eitaa logo
|أَشْکْ|
2.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
996 ویدیو
4 فایل
_پرسید: فلانی چطور به این مقام(شهادت) رسیدی؟ -سه بار گفت: اَشـڪ اَشـڪ اَشـڪ با عکس حرفامو می‌گم با اشک می‌نویسم... فروشگاه @foroshgah_ashk گروه‌جَهٰادِیمُون @jahadi_shahidmostafavi تبلیغات: @tablig_ashk خادم: @sheikh_aliasqar69
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸اومد خونمون، از شرایطش برام گفت، دلش میخواست زندگی مون از زندگی حضرت علی وفاطمه (علیهماالسلام)الگو بگیره. گرم صحبت بودیم اماهمین که صدای اذان روشنید، ازجابلندشد _«ببخشید، من باید نمازم رو اول وقت بخونم و الا تا آخر شب حالم گرفته ست» همون لحظه قبولش کردم... 🌺شهید محمد گرامی🌺 💧 @ashk128
🌱سفره عقدمون بابقیه سفره ها فرق داشت، به جای آینه وشمعدان، تفسیرالمیزان روچیده بودیم دورتا دور سفره، برکتی که این تفسیر به زندگیمون می داد،می ارزید به هزاران شگونی که آینه و شمعدان می خواست داشته باشه. برای مراسم هم برنج اعلا خریدیم؛ ولی فتح الله نزاشت بازش کنیم، می گفت: (حالاکه این همه آدم ندار وگرسنه داریم،چطورشب عروسی غذای گرون قیمت بدیم؟) برنج هارو بسته بندی کردیم ودادیم به خانواده های نیازمند.فتح الله برنج هارو می داد دست مردم، و می گفت:(این هدیه حضرت امام خمینیه.) 🌺شهیدفتح الله ژیان پناه🌺 💧 @ashk128
🌱 اولش که قبول نمی کرد، بااصرارهای من بالاخره راضی شد ازدواج کنه. معیارهایی برای انتخاب همسرداشت، دلش می خواست همسرش با ایمان باشه، میگفت: «مادرجون! زنی می خوام که باخداباشه، دوست دارم طوری باشه که به حجابش افتخارکنم.» روز اول به همسرش گفته بود:《من بخاطر این ازدواج کردم که دینم کامل بشه؛ چون بنای شهادت دارم،می خوام وقتی شهیدشدم،بادین کامل برم به دیدارخدا.》 🌺شهیدسیداحمد موسوی راد🌺 💧 @ashk128
🌱نیت کردم چهل روز روزه بگیرم ودعای توسل بخونم. بعد از چهل روزهرکسی اومد،جوابم مثبت باشه. شب سی ونهم یاچهلم بود،که ابراهیم اومد خواستگاری. اومده بود بله رابگیره. _گفتم:《من مهریه نمی خوام،خانواده ام روشماراضی کنید.》 خیلی راحت گفت《من وقت این کارهارو ندارم.》‼️ ازحرفش عصبانی شدم《شماکه وقت نداریدچرامی خوایدازدواج کنید؟》⁉️ _گفت:《درسته که وقت ندارم؛ولی توکل که دارم.》 🌺شهیدمحمدابراهیم همت🌺 💧 @ashk128
🌱مهریه ام یک جلدقرآن بود و سه تاصلوات. عقدمون خیلی ساده بود. یک ماه بعدهم عروسی کردیم. دو سه روز رفتیم مشهد، پابوسی امام رضا(ع)، بار اولی که رفتیم حرم،حسین نگاهی به من کرد و گفت: «خانوم، میخوام یه دعایی کنم شما آمین بگی.» خندیدم. _تادعات چی باشه؟ _حالاتوکارت نباشه. _خب هر چی شمابگید. دست هایش راگرفت سمت آسمان،روبه روگنبدطلای امام رضا(ع): «اللهم الرزقناتوفیق شهادت فی سبیلک» 🌺شهیدمحمدعلیپور🌺 💧 @ashk128
🌱مراسم عقدمون سوم شعبان بود؛ روزتولدامام حسین(ع). دوست داشتم سر عقد لباس سپاه بپوشه،هرچه اصرارکردم زیربارنرفت، گفت: 《من خودمولایق این لباس مقدس نمی دونم.》 اما برای مراسم عروسی،پایش راکرده بودتوی یه کفش که اِلا و بِلّا باید مراسم شب چهارشنبه باشه. دلیلش روکه پرسیدم، جواب داد: 《نذرکردم شب عروسیم دعای توسل بخونم.》 آخرسرهم کارخودش روکرد... 🌺شهید محمدرضا ارفعی🌺 💧 @ashk128
🌱اون زمان هم رسم ورسوم ازدواج زیادبود، ریخت و پاش بیداد می کرد؛ ولی ما از همان اول،ساده شروع کردیم. خریدمان: یک بلوز دامن برای من بود، ویک کت وشلواربرای مرتضی. چیزدیگری را لازم نمی دانستیم. به حرف وحدیث ها و رسم ورسوم هم کاری نداشتیم. خودمان برای زندگیمون تصمیم می گرفتیم. همین هابودکه زیباترش می کرد... 🌺شهیدمرتضی آوینی🌺 💧 @ashk128
🌱اومدخونمون.ازشرایطش برام‌گفت. دلش می خواست زندگیمون از زندگی حضرت علی وفاطمه(ع)الگوبگیره. گرم صحبت بودیم اماهمین که صدای اذان راشنید،ازجابلندشد《ببخشید،من بایدنمازم رو اول وقت بخونم والا تاآخرشب حالم گرفتس.》 همان لحظه قبولش کردم. 🌺شهیدمحمدگرامی🌺 💧 @ashk128
🌱اولین باری بود،که باهم میرفتیم بیرون؛ اولین گردش بعدازعقد.😊❤️ _گفتم《کجامی ریم؟》 _گفت《خودت می فهمی》 دستم راگرفت❤️،مستقیم بردمسجد. چندبارطول وعرض حیاط مسجدراقدم زدیم، گشتیم، صحبت کردیم. بعدهم باخوشحالی☺️ گفت: 《همیشه ازخدا❤️ میخواستم زندگی مشترکمون رو از مسجد شروع کنم.》 به آرزویش رسید، چقدر خداروشکر میکرد.... 🌺شهیدفریدون بختیاری🌺 💧 @ashk128
🌱چهارده ساله بودم که اومدند خواستگاری. وقتی باهم صحبت کردیم،فقط ازجنگ گفت وانقلاب. جلسه بعدکه اومدن،مهریه تعیین شد. نظر کاظم چهارده تاسکه بود، به همراه نهج البلاغه وکتاب های امام خمینی(رحمت الله علیه) وشهید مطهری(رحمت الله علیه). روز خرید همراهم نیومد، گفت:《هنوز به هم محرم نیستیم،لزومی نداره بیام.》 خریدم خیلی ساده بود؛ حتی چیزهایی راکه انموقع معمول بود ودخترها سرعقد میخریدند، نخریدیم...🌺☺️ 🌺شهیدحاج کاظم نجفی رستگار🌺 💧 @ashk128