ابو عبدالله نعمان بن بشیر بن سعد خزرجی انصاری ، او را اولین مولود انصار بعد از هجرت رسول خدا (ص)به مدینه دانسته اند ، با این حال سال ولادتش در میان منابع مختلف درج شده است ؛ سال دوم ، سال سوم ویا حتی پنجم هجری از جمله این موارد است ، پدرش نخستین کسی بود که در سقیفه با ابوبکر بیعت نمود، نعمان شاعر و از مخالفان امیر المومنین علی (ع) بشمار می آمد و کسی است که پیراهن خونی عثمان را توسط نائله همسر عثمان به دست آورد و به شام نزد معاویه برد و در جنگ صفین حضور داشت ، او بعد از فضاله بن عبید برای مدتی قاضی دمشق شد و در سال 59ه.ق به امر معاویه حاکم کوفه گردید و در واقعه مسلم بن عقیل(ع) و خبر چینی برخی از اعمال بنی امیه مبنی بر بی کفایتی او از حکومت کوفه عزل و یزید حکومت شهر حمص را به او داد ، که تا پایان حیات دراین مقام باقی ماند ، نعمان بعد از مرگ معاویه بن یزید با عبدالله بن زبیر بیعت نمود اما بعد از کشته شدن ضحاک بن قیس و فرار آل زبیر در مقابل سپاه مروان بن حکم در جنگ مرج راهط، از حمص فرار کرد ، خالد بن خلی کلابی از اهالی حمص که او را تعقیب می نمود ، به او دست یافت و او را کشت و سرش را برای مروان در اواخر سال 64 ه.ق به شام فرستاد .
الطبقات الکبری ج۶ص۵۳
الطبقات ابن خیاط شماره ۵۶۴
التاریخ الکبیر ج۸شماره ۲۲۲۳
مروج الذهب ج۳شماره ۱۶۲۱
الثقات ج۳ص۴۰۹
استیعاب ج۲شماره ۲۶۲۶
اسدالغابه ج۵ ص۲۲
الاصابه ج۳ص۵۲۹
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخاری از ابن ابی نعم نقل می کند:
من در حضور عبدالله بن عمر بودم که مردی درباره نجس یا پاک بودن خون پشه از وی پرسید .او جواب داد:تو از کدام طایفه ای ؟
گفت : از اهالی عراقم
ابن عمر گفت: به این ، نگاه کنید که از من درباره خون پشه می پرسد، در حالی که اینان، پسر رسول خدا (ص) را کشتند! من از رسول خدا (ص) شنیدم که می فرمود: حسن و حسین دو دسته گل من در دنیایند.
صحیح بخاری ج۵ص۲۲۳۴حدیث ۵۶۴۸
مسند احمد بن حنبل ج۲ص۴۵۲حدیث ۵۹۴۷
https://eitaa.com/Ashuraresearch
برخی از منابع نعمان را مردی بردبار ، اهل عبادت و آرامش طلب دانسته اند ( تاریخ طبری ج ۵ص۳۵۵) و ابن کثیر (متوفای 774ق)آورده است که نعمان از کنار این قضایا می گذشت و به آنها اعتنایی نمی کرد( البدایه و النهایه ج۸ص۱۵۲) ، اینکه نعمان بن بشیر مردی صلح طلب بوده و به دنبال خونریزی نبوده است را شاید به توان با قرائنی ثابت نمود ، اما بنا بر نقل اصفهانی در الاغانی ، نعمان بن بشیر به دلیل شدت کینه ای که از مردم کوفه داشت (به دلیل گرایش و محبت به علی بن ابیطالب ع) ، حاضر نبود حتی به فرمان معاویه بن ابی سفیان ، سهمیه آنها را از بیت المال افزایش دهد( الاغانی ج۱۶ص ۲۹) ، پس چرا در واقعه مسلم بن عقیل(ع) سکوت اختیار کرد و تنها به خطبه ای تهدید آمیز بسنده کرد ؟ آیا این تشخیص او از روحیات درونی او نشات گرفته است ؟ نعمان بن بشیر در حقیقت از نزدیکان و مریدان معاویه بن ابی سفیان بشمار می آمد ، بعید نیست نعمان در این رخداد ، وصیت معاویه را نصب العین خود کرده باشد و نوع رفتار حکومتی خود را در آن برهه با نوع نگاه سیاسی معاویه منطبق کرده باشد ؛معاویه در این وصیت نامه به یزید توصیه می کند که : ((اما حسین بن علی را مردم عراق رها نمی کنند تا به قیام وادارش کنند، اگر بر ضد تو قیام کرد و بر او ظفر یافتی، گذشت کن که خویشاوندی نزدیک دار د و حق بزرگ ))( تاریخ طبری ج۳ص۲۶۰/ اخبارالطوال ص۲۷۳) در نقلی مشابه آمده است : حسین بن علی مردی است کم خطر و امیدوارم خدا او را به وسیله کسانی که پدرش را کشتند و برادرش را بی کس گذاشتند از پیش روی بردارد ، نسبت بزرگ دارد و حق بزرگ و قرابت محمد ، چنان می بینم که مردم عراق او را به قیام وا می دارند ، اگر به او دست یافتی گذشت کن که اگر من باشم ، گذشت می کنم ( تاریخ طبری ج ۳ص۲۶۰). میزان صداقت معاویه را می توان در سلوک او با امام حسن(ع) و طرح شهادت آن امام همام جستجو نمود ، هر چه بود این گزارش ها همگی حاکی از نوعی مدارا کردن و نادیده گرفتن قیام امام حسین(ع) دارد ، همان رفتاری که از نعمان بن بشیر در کوفه انتظار می رفت ، سیاستی که با روحیات یزید بن معاویه و عبیدالله بن زیاد همخوانی نداشت ، نعمان همین رفتار را در هنگام ورود عبیدالله به کوفه ادامه داد .هنگامی که عبیدالله به صورت ناشناس وارد کوفه شد و مردم گمان کردندکه او امام حسین (ع) است ، وقتی عبیدالله به پشت درب دارالحکومه کوفه رسید ، از بالای دارالحکومه خطاب به عبید الله که گمان می کرد امام حسین (ع)است گفت : تو را به خدا ، از این جا دور شو ، من امانتی را که در اختیار دارم ، به تو تسلیم نمی کنم و نیازی هم به کشتن تو ندارم( الارشاد ج۲ص۴۳) . و در نقل دیگری آمده است که گفته است : ای پسر رسول خدا مرا با تو چکار ؟ چرا از میان شهرها شهر مرا انتخاب کردی؟ از طرف دیگر نیز می توان این احتمال را داد که عدم حرکت جدی از سوی نعمان بن بشیر به این دلیل بوده که دستوری از سمت شام مبنی بر حرکت امام حسین(ع) به دست او نرسیده بود و نعمان مطابق ذوق و سلیقه ای درونی خود و آنچه که از وصیتنامه معاویه درک کرده بود ، اقدام می کرده است ، هرچند در میان منابع از جانب او چنین استنادی و برداشتی از وصیتنامه معاویه تصریح نشده است ، اما احتمالی دور از ذهن نیز دراین واقعه نمی باشد.
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابوبکر هذلی می گوید:
حسن بصری آن گاه که حسین (ع) کشته شد، چنان گریست که پهلوهایش تکان می خوردند. سپس گفت: چه خوار است امتی که در آن، پسر پدری حرام زاده، پسر پیامبر امت را بکشد.
