ابو سعید خدری نزد امام حسین(ع) آمد و به آن حضرت عرض کرد : ای اباعبدالله ، من ، نیکخواه شما و نگران و دلسوزتان هستم ، به من خبر رسیده است که گروهی از پیروان شما در کوفه ، به تو نامه نوشته اند و به حرکت به سوی خود ، فراخوانده اند ، ولی بیرون نرو ، همانا من از پدرت در کوفه شنیدم که می فرمود : به خدا سوگند از آنان ملول و خشمگینم و آنان از من ملول و خشمگین اند و از آنان وفا ندیدم، هر که با آنان پیروز شود ، با تیر خطا رفته، پیروز شده است به خدا سوگند ، نه انگیزه و نه نیتی دارند، نه آهنگ و تصمیم کاری و نه شکیبایی در برابر شمشیری.
الطبقات الکبری ج۱ص۴۳۹
تاریخ الاسلام ذهبی ج۵ص۵
سیراعلام النبلا ج۳ص۲۹۴
تاریخ دمشق ج۱۴ص۲۰۵
@ashoora_61
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسین علیه السلام :
وَ حَقیقٌ عَلَى اللّهِ اَنْ لا یَاْتیَنى مَکْرُوبٌ اِلاّ اَرُدُّهُ وَ اَقْلِبُهُ اِلى اَهْلِهِ مَسْرورا
هیچ گرفتاری مرا زیارت نمیکند مگر آنکه خداوند گرفتاریش را برطرف کرده و شادمانش می کند.
ثواب الاعمال،ص۳۱۹
@ashoora_61
ابو واقد لیثی در منزلگاه مَلَل که جایی در راه مکه و میان مکه و مدینه بود با امام حسین (ع)دیدار کرد و امام را به خدا سوگند داد که بیرون نرود، چرا که کوفه شهری نیست که او در آن قیام نمایدو خود را به کشتن می دهد اما امام حسین (ع) به او فرمود : من باز نمی گردم.
الطبقات الکبری ج۲ص۴۴۵
تاریخ دمشق ج۱۴ ص۲۰۸
البدایه و النهایه ج۸ص۱۶۳
@ashoora_61
احنف بن قیس در این برهه در بصره زندگی می کرد ،هنگامی که به او خبر رسید که امام حسین (ع) قصد خروج از مکه را دارد، درنامه ای که تنها آیه شصت سوره مبارکه روم در آن بود، امام را از خارج شدن از مکه بر حذر داشت و در آن نوشت: شکیبا باش که وعده خدا، حق است و آنان که یقین ندارند،تو را به خفت نکشانند.
انساب الاشراف ج۳ص۳۷۵
سیراعلام النبلا ج۳ص۲۹۸
@ashoora_61
در نقلی از منابع متاخر آمده ،وارد شده است هنگامی که امام حسین(ع) قصد خروج از مدینه را داشت ، ام سلمه نزد امام آمد و به ایشان عرض کرد: به عراق نرو که از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود : فرزندم حسین، در سرزمین عراق کشته خواهد شد و در نزد من خاکی است که در ظرف شیشه ای قرار دارد ، امام حسین (ع) به ام سلمه فرمود : اگر بیرون نروم نیز کشته می شوم، آن گاه دستش را بر صورت ام سلمه کشید و ام سلمه قتلگاه امام و یارانش را دید و حضرت خاک دیگری را به او داد و فرمود: آن گاه که از این دو ،خون جوشید، بدان که من کشته شده ام ( الخرائج و الجرائح ج۱ص۲۵۳) در دو نقل مستقل یکی از فضیل بن یسار از امام باقر(ع)( الغیبه حدیث ۱۵۹)و دیگری از ابوبکر حضرمی از امام صادق(ع) ( الکافی کتاب الحجه باب الارشاد و النص علی علی بن الحسین حدیث ۳)وارد شده است که امام حسین(ع) هنگام خروج از مدینه وصیت نامه ، کتاب های امامت را به ام سلمه سپرد و فرمود : هرگاه بزرگ ترین فرزندم نزد تو آمد ،آنچه به تو داده ام ، به او بسپار، بعد از شهادت امام، امام سجاد (ع) نزد ام سلمه آمدو او آنها را به آن حضرت تحویل داد.
@ashoora_61
در میان منابع روایی مشابه همین نقل از ام سلمه وارد شده است که صدور این گزارش را برای هر خواننده مسلم می کند که به برخی از این نقل ها اشاره می شود:
الف: شیخ صدوق به اسنادش از امام باقر (ع)نقل کرده است : رسول خدا(ص) در خانه ام سلمه بود که سفارش نمود کسی پیش او نیاید، پس ،حسین که کودک بود، آمد و ام سلمه نتوانست از آمدن او جلو گیری کند تا اینکه بر رسول خدا (ص) وارد شدو او به دنبالش رفت و در این حال ، حسین روی سینه رسول خدا (ص) بودو رسول خدا(ص) داشت گریه می کرد و در دست خود چیزی را زیرو رو می کرد، رسول خدا (ص) فرمود: ای ام سلمه ، جبرئیل به من خبر داد که این حسین کشته خواهد شد و این خاک سرزمینی است که روی آن کشته خواهد شد ، آن را پیش خود نگهدار ، هرگاه دیدی خون شد ، بدان که حبیب من کشته شده است، ام سلمه گفت: ای رسول خدا (ص) از خدا بخواه این مسئله را از او دفع کند، رسول خدا(ص) فرمود: در خواست کردم ولی خدا فرمود : او پیش من ، دارای درجه ای ایست که هیچ یک از مخلوقات من به آن نرسیده است، او شیعیانی دارد که شفاعت خواهند کرد و پذیرفته خواهد شد، به درستی که مهدی از فرزندان اوست و خوش به حال کسی که از یاران و شیعیان حسین باشد که آنها در روز قیامت رستگارند.( امالی شیخ صدوق مجلس ۲۹حدیث ۳)
ب: شیخ مفید به اسنادش از امام صادق (ع)نقل می کند که: روزی ام سلمه صبح گریه می کرد ، به او گفتند: چرا گریه می کنی؟ در جواب گفت: دیشب فرزندم حسین را کشتند ، چرا که دیشب رسول خدا (ص)را در خواب دیدم در حالی که از زمان وفات آن حضرت او را ندیده بودم ، رسول خدا (ص)خاک آلود و اندوهگین بود ، به رسول خدا(ص) گفتم : ای رسول خدا چرا شما را اندوهگین می بینم ؟ فرمود: دیشب مشغول حفر قبرهای حسین و یاران او بودم.( امالی مفید مجلس ۳۸حدیث ۶)
ج:ترمذی به اسنادش از سلمی نقل می کند که : بر ام سلمه داخل شدم و او را گریان دیدم، به اوگفتم: چرا گریه می کنی ؟ گفت: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که بر روی سر و محاسنش خاک آلود بود، به او گفتم: ای رسول خدا(ص) چرا این گونه ای؟فرمود: هم اکنون شاهد قتل حسینم بودم.( السنن حدیث ۳۷۸۰).
@ashoora_61