ احساسم بے معنیست.
-خب توقع داشتے بگم خواهرمے؟! معلومہ دیگہ.تو دوست دخترمے
صدامو بالاتر بردم..با نفرت به صورتش زل زدم:
– پرسیدم چرا بهش گفتے من دوست دخترتم؟!
حسابے شوڪہ شده بود.بہ من من افتاده بود
-من من نمیدونستم ناراحت میشے!
-بهت گفتہ بودم ڪہ حق ندارے بہ ڪسے بگے من دوست دخترتم
-خب ارههہ ولے قرار بود این تا زمانے باشه ڪہ بهم اعتماد ندارے!
ابروے سمت راستم بالا رفت و با خشم گفتم:
-و چیشد ڪہ فڪر ڪردے بهت اعتماد دارم؟
حالا آثار خشم وبهت زدگے در صورت او هم نمایان ترشد:
-ما مدتهاست باهمیم!! اگر بہ من اعتماد ندارے چطور اینهمہ مدت…
نگذاشتم حرفش رو تمام ڪند و در حالیڪہ ڪیفم رو از صندلے عقب برمیداشتم گفتم:
-همہ چیز بین ما تموم شد!
وبدون اینڪہ صداے ڪامران رو بشنوم پیاده شدم و بہ همون مسیرے ڪہ آن طلبہ روان شده بود، رهسپارشدم!
ڪامران خیلے صدایم ڪرد..
اما من چیزے نمیشنیدم.اصلا نمیخواستم بشنوم. من فقط رد عطرو دنبال میڪردم! آه چقدر دلم مسجد میخواهد!!
🍃🌹🍃
ساعتے بعد مقابل در مسجد بودم.
اما درهاے مسجد بہ رویم بستہ بود. #صداے_غضب_آلود_مسجد را میشنیدم:
*ای زن بوالهوس بے حیا! بخاطر هوست از درم بیرون رفتے و حالا بخاطر همان هوس برگشتی؟ ! برگرد از راهے ڪہ آمده اے .!برگرد!!!!*
وقتے دید منصرف نمیشم وخیره بہ در بسته ماندم از خدا خواست باران بفرستد. باران بدون مقدمہ چون سیلے بہ سرو صورتم میڪوبید و من با نا امیدے از خدا خواستم زودتر اذان بگوید ودر برویم باز شود.
ساعتم را زیر ذرات درشت باران نگاه ڪردم.
ساعت سہ بود و تا اذان دوسہ ساعتے باقے مانده بود.!
🍃🌹🍃
زنگ زدم بہ فاطمہ! شاید او تنها پنااه من زیر باران باشد.
چندبوق ڪہ خورد صداے زنانه ے مسنے پاسخ داد:
-بلہ
با تردید بعد ازسلام سراغ فاطمہ را گرفتم. نڪند فاطمہ تمایل نداشته با من صحبت ڪند؟! اما آن زن ڪہ خودش را مادر فاطمہ معرفے ڪرد گفت:
-فاطمہ تازه مسڪن خورده، خوابیده.
با تعجب پرسیدم؟ !
_مسڪن؟ ! مگر مریضہ خداے نڪرده؟!
-مگہ شما نمیدونید؟!فاطمہ تصادف ڪرده! پا وسرش از چند ناحیہ شکستہ. بخاطرش چندروز بسترے شد..
🍃🌹🍃
دیگر چیزے نمیشنیدم.زبانم بند آمده بود.آدرس را گرفتم و بدون فوت وقت رفتم دم در خانہ شان.
قبل از فشار زنگ روسریم را جلو ڪشیدم.
آینہ ے ڪیفے خودم رو درآوردم.رژم را با دستمال پاڪ کردم ودستمال رو مانند سمباده به روی صورتم ڪشیدم.زنگ را زدم.لحظہ اے بعد مادرش در را باز ڪرد. با دیدن من حسابے جاخورد.
انگار انتظار یڪ دختر با وقار چادرے را میڪشید!!!
👈 ادامه_دارد....
✨رمان رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « ف_مقیمی »
کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
🌹دعای پرفضیلت شبهای جمعه .
« یا دائم الفضل على البریه ،
یا باسط الیدین بالعطیه ،
یا صاحب المواهب السنیه ،
صل على محمد و آله خیر الورى سجیه
و اغفر لنا یا ذا العلى فی هذه العشیه » .
