eitaa logo
🌸 آشنستان گلستانه 🌸
73 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
گلستانی از زیباییهایی طبیعی، معنوی، تربیتی برای هم محلی های عزیز آشنستانی پیام های خود را برای اینجانب ارسال فرمایید https://eitaa.com/ma_najafi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 خاصیت کشته شدن در راه خدا این است که  انسانى جان خود را صرف میکند براى یک هدف و مقصد الهى و خداى متعال هم در پاسخ به این ایثار و گذشت بزرگ، حضور او را در ملّت او تداوم می‌بخشد و یاد، فکر و آرمان او زنده می‌ماند. ۱۳۶۸/۰۵/۲۵ ┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅ *اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم* لطفا آدرس کانال آشنستان گلستان را به هم محلی های عزیز آشنستانی برسانید. کانال آموزشی فرهنگی خبری ٫٫آشنستان گلستان٫٫ قزوین @ashnastan_golestan ┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅
🔻 راز آن دسـتور 🔹 نيروهای دشمن و اشرار ضدانقلاب دست بدست هم داده بودند و هم زمان آتش شديدی می ريختند. از طرفی هم بالگردهای توپ دارشان ما را از بالا گرفته بودند زير آتش. 🔹# ـاوه گاهی با وسواس خاصی دوربين می شيد روی مواضع دشمن، گاهی هم از طريق بیسيم با علی قمی صحبت می رد و وضع دقيق نيروها را جويا می شد. 🔹 بعد از اقامه نمـاز ظـهر، یک تصميم ناگهانی گرفت ه هيچ دام از ما دليلش را نفهميديم. مسئول قبضه مينی اتيوشا راصدا زد. نقشه منطقه را پهن رد روی زمين و نقطه ای را به او نشان داد.گفت: «اين سه راهی را ب ـوب.» ـاوه ايستاده بود کناراو و هرچند لحظه فرياد میزد: «رحــم ن ن، مهمــات بده، بــزن، بــزن!». 🔹 طولی ن شيد ه علی قمی تماس گرفت، صدايش هيجان و شادی خاصی داشت، گفت: 🔹«محمود جان! ما رسيديم روی ارتفاعات، تمام هدفها را گرفتيم.» گل از گل محمود ش فت و به سجده افتاد، يادم هست همان روز مطلع شديم حدود 300 نفر از عراقيها و ضد انقلاب، در سه راهیِ پشت سياه وه، به در واصل شده اند و اين برای همه ما عجيب بود. 🔹 راز آن دستور اوه پس از سالها هنوز برايم شف نشده باقی مانده است. 🔹 برگرفته از کتاب «حمـاسـه کـاوه» 🔹خـاطرات و زندگیـنامه؛ 🔹 🔹 @mensejjil
🖇 می‌گفت: من‌دوست‌دارم‌ وقتےشهادت‌بیاد دنبالـم‌ که‌شهادتم‌بیشترازموندنم‌ بــرابقیـه اثـر داشتـه‌باشـه... اونجابودکه‌‌فهمیـدم‌بعضیا تــومـــرگ‌وزنــدگیـشــون‌دنبـال‌ عاقبت‌به‌خیری‌بقیه‌هستن... حتےوقتےکه‌دیگه‌تو این‌دنیایِ‌فانی‌نیستن..!🙃🌱 شهید_محمدرضا_دهقان_امیری 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi
هدایت شده از بیداری ملت
💌 🌹‌ حاج‌ احمد متوسلیان: براۍانچه‌اعتقاد‌دارید‌ ایستادگۍڪنید... حتی‌اگربهایش‌تنها‌ایستادن‌باشد! 🕊 @mahman11
✳️ خواهرم، حجابت را رعایت کن 🔻 باناصر در خیابان قدم می‌زدیم که زن بدحجابی از کنارمان رد شد. می‌خواستم اعتراض کنم ولی ناصر مانع شد.روز بعد درخیابان دوباره همان خانم را دیدیم. ناصرصدا زد: «خواهرم یک لحظه.» آن خانم ایستاد، ناصر رفت جلو و گفت: «خواهرم اگر از خانواده شما یک نفر فوت کند چقدر ناراحت می‌شوی؟» آن خانم گفت: «این چه سؤالیه؟ خانواده من از جانم عزیزترند.» 🔸 ناصر گفت: «خانواده‌ای بوده که سه تا پسرداشته همه رو تقدیم انقلاب کرده تا دشمنان، حجاب شما را از بین نبرند. همین حجاب باعث می‌شه تا شما درجامعه ایمن باشید. شما فرض کنید ظرف روغنی که درش باز باشد همه حشرات هجوم میارن تا ازش بهره ببرند ولی وقتی در آن را بگذاریم، فرار می‌کنند. ازدید ما حجاب هم همین حکایت را دارد.» 👈 ناصر با دو دلیل قانع کننده آن خانم را راضی کرد تا حجابش را رعایت کند. 📚 برگرفته از کتاب «انتخاب عالی» خاطرات و زندگینامه؛ @mensejjil
