أسيرِالله
امروز باز هم خبر درگذشت کسی به گوشم رسید و یک بار دیگر بیشتر از قبل صدای پای مرگ را پشت سرم احساس کر
امشب هوا سرد است سرد سرد ،دارد دانه های ریز برف می بارد و دانه دانه می نشینند روی سرم .
دلم هم سرد است ، دنبال دلگرمی می گردم در شبی که مردم دنبال سرگرمی اند .
می گویند شب یلداست میپرسم یلدا چیست ؟ می گویند طولانی ترین شب سال .
آقا ! مگر از وقتی که تو رفته ای خورشیدی طلوع کرده که روزی باشد و شبی طولانی تر از شب های دیگر ؟
کاش میشد به این مردم گفت روز را نشان بدهند تا من معنی طولانی ترین شب سال را بفهمم .
طولانیترین شب روزگار از وقتی که تو رفته ای آغاز شده و هنوز هم ما در تاریکی نبودن تو داریم به زور نفس می کشیم .
آقا ! حالا بیا کنار ما در این یلدای روزگار چند لحظه به سر کن ، میخواهیم دور هم باشیم
ولی تو را کم داریم .
هندوانه ی بخت ما از وقتی که تو رفته ای طعمی ندارد و اگر سرخ هم باشد شیرین نیست مزه ی آب می دهد .
انار دلمان را ببین چطور دانه دانه شده و هر دانه اش افتاده دست کسی . امشب بیا در بزم ما دانه های دل ما را از دست این و آن جمع کن .
دانه های انار کنار هم که باشند قشنگند ، انار دل ما باید دست تو باشد؛ نه هیچ کس دیگری .
تخمه ی دهان ما که مغزش زبان ماست باید بسته باشد مگر برای خواندن نام تو شکستیم این تخمه را و هدر دادیم مغزش را از بس که از غیر تو گفتیم و شنیدیم .
بیا بنشین دور کرسی ، این کرسی با آه فراق گرم شده .
بیا قصه بگو برایمان قصه ی هزار و اندی سال غربتت را .
می خواهیم در این یلدای روزگار قهقهه های مستانه را تعطیل کنیم و بازار هق هق عاشقانه را گرم کنیم .
راستی فال حافظ هم بگیر برایمان و با نغمه ی طرب انگیزت بخوان تا از زبان تو بشنویم :
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
یلدای ما بدون سیب به سر نمیشود از حسین بگو و کربلا تا بوی سیب هم بوزد به یلدای ما .
ما یلدای روزگار را فقط با نام حسین داریم تاب می آوریم !
شبت بخیر بهانه بودن !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
امشب هوا سرد است سرد سرد ،دارد دانه های ریز برف می بارد و دانه دانه می نشینند روی سرم . دلم هم سر
دورهمی خانه های یادآباد تو بر مدار نام تو می چرخد ، از تو می گویند و عظمت ماورائی ات ، از تو و مقامی که پیش خدا داری .
از فراقت می گویند و داغی که بر دلشان گذاشته ، از انتظارشان می گویند و چشم هایی که سال هاست به مغرب زمین دوخته شده تا خورشید به عشق تو از آن جا طلوع کند .
از جمعه هایی حرف می زنند که به امید آمدن تو آغاز شد و با امتداد داغ هجرانت تمام شد .
جمعه هایی که آماده بودند در رکابت باشند و بجنگند و جان بدهند اما شمشیر هایشان در غلاف ماند و نگاهشان خشکید و تو نیامدی . می گویند و اشک می ریزند و تو را صدا می زنند .
کاش روزی برسد که محور دورهمی های هر خانه ای نام تو باشد و یاد تو .
شبت بخیر مدار زمین و آسمان !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
دورهمی خانه های یادآباد تو بر مدار نام تو می چرخد ، از تو می گویند و عظمت ماورائی ات ، از تو و م
همسایه ی خانه ی خیالی ام از دنیا خسته و دلش افسرده شده بود ، دیشب آمده بود پیشم برای درد دل .
با لبخندی که نشان از شادی عمیقی داشت از خستگی و افسردگی اش می گفت .