انساب الاشراف ج۳ص۴۲۵
عبدالله بن مسلم بعد از گفتگو با نعمان بن بشیر ، از مسجد کوفه خارج شد و برای یزید بن معاویه که هنوز از وخامت اوضاع کوفه بی اطلاع بود نامه نوشت ، گفته شده او نخستین کسی است که از کوفه برای یزید نامه نوشته است ؛ او در نامه خود آورده است :
اما بعد ، به راستی که مسلم بن عقیل ، وارد کوفه شده است و پیروان حسین بن علی با او بیعت کرده اند ، اگر کوفه را می خواهی ، مردی نیرومند به کوفه بفرست که بتواند دستورات تو را اجرا کند و با دشمنانت مانند تو رفتار کند ، به راستی که نعمان بن بشیر ، مردی ناتوان است و یا خود را به ناتوانی می زند ؛ پس از او عماره بن عقبه بن ابی معیط و عمر بن سعد بن ابی وقاص نیز در نامه های جداگانه ای یزید را از اوضاع کوفه آگاه کردند، نامه ها به فاصله دو روز بدست یزید در شام رسید، او سِر جون بن منصور رومی که نامش تعریب شده سرژویس است و غلام معاویه بوده و اینک به خدمت یزید در آمده بوده را احضار کرد و او را از مضمون نامه آگاه نمود و برای حکمرانی کوفه از او مشورت خواست، سرجون که از کدورت و ناراحتی یزید نسبت به عبیدالله بن زیاد آگاهی داشت ، به یزید گفت : اگر معاویه اینک زنده بود ، آیا به نظر او اعتماد می کرد ؟ یزید گفت : آری ، سرجون گفت :اگر معاویه زنده بود، عبیدالله بن زیاد را به حکمرانی کوفه پیشنهاد می داد ، یزید این نظر را پذیرفت و در نامه ای حکومت کوفه و بصره را به عبیدالله بن زیاد سپرد و دستور داد تا در کوفه به دنبال مسلم(ع) بگردد و اگر او را یافت ، بکشد ، نامه توسط مسلم بن عمرو باهلی به بصره فرستاده شد و در آن آمده بود :
اما بعد ، به راستی که طرفداران من از کوفه برایم نوشته اند و خبر داده اند که پسر عقیل در کوفه نیرو جمع می کند تا اتحاد مسلمانان را در هم شکند ، هر گاه نامه ام را خواندی ، حرکت کن تا بر کوفیان وارد شوی ، آنگاه در جستجوی پسر عقیل باش ،مانند جستن دانه های تسبیح، تا بر او دست یابی و او را بکشی یا در بند کنی و یا تبعید نمایی، والسلام.
نامه به بصره رسید و عبید الله بن زیاد بعد از خواندن آن مردم را به مسجد جامع آن شهر دعوت نمودو بر منبر رفت و بعد از حمد و سپاس خداوند گفت : اما بعد ، بخدا سوگند ، سختی با من قرین نمی شود و رویدادهای پوشالی مرا نمی ترساند ، به راستی که من کیفر دهنده کسی هستم که با من دشمنی ورزد و سم کشنده برای کسی هستم که با من بجنگدو تیر اندازی نیک در برابر کسی هستم که با من به تیر اندازی بپردازد ، ای مردم بصره! به راستی که امیر مومنان ، مرا علاوه بر بصره به حکومت کوفه گمارده است ،من بدان جا می روم و برادرم عثمان بن زیاد بن ابی سفیان را جانشین خود در بصره کرده ام ، بترسید از مخالفت با او و شایعه پراکنی و هیاهو کردن ، سوگند به خدای یگانه ، اگر به من خبر رسد که کسی با او مخالفت کرده ، او را و دوستانش را خواهم کشت و دور را بخاطر نزدیک و بی گناه را به خاطر گناهکار ، کیفر خواهم داد ، من پسر زیادم ، شبیه ترین فرد به او هستم و شباهتم به دایی و پسر عمو مرا از او باز نداشته است ، آن گاه از منبر پایین آمد و بعد از گردن زدن سلیمان فرستاده امام حسین (ع)ومصلوب کردن او آماده حرکت به سوی کوفه شد.
