عاقبت جنایتکاران کربلا ..... قسمت دوازدهم : حکیم بن طفیل
حکیم بن طفیل طایی سنبسی در سه واقعه در روز عاشورا نقش جدی داشت ، او از جمله افرادی بود که به سوی سیدالشهدا ( ع) تیراندازی کرد و پس از شهادت امام ( ع) جزو ده نفری بود که بر پیکر مطهر ایشان اسب تاخت. و همچنین در به شهادت رساندن قمربنی هاشم ( ع) شرکت داشته و لباس آن بزرگوار را پس از شهادتش به غارت برد( تاریخ طبری ج۶ص۶۲) در جریان حکومت مختار ، حکیم بن طفیل توسط عبدالله بن کامل دستگیر شد اما قوم او نزد عدی بن حاتم رفتند تا از او شفاعت کند.شیعیان که از نقش او در کربلا آگاه بودند به ابن کامل گفتند می ترسیم میانجیگری عدی بن حاتم پذیرفته شود بگذار او را بکشیم . ابن کامل او را در دار العنزیین کوفه به شیعیان سپرد؛ شیعیان او را هدف تیر قرار دادند و به او گفتند: لباس پسر علی را غارت کردی؟ به خدا سوگند لباست را می کنیم در حالی که زنده ای و نگاه می کنی. پس لباسش را کندند .آن گاه به وی گفتند: به حسین تیر انداختی و او را هدف تیرت قرار دادی .ما هم تو را تیرباران می کنیم ،همانگونه که تو تیر انداختی ،آنگاه دسته جمعی به او تیر انداختند که به درک واصل شد.( تاریخ طبری ج۶ص۶۲/ انساب الاشراف ج۶ص۴۰۷)
@ashoora_61
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قاروره چیست؟
یکی از مداحی های استودیویی حاج باسم کربلایی که از روی حدیث معروفی به نام قاروره برداشت شده است
پیامبراکرم (ص)، مقداری از خاک کربلا را به ام سلمه داده بود و او نیز آن را در شیشهای( قاروره) نگهداری میکرد.
حضرت فرموده بود هرگاه دیدی که این خاک، به خون تبدیل شد(دمه الغالی)، بدان که فرزندم امام حسین(ع) به شهادت رسیده است. روزی ام سلمه در خواب، رسول خدا را با چهرهای غمگین و لباسی خاکآلود دید، که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا میآیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد، خاک را خونین یافت، دانست که حسین(ع) شهید شده است. آنگاه شیون و زاری نمود و وقتی همسایهها آمدند، ماجرا را برای آنان بیان کرد.
صدای همسایهها به شیون و غوغا برخاست به طوری که گریه و زاری شهر مدینه را چنان در بر گرفت که تا آن زمان دیده نشده بود.
این ماجرا در روایات، به حدیث قاروره معروف است.
@ashoora_61
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرا رسیدن سالروز شهادت سفیر الحسین (ع) حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام تسلیت باد.🖤🖤🖤🖤
@ashoora_61
اوضاع در شهر های مدینه و مکه به نفع یزید نبود، بنابر این باید کسی را بر این دو شهر منصوب می کرد که در دشمنی با مخالفان ، گوی سبقت را از همه ربوده باشد، و او کسی جز عمروبن سعید اشدق نبود، با عزل یحیی بن حکم از فرمانداری مکه ، عمرو بن سعید عملا زمام مدینه ، مکه ، طایف و سالاری حج را برعهده گرفت،(تاریخ خلیفه بن خیاط ص۱۴۴) از سوی دیگر امام حسین(ع) در این روزها یا در حال مشورت گرفتن با کسانی چون عبدالله بن عباس ، عبدالله بن عمر و عمرو بن عبدالرحمن مخزومی بودو یا در حال مذاکره کردن با ابو سعید خدری، ابو واقد لیثی ، جابر عبدالله انصاری ، عمرو بن عبدالرحمن مخزومی و ابوبکر بن عبدالرحمن و یا در حال نامه نگاری با شهر های کوفه ، بصره و مدینه بودند؛ در این میان، نامه های متعددی از کوفه به محضر امام حسین(ع) می رسید،به گونه ای که تعداد نامه های که قیس بن مسهر و عبدالرحمن بن عبدالله در یک نوبت از کوفه به مکه آوردند را تا صد و پنجاه نامه ذکر کرده اند،(الارشاد ج۲ص۴۹) اوضاع مکه رو به التهاب نهاد ، ابن زبیر در مکه خروج کرد و عمرو بن سعید، برادر او را به نام عمرو بن زبیر را به جنگ عبدالله بن زبیر گسیل کرد، اما امام حسین (ع) به دلیل آنکه زمان را مناسب نمی دانست ، در خانه نشست و در این امور دخالتی ننمود(تاریخ طبری ج۷ص۲۹۱۲) بعد از سرکوب موقتی عبدالله بن زبیر ، طبیعتا مخالفان توسط حکومت تحت مراقبت شدید قرار گرفتند، پیشتر امام حسین (ع) درگفتگویی با عبدالله بن عباس به او فرمود: تا هنگامی در