أسيرِالله
حرف زدن با تو راز برکت یافتن عمر است . من به این امید هر شب به تو شب بخیر می گویم . شبت بخیر برکت د
به هر کسی که دل بستم دشمنم شد و در مقابلم ایستاد ، تنها کسی که بی آن که به او دل ببندم همیشه پشتیبانم بوده تویی محبوبم !
دارم فکر می کنم به این که اگر به تو دل ببندم چند آسمان را در برابرم به زانو در می آوری ؟
می خواهم فقط به تو دل ببندم .
دلم را از هر کسی جز خودت بکن آقا !
شبت بخیر دلدار من !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
به هر کسی که دل بستم دشمنم شد و در مقابلم ایستاد ، تنها کسی که بی آن که به او دل ببندم همیشه پشتیبان
وقتی آرزوی برای تو خرج شدن را در دلم زنده می بینم دلم آرام می شود که هنوز سهمی از زندگی دارم و تو هنوز داری مرا نگاه می کنی . این آرزو در دل هر کسی غلیان بزند معلوم است که عشق حتی کم در رگ هایش جریان دارد .
چه خبری بهتر از این ؟!
من به همین امید زنده ام که فرصت عاشق شدن را از دست نداده ام و یک روز عاشقم می کنی می دانم و من با خرج کردن همه ی هستی ام به پای تو جشن عاشق شدنم را می گیرم .
شبت بخیر همه ی آرزویم !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
وقتی آرزوی برای تو خرج شدن را در دلم زنده می بینم دلم آرام می شود که هنوز سهمی از زندگی دارم و تو ه
باید با عاشق ها همراه شد تا عشق را فهمید و من از رسوایی ترسیدم و با عاشق ها همراه نشدم برای همین هم هیچ گاه عشق را نفهمیدم .
همراهی با عاشق ها دل بزرگ می خواهد .
کسی که از رسوایی فرار می کند از عاشق ها هم می گریزد .
آقا ! دلم را بزرگ کن تا رسوایی پیش عاشق ها را تاب بیاورم .
من اگر عشق را نفهمم و بمیرم حتی اگر بهشتی شوم بهشت به دلم نمی چسبد .
شبت بخیر آقای دریا دلم !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
باید با عاشق ها همراه شد تا عشق را فهمید و من از رسوایی ترسیدم و با عاشق ها همراه نشدم برای همین هم
الان منم همان آدمی که همه ی راه های چاره به رویش بسته شده .
می خواستی به این جا برسم ؟ رسیدم .
می خواستی بدانم جز تو راه چاره ی دیگری ندارم ؟ دانستم .
می خواستی بدانم حتی اگر همه ی راه ها ظاهرا باز باشد ولی تو را تنها راه چاره ام ندانم همه ی راه ها به بن بست می رسند ؟
این را هم با همه ی وجودم فهمیدم .
حالا بگو چه کار کنم در میان بن بست های تو در تو ؟
دوستی تو با من خروج از همه ی بن بست هاست .
با من دوست می شوی یا نه ؟
شبت بخیر راه نجات !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
الان منم همان آدمی که همه ی راه های چاره به رویش بسته شده . می خواستی به این جا برسم ؟ رسیدم . می
جاهای خالی زندگی ام را یکی یکی نگاه می کنم ولی جای خالی تو را پیدا نمی کنم .
تا وقتی که تو یکی از جاهای خالی زندگی ام نشوی نمی توانم خودم را منتظر تو بدانم .
وقتی که تو تنها جای خالی زندگی ام شدی می توانم ادعای عاشقی کنم .
کسی که تو همه ی زندگی اش می شوی در تو ذوب شده و به هدف خلقتش رسیده .
شرمنده ام که هنوز جای خالی زندگی ام نشدی .
شبت بخیر همه ی زندگی !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
جاهای خالی زندگی ام را یکی یکی نگاه می کنم ولی جای خالی تو را پیدا نمی کنم . تا وقتی که تو یکی از
امشب عجیب دلم هوای نجف کرده دلم نجف کشیده آقا ! نجف .
دارم به شبی فکر می کنم که دست در دست تو قدم می زنیم به سوی نجف و هر چه به مزار پدرت نزدیک تر می شویم صدای تپش قلبت را واضح تر می شنوم که می گوید علی .
به آستانه ی حرم که می رسیم هماهنگ با تپش قلبت زیر لب زمزمه میکنی نام علی را علی علی علی .
دستم را رها نمی کنی زیرا میدانی شنیدن نام علی از زبان تو یعنی از هوش رفتن و پهن شدن روی زمین .
آقا ! من حاضرم دست از همه ی التماس هایم بردارم و در عوض فقط یک بار نام علی را از زبان تو بشنوم فقط یک بار .
خیالش هم دارد از هوش می برد مرا .
امشب به جای شب بخیر بگذار بگویم
شیرْ پسرِ شیرِ خدا یا علی !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
امشب عجیب دلم هوای نجف کرده دلم نجف کشیده آقا ! نجف . دارم به شبی فکر می کنم که دست در دست تو قدم م
مریض که می شوم حسرت می خورم ، حسرت به حال کسانی که بیمار عشق تو اند .
تب که می کنم حسرت می خورم ، حسرت به حال کسانی که همیشه تنشان از فراق تو داغ است .