✅هر که در شب جمعه ده مرتبه این دعا را بخواند نوشته شود در نامه عمل او هزار هزار حسنه و محو شود هزار هزار سیئه و بلند شود در بهشت برای او هزار هزار درجه و جنات احدیت. سه مرتبه فرماید که: نیستم خدای او اگر او را نیامرزم و در درجه حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام باشد.
📚از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده: هر كس سوره جمعه در هر شب جمعه بخواند كفاره گناهان ما بین دو جمعه خواهد بود. 2
🏴✨
با انجام این دستور العملی در شب جمعه به برکات عجیب آن برسید...!👌
هر کس در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند خداوند وی را دوست بدارد، از فضیلت خواندن سوره واقعه رفع فقر و تنگدستی است.)
🎙استاد #عالی🌱
🔴 نماز استغاثه به امام زمان در شبهای پنجشنبه و جمعه
🟢 در کتاب «التحفة الرضويّة» آمده است : عالم جليل القدر سيّد حسين همداني نجفي رحمه الله به من فرمود :
🔹 هر کس حاجتي دارد ، شب پنج شنبه و جمعه در زير آسمان با سر و پاي برهنه دو رکعت نماز بخواند و بعد از نماز دستها را به سوي آسمان بلند کرده و ۵۹۵ مرتبه بگويد :
«يا حُجَّةُ الْقآئِمُ»
سپس به سجده رفته و در سجده هفتاد مرتبه بگويد :
«يا صاحِبَ الزَّمانِ أَغِثْني» و آن گاه حاجتش را بخواهد.
🔹 پوشش مورد نیاز برای بانوان در نماز در این نماز هم ضرورت دارد و آقایان نباید عمامه یا کلاه به سر داشته باشند.
🔹 اين نماز در مورد حاجتهاي مهمّ تجربه شده و اگر در هفته اوّل حاجتش برآورده نشد هفته بعد آن را بخواند و اگر باز هم برآورده نشد در هفته سوّم نماز را بخواند که به طور حتم حاجتش برآورده خواهد شد.
🔺 سيّد محمّد علي جواهري حايري به من فرمودند : براي حاجتي اين نماز را خواندم و در همان شب در عالم خواب حضرت مهدي ارواحنا فداه را ديده و حاجت خود را به ايشان عرضه کردم و خداوند به برکت آن حضرت ، حاجتم را برآورده ساخت . و نيز فرموده اند که : من خود اين نماز را تجربه کرده ام.
❣#هشــــت_عاشقی...❣
💌 #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه 🕊
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره ♥️💚💜
🔆 امشب هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️😍♥️
سلام وصلوات به نیابت از جمیع شهدا و رفتگان به محضر آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام
🦋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🦋
♥️اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ♥️
🕊یا جواد الائمه ادرکنی🕊
#الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج
#اللهمصلعليمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#کپی_باذکر_صلوات
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بانوان تراز در آخرالزمان
#کلیپ | #استاد_شجاعی
#شیخ_ناصر_یوسفی
منبع : جلسه ۱۱۵ از مبحث شرح زیارت جامعه کبیره / دعا و استغاثه
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
🔴 مشق انتظار در مکتب بانوی دمشق
🔹 حضرت زینب سلام الله علیها در چهار مقام الگوی مناسبی برای منتظران هستند...
1⃣ اولین و مهمترین مقام، مسئله «معرفت نسبت به امام»
2⃣ دومین مقام «حمایت و دفاع از حریم ولایت» تمام آبرو ،جان و فرزند را فدای امام زمانش کرد.
3⃣ سومین مقام اطاعت پذیری و عبادت در مسیر رضایت حجت خدا
4⃣ چهارمین مقام، مقام صبر و اسقامت در برابرحوادث تلخ و ناگوار و تسلیم نشدن در مقابل دشمنان..
🌷 الهی به حضرت زینب عجل لولیک الفرج
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ_مهدوی«دلت کجاست؟»
⁉️ ضربهای به دل ما بخوره، اولین کلمهای که ازش بیرون میاد چیه؟
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313
❤️ مهدی جان!
و سرانجام تو با دعاهایی آمدنی خواهی شد که عطر زینب سلام الله علیها دارند...
#گرافیک_مهدوی
#دلنوشته_مهدوی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
♥️🦋♥️
@Ashghaneemamezaman313