eitaa logo
عاشورا پژوهی
377 دنبال‌کننده
263 عکس
113 ویدیو
7 فایل
مطالب تخصصی پیرامون امام حسین علیه السلام و واقعه کربلا . اللهم سَلّم و تَمّم ارتباط با ادمین : @hoseinhamzeh313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبایی امام حسین (ع) : در چند گزارش در میان منابع تاریخی به ظاهر امام حسین علیه السلام اشاره شده است . در گزارش طبری از سعد بن عبیده آمده است که محاسن اباعبدالله جو گندمی بوده است( تاریخ طبری ج ۵ص۳۹۳) بلاذری از انس نقل می کند که ابن زیاد با چوبدستی بر گونه های آن حضرت می نواخت و می گفت: تاکنون مانند این چهره زیبا ندیده ام ( انساب الاشراف ج۳ص۴۲۱) و در گزارش شجری آمده که ابن زیاد می گفت: او خیلی خوش سیما بود !او خیلی زیبا بود! ( امالی شجری ج۱ص۱۶۴) و در نقل شیخ صدوق نیز که از دربان ابن زیاد نقل شده است به سفید شدن محاسن امام حسین علیه السلام اشاره شده است.( امالی صدوق حدیث ۲۴۲). https://eitaa.com/Ashuraresearch
1.8M
پادکست فرهنگ عاشورایی .... قسمت دهم ( بخش اول) .... اطعام دادن. https://eitaa.com/Ashuraresearch
اختلاف منابع در گزارش ۱۲: 1: طبری از نمیر بن وعله و او از ابو وداک نقل می کند که روعه خواهر عمرو بن حجاج همسر هانی بن عروه بود و کنیه اش ام یحیی بن هانی بود( تاریخ طبری ج۵ص۳۶۴) 2: طبری نقل می کند که در ایام احضار هانی به دارالاماره کوفه، عبیدالله با ام نافع دختر عماره بن عقبه ازدواج کرده بود.( همان) 3: طبری نقل کرده که هانی بعد از دیدن جاسوس عبیدالله ، نفسش بند آمد ، مدتی گذشت تا به حال آمد ، به عبیدالله گفت : سخنم را بشنو و مرا تصدیق کن ، به خدا سوگند ، دروغ نمی گویم ، به خدای یگانه ، من او را به خانه ام دعوت نکردم و ار کار او خبر نداشتم ، تا اینکه او را نشسته بر در خانه ام دیدم ، از من خواست که به خانه ام وارد شود و من شرم کردم او را باز گردانم ، از این درخواست دینی گردنم آمد ، او را به خانه آوردم و پناه دادم و از او میزبانی کردم ، و به بقیه اخبار همان است که به تو گزارش شده است ، اگر بخواهی به تو اطمینان می دهم که هیچ قصد بدی نسبت به تو نداشته ام و اگر بخواهی ، ودیعه ای می سپارم که بر می گردم و به او دستور می دهم که از خانه من به هر جا که می خواهد ، بیرون برود و من از دین او بیرون خواهم رفت( همان) 4: طبری : مسلم بن عمرو باهلی ، از اهالی شام بود که تنها او از اهالی شام در کوفه و بصره زندگی می کرد( همان) 5: طبری : از صقعب بن زهیر از عبدالرحمن بن شریح قاضی نقل می کند که : به بیرون قصر رفتم و حمید بن بکیر احمری همراه من بود ، ابن زیاد او را به همراهم فرستاد و از نگهبانان عبیدالله بن زیاد بود که بالای سرش می ایستاد ، به خدا سوگند ، اگر او همراهم نبود ، پیام هانی را به قبیله اش می رساندم ( همان) 6: طبری از عیسی بن زکریا نقل می کند که : ابن زیاد به دنبال اسماءبن خارجه و محمد بن اشعث فرستاد و گفت:هانی را نزد من بیاورید ، به .