#ازادی_یا_اسارت_روح
یکی از روزها که در منزل آقا بودم، آقا مقداری پول به من دادند و گفتند: مش حیدر، این پول را ببر بده به فلان کس، پول را گرفتم و رفتم. آن شخص را پیدا کردم و تا آمدم پول را به او بدهم گفتگوی مختصری بین ما در گرفت و او به آقا نسبتهای بدی داد. بهت زده شدم، نکند من اشتباه می کنم،نکند آقا پول را برای کس دیگری فرستاده بود و من اشتباه کرده ام! ولی نه، آقا گفت که به ایشان بدهم، پس چرا او به آقا تهمت می زند و پشت سر آقا ناروا می گوید!
چیزی نگفتم و برگشتم و حتی به او نگفتم که پول را چه کسی داده است. پیش آقا آمدم و گفتم:آقا این پول را شما به کسی می دهید که پشت سر شما تهمت میزند و ناروا میگوید! بعد آنچه را که دیده وشنیده بودم برایش گفتم.
آقا گفت: «اشکالی ندارد، نشنیده حساب کن» و کریمانه از این واقعه گذشتند و گویی به نفس خویش خطاب می کردند که من کی ام تا برای اینکه کسی مرا ناسزاگوید، یا تعریف کند! خشم گیرم، کسی که خودرا بنده بداند برایش تفاوتی ندارد که درود بر او گویند یا مرگ.
نه ازمهرشان شوق زده میشود و نه از قهرشان رمیده و رنجور. ماهها و سالها
میگذشت و آقا تا آخر عمر هرگز ماهیانه آن شخص را قطع نکرد.
منبع:دیدار با ابرار،شهید دستغیب ،ص۱۴۶
https://eitaa.com/joinchat/584450927Cd9c1eaa1ea