مکه می مانم که مردم آن دوست دار من باشند و مرا یاری نمایند و اگر عقیده دیگری پیدا کردند از مکه خارج خواهم شد(الفتوح ج۵ص۶۷)درحقیقت امام حسین(ع) می دانست که نمی تواند به وفای مردم در مکه اتکا کند ، چرا که خلفا همیشه در آنجا اندیشه غالب را از آن خود داشتند ،برای حذف امام حسین(ع)تنها یک راه باقی مانده بود ، و آن قتل حضرت در مکه بود، توطئه ای که حضرت متوجه آن گردید و در سخنانی فرمودند: به خدا اگر یک وجب بیرون از مسجد کشته شوم بهتر از آن است که یک وجب داخل آن کشته شوم( تاریخ طبری ج۷ص۲۹۶۸)در سخنانی نیز با فرزدق در خارج از مکه نیز به آن تصریح کرده است که اگر عجله نمی کردم (و از مکه خارج نمی شدم)من را می گرفتند و می کشتند( الارشاد ج۲ص۲۰۱) و حتی در نامه ای که بعدها عبدالله بن عباس به یزید بن معاویه نوشت به این نکته اشاره کرده است که تو افرادی را گماشتی تا حسین بن علی را در حرم به قتل برسانند( تاریخ یعقوبی ج۲ص۲۴۸)در منابع متقدم این واقعه بصورت اجمال نقل گردیده، اما در منابع متاخر با تفصیل بیشتری گزارش شده است، به گونه ی که آمده است، عمرو بن سعید سی نفر را اجیر کرد که شمشیر حمل کنند و هر کجا حسین بن علی را یافتند، حتی اگر بر پرده کعبه آویزان بود او را به قتل برسانند، اما اساسا اعتماد به این تفاصیل با اینکه منابع متقدم آن را ذکر نکرده اند و همچنین وجود فاصله زمانی زیاد تا اصل واقعه،پذیرش آن را سخت می نماید.
از جمله آخرین سخنان امام حسین(ع)در مکه مکرمه که نشان دهنده ی منظومه ی فکری این امام است، سخنانی ست که در میان حجر اسماعیل و درب خانه خدا ایراد فرمودند: به جانم سوگند که امام جز آن نیست که به کتاب عمل نماید و انصاف گیرد و مجری حق باشد و خود را برای خدا خالص نماید( انساب الاشراف ج۳ص۳۶۹)
@ashoora_61
در میان متون تاریخی می توان طرحی مبنی بر دستگیری یا ترور امام حسین(ع) را در مکه مکرمه و در اثنای اعمال حج بدست آورد ؛ گزارش شده است که فرزدق در سال شصت هجری هنگامی که مادر خود را به حج می برد ، در حرم، امام حسین (ع)را دید که با خود شمشیر و سپر حمل می کرد و قصد خروج از حرم را داشت ، فرزدق خود را به امام حسین(ع) رساند و به او گفت: پدرم به قربانت ، اگر صبر کنی تا مردم حجشان را بگزارند، امیدوارم که مردم حاضر در حج ، گرد تو جمع شوند، اما امام حسین (ع) به او فرمود: ای ابو فراس از آنها در امان نیستم اگر شتاب نکنم دستگیر می شوم( الطبقات الکبری ج۱ص۴۵۵ حدیث ۴۳۸_ الارشاد ج۲ص۶۷) در منابع متقدم سخن از احتمال دستگیری مطرح شده است اما در منابع بعدی همچون ملهوف سید بن طاووس از قتل و طرح ترور سخن به میان آمده است( الملهوف ص۱۲۷).
@ashoora_61
ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام هنگامی که شنید امام حسین(ع) قصد عراق دارد ، نزد او آمد و گفت: ای پسر عمو ، خویشاوندی و فامیلی مرا واداشته که نزد تو بیایم، اما نمی دانم چه جایگاهی نزد تو دارم ؟ امام حسین (ع) فرمود: ای ابوبکر ، تو اهل فریب نیستی و متهم نیز نمی باشی ، پس بگو ، ابوبکر گفت: پدرت در اسلام از تو جلوتر بود و مردم هم به او، امیدوارتر و نسبت به او مطیع تر بوده و بیشتر بر گرد او بودند ، او به سوی معاویه هنگامی حرکت کرد که عموم مردم ، جز شامیان گرد او اجتماع کردند و او را بیشتر از معاویه محترم می دانستند، اما او را رها کردند و از یاری او ابا کردند و جرعه های خشم را به او خوراندند و چندان سر ناسازگاری با او آغاز کردند تا اینکه به خدا پیوست ، دیدی مردم عراق با پدرت و برادرت چه کردند و اینک ، قصد حرکت بسوی آنها را کرده ای ؟ آنها بردگان دنیایند ، آنها که به تو وعده یاری داده اند ، با تو خواهند جنگید و آن که تو را بیشتر از کسی که به او کمک می کند ، دوست دارد، نیز رهایت خواهد کرد ، پس خدا را درباره خودت ، به یادت می آورم ، امام حسین(ع) به او فرمود: پسر عمو، خدا به تو پاداش نیک دهد ، در رای خود اندیشیده بودی ، هرچه خدا بخواهد ، همان می شود.
الطبقات الکبری ج۱ص۴۴۷
مروج الذهب ج۳ص۶۶
تاریخ دمشق ج۱۴ص۲۰۹
@ashoora_61