وی گفتند : او نمی آید ، مگر آنکه به او امان دهی ، عبیدالله گفت : مگر او چه کرده ؟ نزد او بروید و اگر جز با امان نیامد به وی امان دهید ، آن دو نزد هانی آمدند و او را دعوت کردند .هانی گفت : اگر بر من دست یابد مرا خواهد کشت ، آن دو آنقدر نزد وی ماندند و اسرار کردند تا او را نزد عبیدالله آوردند : در حالی که عبیدالله در روز جمعه خطبه می خواند ، هانی در مسجد نشست و موهای سرش را مرتب می کرد ، وقتی عبید الله نمازش را خواند ، هانی را صدا زد ، هانی نزد او آمد و بر او سلام کرد ، عبیدالله گفت : ای هانی ! آیا نمی دانی که وقتی پدرم وارد این شهر شد ، هیچ یک از شیعیان را زنده نگذاشت ، مگر پدر تو و پدر حجر را ؟وسر نوشت حجر را که می دانی و یکسر به تو نیکی می کرد و سپس برای امیر کوفه نوشت که تنها در خواست من از تو ، توجه به هانی است ؟ هانی گفت : چرا ، عبیدالله گفت : آیا جزای من آن است که مردی را در خانه ات پنهان کنی تا مرا بکشد ؟ هانی گفت : من چنین کاری نکرده ام ، آنگاه عبیدالله مرد تمیمی را احضار کرد ، وقتی هانی او را دید ، دانست که وی خبر ها را به عبیدالله رسانده پس گفت : ای امیر ! آنچه به تو خبر رسیده ، درست است و من هم نیکی های تو را فراموش نمی کنم تو و خانواده ات در امانید هر جا می خواهی، برو، در این هنگام عبیدالله از این سخنان تعجب کرد ، مهران که بالای سرش با عصایی ایستاده بود گفت : عجب ذلتی ، این برده مغرور به تو در حکومتت امان می دهد ، آن گاه عبید الله به مهران گفت : او را بگیر ، مهران عصا را رها کرد و دو طرف موهای هانی را گرفت و او را به رو انداخت ، سپس عبیدالله عصا را برداشت و به صورت هانی می زد ، آهن ته عصا بیرون آمد و بر دیوار نشست ، آن قدر عبیدالله بر صورت هانی زد که بینی و پیشانی اش شکست (همان) 7: طبری : شریح بیرون رفت و عبیدالله مهران را همراه او فرستاد ، شریح به مردم قبیله مذحج گفت : این چه رفتار ناشایستی است ؟ آن مرد زنده است ، حاکم مختصری او را تنبیه کرده است ، باز گردید و خون خودتان و رئیستان را مباح مسازید ، آنان ، باز گشتند( همان) 8: طبری : عبید الله بن زیاد به شریح گفت : نزد آنان برو و به آنان خبر بده که هانی را زندانی کرده ام تا از او پرسش هایی بپرسم و جاسوسی را در پی شریح فرستاد تا ببیند چه می گوید ، شریح از کنار هانی بن عروه گذشت ، هانی به وی گفت : ای شریح ، از خدا بترس او قاتل من است ، شریح از قصر بیرون رفت و بر آستانه قصر ایستاد و گفت : مشکلی نیست ، امیر ، هانی را زندانی کرده تا از او مطالبی را بپرسد ، آنان گفتند : راست می گوید ، خطری متوجه بزرگ شما نیست و متفرق شدند( همان ) 9: ابن سعد نقل می کند که : عبیدالله برخاست و در دستش چوبی نیزه مانند بود با آن بر سر هانی زد تا اینکه آهن آن چوب کنده شد و بر دیوار فرو رفت و مغز او متلاشی شد و همان جا کشته شد( الطبقات الکبری ج۱ص۴۶۰) https://eitaa.com/Ashuraresearch