گلویم که درد می کند حسرت می خورم ، حسرت به حال کسانی که به قدری فراق تو را فریاد زدند که حنجرشان زخم شد .
بی حال که می شوم حسرت می خورم ، حسرت به حال کسانی که از بس در پی تو دویدند دیگر نای راه رفتن ندارند .
بیاشتها که می شوم حسرت می خورم ، حسرت به حال کسانی که شوق دیدن روی تو
اشتهای هر چه غیر تو را در دلشان کور کرده .
حال تهوع که دست می دهد حسرت می خورم ، حسرت به حال کسانی که از هر چیزی که رنگ و بوی تو را نداشته باشد حالشان به هم می خورد .
آقا ! یعنی می شود روزی بیاید که من هم بیمار تو شوم ؟
شبت بخیر طبیب همه ی دردها !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
مریض که می شوم حسرت می خورم ، حسرت به حال کسانی که بیمار عشق تو اند . تب که می کنم حسرت می خورم
نمی دانم درست یا نادرست اما عقیده ام این است آخرین حرفی که می شنوی یا آخرین چیزی که پیش از خواب می بینی تشویش و آرامش خوابت را تعیین می کند .
من دلم خواب آرام می خواهد آقا !
از این همه خواب مشوّش خسته ام دیگر .
دلت به حالم بسوزد ، بگذار یک شب طعم خواب آرام را بچشم .
دوست دارم خواب های خوب ببینم من هم آدمم دلی دارم ، نفسم بند آمده از این همه کابوس های دهشتناک برای تو که زحمتی ندارد .
هر شب بیا بر سر بالینم بگذار آخرین تصویری که پیش از خواب در نگاهم حک می شود عکس رخسار تو باشد .
شب بخیری هم بگو به من تا آخرین صدایی که می شنوم صدای تو باشد .
دلم خواب آرام میخواهد آقا !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
نمی دانم درست یا نادرست اما عقیده ام این است آخرین حرفی که می شنوی یا آخرین چیزی که پیش از خواب م
هر کجا که آرامش هست حتما باران دعای خیر تو روی زمینش ریخته و هر کسی که آرامش دارد حتما دست دعای خیر تو بالای سرش بوده .
معنای این که من آرامش ندارم چیست ؟
این سؤال آرامش نداشته ام را بیشتر به هم ریخته .
شبت بخیر عزیز دل !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
هر کجا که آرامش هست حتما باران دعای خیر تو روی زمینش ریخته و هر کسی که آرامش دارد حتما دست دعای خیر
جمعه را پشت سر گذاشته باشم و حالم خراب باشد و خبری هم از تو نباشد ، چه شود ؟
به امید شنیدن شب بخیر تو نشسته باشم و توی دلم داغ شب بخیر های نشنیده ی شب های گذشته هم باشد و خوف محروم شدن از شب بخیر امشبت به جانم افتاده باشد ، چه شود ؟
آقا ! حالم که خراب می شود بیشتر محتاج شنیدن شب بخیر های تو می شوم .
این بد است ، نه ؟
می دانم ولی چه کار کنم .
قامت عشق من چندان بلند نیست .
عاشقان تو حالشان خراب باشد یا خوب فرقی نمی کند همیشه خراب شب بخیر تو هستند .
تو کریمی و کم را به زیاد میخری ، همین اندازه از عشق را از من قبول کن .
قول می دهم زیر خورشید عنایت تو عشقم را برسانم به جایی که حالم چه خوب چه خراب کشته مرده ی شب بخیر هایت باشم .
قبول ؟
شبت بخیر معنای انتظار !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
جمعه را پشت سر گذاشته باشم و حالم خراب باشد و خبری هم از تو نباشد ، چه شود ؟ به امید شنیدن شب بخیر ت
هر کسی با تو نباشد دنیایی هم که دور و برش بگردند باز هم تنهاست و حالا چه کسی از حال من خبر دارد ؟
من که نه تو را دارم و نه کسی دورم می گردد چه کنم در برهوت تنهایی ؟
تو اگر هر شب یک بار از دور به من شب بخیر بگویی دیگر حتی در قعر چاه و در دل شب احساس تنهایی نمی کنم .
هر شب اگر نشد یک بار بگو برای همه ی عمرم کافی است .
همین یک بار تک درختی را در دل کویر از تنهایی بیرون می آورد .
شبت بخیر آقای خوبی ها !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
هر کسی با تو نباشد دنیایی هم که دور و برش بگردند باز هم تنهاست و حالا چه کسی از حال من خبر دارد ؟ من
خدا گفت که شب را مایه ی آرامش قرار داده ولی من نمی فهمم چطور ظلمت و سیاهی با آرامش جمع می شود ؟
انسان فقط با نور آرام می شود ، مگر این طور نیست ؟
پس شب را باید روشن کرد و چطور روشن کردنش را تو بهتر میدانی !
ما شب و روزمان تاریک است اگر چه شب هایمان بیشتر .
می شود این شب های تاریک را با دعای تو از روز روشن تر کرد .
شب بخیر چه دعای قشنگی است وقتی از زبان تو رو به آسمان می رود !
دعایم کن من از شب های تاریک می ترسم و سخت محتاج شب های روشنم .
شبت بخیر روشنای شب هایم !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن