حتما بخونید:
گنجشکی به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم سر پناه بی کسیم بود، طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تورا گرفته بودم؟... خدا درجواب گفت: ماری در راه لانه ات بود تو خواب بودی باد را گفتم لانه ات را واژگون کند آنگاه تواز کمین مار پر گشودی. چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخواستی...
#داستان #خدا
🤍⤜[ @ashigh_mazhabe ]'!