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تاریخچه حرم در قرن هشتم هجری: آل جلایر که از سال ۷۳۶ تا ۸۱۴ق بر عراق مستولی شدند. نیز اقداماتی در زمینه عمارت مزار امام حسین علیه السلام داشتند . تاریخ کتیبه ای در حرم امام حسین علیه السلام ،سال ۷۶۷ق ،را سال بنای آن بخش نشان می دهد( نزهه اهل الحرمین ص۳۴) بانی آبادی این قسمت از حرم، مرجان امین الدین بن عبدالله ،حاکم عراق از سوی جلایریان بود. سلطان احمد جلایری نیز در سال ۷۸۶ق ،دو مناره برای حرم امام حسین علیه السلام بنا کرد ( دانشنامه امام حسین ج۱۲ص۳۶۹) تیمور گورکانی در سال ۷۵۹ق بغداد را تصرف کرد و به زیارت امام حسین علیه السلام رفت و هدایایی به علویان شهر داد.( همان) https://eitaa.com/Ashuraresearch
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیخ طوسی به اسنادش از عنبسه بن مصعب از امام صادق علیه السلام نقل می کند : هر کس به زیارت قبر حسین علیه السلام نرود تا بمیرد، دین و ایمانش ناقص است، و اگر وارد بهشت شود، پایین تر از دیگر مومنان است. تهذیب الاحکام ج۶ص۴۴حدیث ۹۵ المزار مفید ص۵۷حدیث ۲ https://eitaa.com/Ashuraresearch
عاقبت جنایتکاران عاشورا .... قسمت چهارم ... شمر بن ذی الجوشن: ابوسابغه شمر بن شرحبیل (ذی الجوشن) ضباب بن کلاب که منابع او را با چهره ی زشت توصیف کرده اند( تاریخ دمشق ج۲۳ص۱۹۰) ابن اثیر ،ذی الجوشن را لقب شمر دانسته از آن رو که شمر بر خسرو وارد شد و او به شمر زرهی داد و آن را پوشید شمر ،اولین عرب زرهپوش بود( الاصابه ج۲ص۳۴۲) بنابر گزارش نصر بن مزاحم در جنگ صفین ،ضربه ی به پیشانی او وارد گردید ( وقعه صفین ص۲۶۸) بعد از قیام مختار ، شمر به بیابان ها گریخت ،مختار ابوعمره را به دنبال او فرستاد و توانست او را بعد از جنگی سخت دستگیر کند و نزد مختار بیاورد . مختار گردن او را زد و روغنی را در دیگی به جوش آورد و شمر را در آن انداخت و بدنش آش و لاش شد و از هم وا رفت. یکی از وابستگان خاندان حارثه بن مضرب ،سر و صورت او را زیر پا انداخت و لگد کرد.( امالی طوسی ص۲۴۴ شماره ۴۲۴) https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
نکته تاریخی : بازماندگان شمر در اندلس: محمد بن عبدالله خطیب ( متوفای ۷۷۶ق) از شخصی به نام صمیل بن حاتم بن عمر بن جذع بن شمر بن ذی الجوشن ضبابی کلبی نام می برد که در سال۱۴۲ هجری وفات کرده است ( الاحاطه فی اخبار غرناطه ج۳ ص ۲۶۴) صمیل همراه کلثوم بن عیاض برای نبرد به مغرب رفت و وارد اندلس شد و در سپاه از همراهان بلج بن بشر قشیری بشمار می آمد.گفته شده او در اندلس، شأنی داشت و در سخا و بزرگی بر همراهانش برتری یافت.تا جایی که پیش از روی کار آمدن عبدالرحمن بن معاویه اموی او وزارت یوسف بن عبدالرحمن فهری گردید.مدتی هم میان او و عبدالرحمن بن معاویه (بنیانگذار دولت اموی در اندلس) کدورتی پیش آمد تا این که بار دیگر در قرطبه به وی پیوست، و هر جمعه به دیدار امیر اموی می رفت( همان). https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