تاریخ طبری ج۵ص۳۵۶/ انساب الاشراف ج۲ص۳۳۵/ الاخبارالطوال ص۲۳۱/ الارشاد ج۲ص۴۲/ الطبقات الکبری ج۱ص۴۵۹/ مروج الذهب ج۳ص۶۶/ تاریخ دمشق ج۱۴ص۲۱۳
https://eitaa.com/Ashuraresearch
اختلاف منابع گزارش ۵:
1: بلاذری (متوفای 279ق) در میان منابع به محمد بن اشعث کندی از زمره نامه نگاران به یزید بن معاویه اشاره کرده است( انساب الاشراف ج۲ص۳۳۵)
2: دینوری (متوفای 283ق)مسلم بن سعد حضرمی را نخستین کسی می داند که اوضاع کوفه را به یزید گزارش داده است در صورتی که اغلب منابع نام این فرد را عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمی ضبط کرده اند و احتمال اینکه افتادگی نام عبدالله از جانب نسخه برداران باشد دور از ذهن نیست ، چرا که اضافه و افتادگی درامر نسخه برداری امری متداول است( اخبارالطوال ص۲۳۱)
3:ابن اثیر (متوفای 630ق)مسلم بن عمرو باهلی را پدر قتیبه بن مسلم که در دوره مروانیان حاکم ری و خراسان بود دانسته است.( الکامل فی التاریخ ج۲ص۵۳۵)
4-خوارزمی (متوفای 568ق)نامه یزید به عبیدالله بن زیاد را چنین نقل کرده است : از بنده خدا یزید ، امیر مومنان، به عبید الله بن زیاد ، درود بر تو ! اما بعد ، هر ستوده ای روزی نکوهیده می شود و هر نکوهیده ای روزی ستوده، گذشته ها گذشته و تو رشد کرده ای و به منصب هایی ارتقا یافتی ، چنان که شاعر قدیمی گفت :بالا رفتی تا از ابرها بالاتر شدی ، اکنون جایی جز نشیمنگاه خورشید نداری ، از میان همه زمان ها این زمان ، و از میان همه شهر ها شهر تو ، به حسین ، دچار شده و از میان همه کارگزاران ، تو به او دچار گشته ای و در این آزمون ، یا آزاده خواهی بود ، و یا بنده ای که مانند بردگان بندگی می کند ، طرفدارانم از کوفیان ، به من خبر داده اند که مسلم بن عقیل در کوفه نیرو جمع می کند و می خواهد میان مسلمانان اختلاف بیفکند و جمع بسیاری از شیعیان ابوتراب ، دور او جمع شده اند ، هر وقت نامه ام به دستت رسید و آن را خواندی ، حرکت کن تا به کوفه وارد شوی و خاطرم را از آن ناحیه جمع کنی ، چرا که آنجا را به تو سپرده و ضمیمه حکمرانی ات کرده ام، آن گاه مانند مردی خشمگین که به دنبال کسی می گردد که او را به خشم آورده ، در جستجوی مسلم بن عقیل باش وقتی بر او دست یافتی ، از او بیعت بگیر و اگر بیعت نکرد ، او را بکش و بدان که در اجرای آنچه به تو فرمان دادم ، هیچ عذری پذیرفته نیست ، شتاب ، شتاب ! سرعت ، سرعت ! والسلام . ( مقتل الحسین (ع) ج۱ص۱۹۸)
5: ابن سعد (متوفای 230ق)نامه یزید به ابن زیاد را اینگونه نقل می کند : حسین به سمت کوفه می رود ، اگر دو بال داری ، پرواز کن و پیش از حسین در کوفه باش ( الطبقات الکبری ج۱ص۴۵۹)