✳️ اولین روز از نوروز 🔅 نوروز سال۶۵ بود، خانواده‌ها در حد توان و عرف جامعه براى بچه هاشون لباس نو می‌خريدند. به اصرار زیاد پدر، محمدرضا هم كت و شلوار و كفش نو خريده بود.خانواده آماده شدیم بریم خونه پدربزرگ برای شروع ديد و بازديد عید . 🔸 اون روز برادرم با اكراه تمام، لباس و كفش‌های نو رو پوشید، دیگه همه آماده رفتن شده بودیم که یه وقت از پنجره اتاق متوجه شدیم محمدرضا رفته توی باغچه‌ حیاط، داره روى کفش‌های نو خاک مى‌پاشه !! مادر به شوخى گفت: «آهاى رضا، چیكار مى‌كنى؟»  🔹 محمدرضا که دید همه با تعجب به او نگاه می‌کنیم با دستپاچگى گفت: «وقتی بچه‌هاى شهدا ما رو با اين لباسهاى نو ببینن، خداشاهده شرمنده نگاه اونا ميشم.» این را که گفت انگار همه‌ ماهم در اولین روز از نوروز شرمنده‌ فرزندان شهدا شدیم. 🌷 خاطره‌ای از ؛ @mensejjil
هدایت شده از بیداری ملت
💌وقتی گره های بزرگ به کارتون افتاد از خانم «فاطمه زهرا سلام الله علیها» کمک بخواید ، گره های کوچیک رو هم از «شهدا» بخواید ،براتون باز کنند .. @mahman11
شب عملیات بهش گفتن محمودرضانمیخواے صداے دخترت روبشنوے شایدبرگشتے درکارنباشه ها!گفت:من ازکوثرم گذشتم... اورفت تاکوثرهادرآرامش زندگے کنن انشاالله ادامه دهنده ے راهشان باشیم ونگذاریم خونشان پایمال شود بالیک زیر عضو شوید ودیگران را نیز دعوت کنید 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/837156870C961b4605d2
💚 شب که دیر می‌اومد خونه درنمیزد . از روی دیـوار میپرید تو حیاط و تا اذان صبح صبـرمیکرد . بعد به شیشه مۍزد✨ و همہ را برای نماز بیدار میکرد بعد از شھادتش مادرم هر شب با صدای برخوردباد به شیشه می‌گفت : ابراهیم اومده ..!💔 _شهید ابراهیم هادی... ‎‎‌☀️☀️☀️ https://eitaa.com/joinchat/837156870C961b4605d2
✳️ یکبار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور، نمازش که تمام شد، گفتم «منصور جان، مگه جا قحطیه که برای نماز می‌آیی وسط بچه‌ها؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم بیام دنبال مُهر تو بگردم.» تسبیح را برداشت و همان طور که می‌چرخاندش، گفت: «این کار فلسفه داره. من جلوی این‌ها نماز می‌خونم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشن. مُهر رو دست بگیرن و لمس کنن. من اگه برم یه اتاق دیگه و این‌ها نماز خوندن من رو نبینن، چطور بعداً بهشون بگم بیایین نماز بخونین !؟» 🔹 قرآن هم که می‌خواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضان­ها بعد از سحر  کنار بچه‌ها می­ نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن می‌خواند. همه دورش جمع می‌شدیم. من هم قرآن دستم می­گرفتم و خط به خط با او می­خواندم. 👈 اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. می‌گفت به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم. 📚 برگرفته از کتاب «آسمان ۵ » شهيد ستاری به روايت همسر ┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅ *اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم* 🌸 کانال «آشنستان گلستان» آموزشی فرهنگی خبری 🖍 @ashnastan_golestan ┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅
هدایت شده از شجره طیبه🌳🌷
️◽️فـرمـانده گفت: «شما دو نفر، مراقب باشید تا دشمن نتواند از این قسمت به داخل کـانال نفوذ کند.» 🔻 من و آن بسیجی نوجوان با هم تقسیم کار کردیم. تا نماز صبح، دو ساعت پست می دادم و دو ساعت استراحت میکردم ولی او دو ساعت پست میداد و بجای استراحت دو ساعت نماز میخواند و عاشقانه راز و نیاز میکرد. خمپاره های دشمن هم پشت سر هم داخل و اطراف کانال منفجر می شدند. پست آخر من وقت نماز صبح تمام شد. در حال سجده بود که صدایش کردم و گفتم: «نوبت توست تا پست بدهی!» 🔹 نیم ساعت گذشت و او هنوز در حال سجده بود. دوباره صدایش کردم باز هم سجده و سجده؛ رفتم کنارش همزمان با صدا کردن تکانی هم به بدن او دادم؛ یکباره از پهـلو به زمین افتـاد. نفس نمی کشید؛ دیدم یک ترکش ریز به قـلب او اصابت کرده و در همان حال سجـده و راز ونیاز به دیدار معبـودش شتافته است. 🌹 چـه عاقـبت خـیری! اولین اعـزام، اولین عملیات، چند روز گرسنگی و تشنگی، عبـادت، نمـاز شب، شهادت حین رزم در حال سجـده و رو به قبـله.خوش به سعادت اش. ای کاش اسم این شهید بزرگـوار یادم بود. پیـکر مطهرش نیز در همان کانال ( کانال معروف کمیل ) باقی ماند و نتوانستیم او را به عقب منتقل کنیم. 📚 زمینهای مسلح / گلعلی بابایی