ذهبی از ابواسحاق نقل کرده است که : شمر با ما نماز می خواند و پس از نماز می گفت: خداوندا تو می دانی که من انسانی شریفم .پس مرا بیامرز. گفتم: چگونه خدا تو را بیامرزد ،در حالی که در کشتن پسر رسول خدا دست داشتی؟ گفت: وای برتو، پس چه کار می کردیم؟ فرماندهان ما به ما دستوری دادند و ما هم سرپیچی نکردیم . اگر سرپیچی می کردیم .بدتر از این خران آبکش بودیم. گفتم : این،عذر زشتی است .فرمانبری ،فقط در کار خیر، مجاز است. میزان الاعتدال ج۲ص۲۸۰ لسان المیزان ج۳ص۱۵۲ https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
تحلیل اول در گزارش ۱۲: اندیشه خروج بر حاکم وقت : گفتمان خروج بر حاکم وقت ، دوبار در سخنان ابن زیاد با هانی بن عروه مطرح شده است ، به احتمال قوی این اندیشه برای نخست بار در زمان خلیفه اول و در جنگ های رده مطرح شده است( قتال اهل البغی ص۶۵)اما برخی دیگر چون ولهوزن این اندشه را مربوط به زمان قتل خلیفه سوم باز می گرداند( تاریخ سیاسی صدر اسلام ص۴۰)در همان قرون نخستین اسلام به این گونه حرکت ها واژه بغی اطلاق می گردید .امیر المومنین علی (ع)در نامه ای به معاویه در صفر سال 38ق تصریح کرده است که همانا بغی و دروغگویی آدم را در دین و دنیایش هلاک می کند( نهج البلاغه نامه ۴۸) و در خطبه دیگری که در سال 38ق و پس از جنگ نهروان در نکوهش سپاهیانش ایراد کردند اهل بغی را به عنوان افرادی سرکش معرفی کرده اند( همان خطبه ۹۷) بغی در همین معنی نیز در لسان رسول خدا (ص) ودرباره چگونگی شهادت عمار بن یاسر نیز وارد شده است آنجا که فرمودند : تقتله فئه باغیه( صحیح بخاری ج۱ص۱۷۲) اما اوج اندیشه خروج بر حاکم وقت در زمان خلافت امیرالمومنین علی (ع) هویدا گردید ؛ اهل لغت بغی را به معنی تعدی و ظلم معنا کرده اند ( لسان العرب ذیل ماده بغی)از دیگر سو، طرح این گونه مباحث در ذیل اندیشه ی حکومت مشروع اتفاق می افتد ، حکومت مشروع در اندیشه فقهی اهل سنت یعنی دولتی که شخص واجد شرایط و منتخب مردم در راس آن قرار گیرد و به موازین شرعی نیز ملتزم باشد( احکام السلطانیه ماوردی ص۱۷) و از نظر شیعه حکومتی در زمان حضور مشروع است که در راس آن امام معصوم حاکم باشد و یا فردی که از جانب امام معصوم به این کار منصوب شده است( شرح جمل العلم و العمل ص۱۹۲) و بنابر هر دو تعریف، حکومت یزید عاری از معیارهای یک حکومت مشروع بوده است، چرا که نه یزید ملتزم به احکام اسلام بود ؛ و نه افرادی را که به عنوان حاکم در ولایات و شهرها منصوب می کرد، مشروعیت دینی داشتند ، با این حال، نوع برخورد عبیدالله بن زیاد با هانی بن عروه و همچنین استدلال به این گفتمان که او بر حاکم مسلمین خروج کرده است، در حقیقت مقدمه چینی و آماده کردن اذهان عمومی و همچنین مستمسک قرار دادن یک دلیل شرعی برای به قتل رساندن هانی بن عروه می باشد؛ میان اهل تحقیق فرق هایی در الفاظ بغی و محاربه نیز وجود دارد که خوانندگان به کتاب های فقهی در این باره رجوع نمایند . https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