6: دینوری (متوفای283ق)فرازی از سخنرانی عبیدالله بن زیاد را این گونه نقل کرده که : قبیله قاره با رقیب خود که برآن تیر انداخته بود به انصاف رفتار کرد ، ای مردم بصره امیرالمومنان مرا به حکومت بصره و کوفه گماشته است .... ،ابن منظور در لسان العرب ذیل ماده (قور) درباره این ضرب المثل می نویسد : قبیله قاره از فرزندان هور بن خزیمه از کنانه بودندو به آنها از این جهت قاره می گفتند که هنگامی که ابن شداخ می خواست آنها را از بنی کنانه جدا نماید ، با همدیگر اجتماع و هم داستان بودند و از این کار ممانعت کردند ، قبیله قاره به تیر اندازی مشهور بودند ، برخی اهل لغت این ضرب المثل را متعلق به جنگ میان قریش و بکر بن عبد مناه بن کنانه دانسته اند که قاره هم پیمان قریش بود و هنگامی که به بکر بن عبد مناه تیر انداختند و آنها جواب تیر های آنها را دادند این سخن بین عرب مشهور شد .( الاخبار الطوال ص۲۳۲/ لسان العرب ج۱۲ص۲۱۶)
https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طبرانی به اسنادش از ابراهیم نخعی از بزرگان تابعان و فقهای کوفه نقل می کند که :
اگر از قاتلان حسین بن علی (ع) بودم و آمرزیده می شدم و وارد بهشت می شدم، شرم می کردم که از کنار رسول خدا (ص) عبور کنم و ایشان به صورت من بنگرد.
المعجم الکبیر ج۳ص۱۱۲شماره ۲۸۲۹
تهذیب الکمال ج۲۵ص۱۵۴
https://eitaa.com/Ashuraresearch
💠کانال تخصصی عاشورا پژوهی💠
🔍 واکاوی وقایع صدر اسلام
🔍بررسی و هدف شناسی وقایع عاشورا
🔖بستر شناسی و نو تحلیل های پژوهشی از منابع دست اول تاریخی
🔖بازخوانی آموزه های نهضت عاشورا
🔖نقد و نو تحلیل هایی از نظریه های پیشین تاریخ نگاران در سیر مقاتل
🔖پژوهش پیرامون نقش نهضت عاشورا در تداوم و اثر بخشی حیات معاصرین
🔖نظریه پردازی در اختلافات تاریخی مقاتل
🔖 جستار در اندیشه ها در باب عزاداری و شعائر در بازه های تاریخی
اگر علاقه مند به مباحث تخصصی تاریخ پژوهی عاشورا هستید به جمع ما بپیوندید👇
🆔 https://eitaa.com/Ashuraresearch
سوال اساسی که در این جا مطرح می شود این است که عبیدالله بن زیاد از چه ویژگی هایی برخوردار بوده که برای حکمرانی کوفه انتخاب شده است ؟ و چرا ابن زیاد در سخنان خود برای مردم بصره بر شباهتش به زیاد تاکید می نماید ؟
برای یافتن این پرسش باید درنگ کوتاهی در زندگانی عبیدالله بن زیاد نمود؛ ابوحفص عبیدالله سردار مشهور و والی خراسان و عراق در دوره حکومت و سلطنت امویان ، از مادری کنیز به نام مرجانه زاده شد ، که بعد از آن به ازدواج شیرویه ایرانی در آمد و عبیدالله در خانه او پرورش یافت ، از این رو گفته شده که خللی در گفتار ابن زیاد راه یافت و پاره ای از حروف عربی را نمی توانست به درستی ادا کند، مشهور ابن زیاد را به طعنه به مادرش منسوب کرده و ابن مرجانه نامیده اند، از فعالیت های سیاسی او در اوائل جوانیش آگاهی در دست نیست ، اما به نظر می رسد که در قلمرو پدرش زیاد بن ابیه والی کوفه و بصره ، از امور حکومتی بی بهره نبوده است ، با این همه زیاد به هنگام مرگ سمره بن جندب و عبدالله بن خالد بن اسید، او را به ولایت بصره و کوفه گمارد. اما معاویه در اواخر همان سال عبیدالله بیست و پنج ساله را به حکومت خراسان منصوب نمود ، عبیدالله بن زیاد با عبور از رود جیحون که برای نخستین بار ا ز سوی عربها انجام گرفت توانست م ناطقی چون رامیثن ، نسف و بیکند از شهر های بخارا را تصرف کند و قبج خاتون ملکه ثروتمند بخارا و لشکریان ترک را عقب براند ، اما ولایت او بر خراسان چندان به درازا نکشید و در فاصله سالهای 55تا57 هجری به جای عبدالله بن عمروبن غیلان از سوی معاویه به امارت بصره منصوب شد ، ابن زیاد در زمان حکومت بر بصره در سال 58 هجری با شورش خوارج روبروشد و با خشونت شگفت انگیزی آنان را سرکوب کرد وبسیاری را به قتل رساند( انساب الاشراف ج۴ص۷۵/ تجارب الامم ج۲ص۲۸/ البیان و التبین ج۱ص۷۶/ الطبقات الکبری ج۵ص۱۰۰/ تاریخ یعقوبی ج۲ص۲۳۶).
همین نوع برخورد خشونت آمیز او و بی رحمی هایش در جنگها موجب گردید تا بهترین گزینه برای حاکمیت شهر کوفه از سوی بنی امیه باشد ، اما اینکه چرا عبید الله خود را به زیاد شبیه دانسته به دلیل شدت عمل و خشونت زیاد بن ابیه نسبت به مخالفان بوده است ،زیاد بعد از روی کار آمدن و حاکمیت در کوفه در دوره معاویه در اولین اقدام دست کسا نی را که با او بیعت نکرده بودند و تعداد آنها به هشتاد نفر می رسید قطع نمود ( الکامل فی التاریخ ج۳ص۴۶۲) نقل شده در بصره شب ها بعد از نماز عشا به مدت خواندن سوره بقره و رفتن و رسیدن مردم به منازلشان ، به مردم فرصت رفت و آمد در شهر داده می شد اما اگر بعد از آن افراد حکومتی کسی را در شهر می دیدند ، او را می کشتند ( همان ص ۴۵۰) ابن اعثم نقل می کند : او به طور مدام در پی شیعیان بود و هر کجا آنها را می یافت به قتل می رساند ، به طوری که شمار زیادی را کشت و دست و پای مردم را قطع و چشمانشان را کور می کرد( الفتوح ج۴ص۲۰۳)گفته شده او نخستین کسی است که روی مردم شمشیر کشیده و با تهمت به دستگیری مردم پرداخته و به صرف شک و شبهه ، عقوبت می کرد( تاریخ طبری ج۴ص۱۶۷/ الفتوح ج۴ص۱۷۴)درباره عبد الرحمن بن حسان العنزی از یاران حجر بن عدی آمده است او را نزد معاویه بردند، معاویه از او درباره اعتقادش به امیرالمومنین(ع) پرسید ،عبد الرحمن جواب داد که : بهتر است در این باره از او سوال نشود ، اما معاویه اصرار کرد و اوگفت : گواهی می دهم که او از کسانی بود که خدا را فراوان یاد می کرد ، از امر کنندگان به حق ، اقامه کنندگان به قسط و با گذشت بود ، معاویه سپس از او در باره عثمان پرسید ، او پاسخ داد : او اولین کسی بود که باب ظلم و تعدی را باز کرد و درهای حق رابست ، معاویه بعد از شنیدن این سخنان او را به عراق نزد زیاد فرستاد و گفت او را به بدترین وضع به قتل رساند ، زیاد نیز دستور داد تا او را زنده به گور کردند.( تاریخ طبری ج۴ص۲۰۵/ الاغانی ج۱۷ص ۱۵۱).
https://eitaa.com/Ashuraresearch