eitaa logo
أسيرِالله
413 دنبال‌کننده
748 عکس
450 ویدیو
8 فایل
مَنْ مَاتَ عَلَىٰ حُبِّ عَلي مَاتَ شَهِيداً تقصیر خود حضرت حق است که مستیم طراحی چشمان علی ایده او بود .. جزء جماعت تبلیغی علی و اولاد علی باشید https://daigo.ir/secret/4208392788 کپی ؟ صلوات بفرست مؤمن
مشاهده در ایتا
دانلود
1_6367421085.mp3
903.4K
امیر صلوات الله علیه معجزه پیامبر
أسيرِالله
عاشق صادق تو رنج را برای رسیدن به تو گنج ذی‌ قیمتی می‌ داند که باید به استقبالش رفت و آن را به جان خ
وقتی که حالم خراب خراب می‌ شود و احساس می‌ کنم دنیا برایم به آخر رسیده و ناگهان بی آن که کاری کنم حالم خوب خوب می‌شود ، یقین می‌ کنم که کار ، کار تو بوده زیرا خوب کردن آن حال بد از کسی جز تو بر نمی‌آید . وقتی که حالم خوب می‌ شود سراپا می‌ شوم خجالت ، شرمنده‌ ام آقا از این همه مهربانی ! مرا ببخش برای این همه غفلت ! شبت بخیر مهربان من ! محسن عباسی ولدی
براء بن عازب می‌گوید: روزی نزد علی (ع) رفتم و گفتم یا امیر المومنین به حق خدای متعال از تو درخواست می‌کنم بزرگ‌ترین چیزی را که پیامبر صلی‌الله علیه و آله تو را به آن مخصوص گردانیده (و به کس دیگر نفرموده) از میان مطالبی که خدای متعال جبرئیل را بدان فرستاده و جبرئیل هم پیامبر را مخصوص به آن کرده، مرا به آن مخصوص گردانی. حضرت فرمودند: اگر این درخواست را نمی‌کردی هرگز آنچه را خواستی نشر نمی‌دادم تا اینکه از دنیا بروم (آنچه در خواست کردی این است که) هر وقت خواستی خدا را به اسم اعظمش بخوانی شش آیه اول سوره حدید را بخوان، سپس آیات آخر سوره حشر از ((هو الله الذی لا اله الاّ هو)) تا آخر را بخوان (سه آیه آخر سوره حشر) وقتی تمام کردی بگو یا من هو کذلک افعل بی کذا و کذا (بجای کذا و کذا حاجت خود را بگو) سوگند به خدا اگر این را به یک شقی بخوانی سعادتمند می‌شود. براء عرض کرد قسم به خدا که این را برای حاجت دنیوی نخواهم خواند حضرت فرمود خوب گفتی پیامبر صلی‌الله علیه و آله هم به من این‌چنین توصیه فرمودند البته به من دستور دادند که در امور سخت این را بخوانم.
روزی یکبار به قصد تعجیل فرج مولای غریبمون اعلی حضرت ولیعصر صاحب الامر
غافلم گر بخورم غصه نان را که علی می‌ رساند ز نجف رزق گدا را هر روز ..
4_6030661578582399370.mp3
4.53M
امیدم، امانم، امام زمانم به لطف تو مستغنی از این و آنم چه روزی، چه شامی که بی‌تو گذر شد گذشت عمر من بی‌تو ای مهربانم فَهَل مِن مُعینِِ که دستم بگیرد؟ دهد روی جانانه‌ات را نشانم چرا دوری از کوی تو شد مُقدَّر به رضوی و یا ذی طُوایی ندانم اگر در نجف یا که کرب و بلایی دعا کن که یک لحظه بی‌تو نمانم
أسيرِالله
تا غرق توام حسرت دریا به دلم نیست ..
بی‌ رمق بی‌ همنشین افتاده‌ ام در گوشه‌ ای کاش چشم تو به ما گوشه‌ نشینان رو کند ..
✍باهم بخوانیم... چشمان قریشیان از پنجره‌ها، و دریچه‌ها خانه‌ی رسول خدا را زیر نظر داشت، چشمانی که شمشیرهای برهنه‌اشان به دستشان بود... تصمیم‌شان را قاطعانه گرفته بودند، آن شب ، باید آخرین شب حیات محمد می‌شد... 🔸در آسمان بین فرشتگان ولوله بود، همه‌ی سبب خلقت آدمیان دوپا که تا به حال شرشان به خیرشان چربیده بود، نبوت محمد بود، اما حالا انگار قرار بود هنوز کار به میانه نرسیده، خون مطهرش بر زمین ریخته شود... در میان شگفتی ملائک جوانی هاشمی در بستر رسول خوابید و آن روپوش سبز مخصوص را بر سر کشید... 🔹گویند در آن شب عجیب، پروردگار، دو ملک مقربش، جبرئیل و میکائیل را فراخواند، که من یکى از شما دو نفر را محکوم به مرگ کرده‌‌ام، کدامیک حاضر است در راه رفیقش از خود بگذرد؟ پس هر دو زندگى را برگزیدند و خداى به آن دو وحى کرد که چرا مانند على بن ابى طالب نبودید؟ من میان او و محمد برادرى انداختم و امشب علی را مخیر کردم که عمر او بیشتر باشد یا محمد، پس على مرگ را برگزید و زندگى را براى محمد خواست و در بستر او خوابید... بار دیگر علی علیه السلام آبروی فرزندان آدم را خرید... به چه بهای سنگینی... 🔸خدا ندا داد: اکنون به زمین فرود آیید و او را از دشمنش نگهدارى کنید. پس جبرئیل و میکائیل فرود آمدند و یکى از آن دو بالاى سر و دیگرى در پایین پاى نشستند تا او را از دشمنش پاسبانى کنند نوشته‌اند جبرئیل در گوش علی زمزمه می‌کرد: "خوشا به حال تو اى پسر ابو طالب، امشب خدا میان آسمان‌ها به ملایکه بواسطه خلقت تو فخر می‌فروخت و مباهات می‌کرد" پ.ن۱: یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۹
به خدا که روزی مومنین نرسیده از عرق جبین همه خورده روزی از آن نگین تو داده ایی به گدا علی علیک افضل صلوات المصلین یا مولا