تحلیل دوم در گزارش ۱۲: دفاع از روی عقیده یا مهمان دوستی : تشیع هانی بن عروه در میان متون تاریخی از مسلمات است ، همانگونه که ابن اثیر به تشیع شدید هانی اشاره کرده است( الکامل فی التاریخ ج۲ص۵۳۷)تشیع او را می توان در قائل شدن به حقانیت حکومت برای امام حسین (ع) در گفتگوی او با عبیدالله بن زیاد مورد توجه قرار داد ( الطبقات الکبری ج۱ ص۴۶۰/ مروج الذهب ج۳ص۶۷)در جنگ جمل در رکاب امیر المومنین(ع) چنین می سرود یا لک حربا جثها جمالها قائده ینقصها ضلالها هذا علی حوله اقیالها ( مناقب آل ابی طالب ج۳ص۱۸۸) در جنگ صفین نیز در سپاه امیر المومنین (ع) حضور فعال داشت و درباره عزل اشعث بن قیس از ریاست کنده و ربیعه، طرف مشورت امیرالمومنین(ع) قرار گرفته است( وقعه الصفین ص۱۳۷) بنابر این دفاع او از مسلم بن عقیل (ع)کاملا از روی باور قلبی و اعتقاد راسخی بود که هانی نسبت به اهل بیت (ع)داشته است، اما نکته ای که بیان آن حائز اهمیت می باشد، این است که هانی به دلیل موقعیت اجتماعی که در میان مردم کوفه داشت و رئیس و بزرگ خاندان مذحج به حساب می آمده، از سیاست تعامل با دستگاه حاکمیت استفاده می نمود و تا حد امکان سعی می نمود تا امور و مشکلات شیعه را در سایه تعامل و روابط قبائل عربی حل و فصل نماید ، بنابراین، بنابر برخی گزارش ها در آغاز با عبید الله بن زیاد وارد مذاکره می شود تا شاید که مسئله فیصله پیدا کند، اما در جایی که اصرار ابن زیاد و حمله ی او را مشاهده می نماید، در صدد دفاع از خود بر می آید و قبیله مذحج را به یاری می طلبد ؛ این سخنان بدین معنا نیست که هانی بن عروه حس و غیرت عربی او نسبت به مهمان نوازیش مانع دفاع از مسلم بن عقیل(ع) در برابر ابن زیاد نگردید ، بلکه هر دو امر یعنی اعتقاد و باور قلبی و همچنین مهمان نوازی و مهمان دوستی او با همدیگر سبب دفاع هانی از مسلم بن عقیل(ع) شده است. https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
16.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دمیری می آورد: پس از یزید ،پسرش معاویه به حکومت رسید و او از پدرش بهتر بود .معاویه ،عقل و دینی داشت( حیاه الحیوان ج۱ص۵۷) بعداز بیعت بر منبر رفت و گفت: بزرگ ترین درد ما این است که می دانیم جایگاه او،بد و بازداشتگاهش ،زشت است .او عترت رسول خدا را کشت و حرمت حرم را ریخت و کعبه را سوزاند. من، عهدار حکومت شما نیستم و زیر بار نتایج کارتان هم نمی روم .خودتانید و حکومت. و خلافت را رها کرد.( تاریخ یعقوبی ج۲ص۲۵۴) https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ابن عساکر به اسنادش از مسلم بن رباح نقل میکند : روزی که حسین (ع) کشته شد ،با او بودم. تیری به صورتش اصابت کرد .به من فرمود: ای مسلم دستانت را زیر خون بگیر . دستانم را زیر خون گرفتم. چون پر شدند فرمود: آن را در دستم بریز . من ریختم پس خون را با دستانش به آسمان پاشید و گفت: خداوندا خون فرزند دختر پیامبرت را بگیر. قطره ای از آن خون، به زمین نریخت. تاریخ دمشق ج۱۴ص۲۲۳ https://eitaa.com/joinchat/2717123313Cc3af38e422