حرفش که تمام شد گفتم : نه از لحنت و نه از رخسارت نشانه ای از خستگی و افسردگی پیدا نیست پس چطور می گویی که به آخر خط رسیده ای ؟
لبخندش عمیق تر شد و تعجب من بیشتر . او گفت : لبخندی که روی لبم می بینی حاصل نفس کشیدن در خانه ی توست . از این جا که بیرون می روم نفسم می گیرد و لحنم پر از غم می شود و دلم لبریز از غصه . کاش خانه ی من هم حال و هوای خانه ی تو را داشت !
می گفت گاهی که خیلی دلم می گیرد و احساس پوچی می کنم می آیم در حیاط خانه ام رو به خانه ی تو می نشینم و بو می کشم امید در رگ هایم جریان می یابد و باز هم باز می گردم به زندگی .
آقا ! کاش در واقعیت زندگی این قدر عاشقت بودم که می توانستم افسرده ها و به آخر خط رسیده ها را به زندگی برگردانم . مرا ببخش به خاطر این همه عاشق نبودنم .
شبت بخیر درمان همه ی درد های بشر !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
همسایه ی خانه ی خیالی ام از دنیا خسته و دلش افسرده شده بود ، دیشب آمده بود پیشم برای درد دل . با ل
از دلم گله دارم که وقتی تو را نمی بینم شادی را بر خود حرام نمی کند .
دوست دارم دلم را به حبس ابد محکوم کنم وقتی که بدون تو در دنیا خوش می گذراند .
باید دلم را تکه تکه کنم وقتی که در فراق تو تکه تکه نشده .
چگونه برای داشتن چنین دلی از تو عذر بخواهم ، دلی که خانه ی عشق تو نباشد جز شرم بهره ای برایم ندارد .
عاشقم کن و مرا از این شرم برهان آقا !
شبت بخیر قبله ی دل های عاشق !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
از دلم گله دارم که وقتی تو را نمی بینم شادی را بر خود حرام نمی کند . دوست دارم دلم را به حبس ابد
بدون تو دنیا روی آرامش را نخواهد دید .
تشویش و اضطراب عاقبت حتمی دنیایی است که مهیای آمدنت نمی شود .
ما به این امید زنده ایم که روزی خواهی آمد و ما در شلوغوبازار دنیا در کنار تو آرامش را خواهیم چشید .
شبت بخیر حقیقت آرامش !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
بدون تو دنیا روی آرامش را نخواهد دید . تشویش و اضطراب عاقبت حتمی دنیایی است که مهیای آمدنت نمی شود
برای آمدنت مهیا نشده ایم ، چقدر بار روی زمین مانده داریم و چقدر کار انجام نشده مانده .
اگر همین امروز و فردا بیایی کسی که آماده ی آمدنت نیست چه کار خواهد کرد ؟
می شود بعد از آمدنت در گوشه ای از این جهان فارغ از هر اتفاقی که در عالم می افتد مشغول ساختن خویش برای جنگیدن در رکاب تو شویم ؟
یا وقتی که آمدی باید صفمان را معلوم کنیم یا با تو یا در برابر تو ؟
یعنی صف سومی در کار نیست؟
چقدر فکر کردن به دوراهی هنگامه ی ظهور تو ترسناک است !
من اگر بر سر این دو راهی گیر کردم خودت نجاتم بده !
شبت بخیر آقای من !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
برای آمدنت مهیا نشده ایم ، چقدر بار روی زمین مانده داریم و چقدر کار انجام نشده مانده . اگر همین ام
دلم را دفتری کرده ام و هر روز خاطره ای را در آن می نویسم .
حالا که بر می گردم و خاطرات گذشته ام را در این دفتر می خوانم جز خاطره ی فراق تو هیچ خاطره ی دیگری در آن ننوشته ام اما هیچ کدام از این خاطره ها تکراری نیست ، فراق تو هر روز یه خاطره ی جدید است .
خدا نکند فراقت قصه ی تکراری زندگی ام شود .
من از این تکرار میترسم !
شبت بخیر خاطره ی هر روزه ام !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
دلم را دفتری کرده ام و هر روز خاطره ای را در آن می نویسم . حالا که بر می گردم و خاطرات گذشته ام
جمعه های بی خبر دل های منتظر را آزار می دهند و وقتی که می خواهند بروند شرمنده ی روی کسانی هستند که لحظه ها را برای حلول جمعه شمرده بودند و حالا ملول اند از جمعه ای که تو را نیاورد و خودش رفت .
چقدر عاشقراند کسانی که بعد از هر بی خبری باز هم تا جمعه ی بعدی به انتظار خبر آمدنت می نشینند و چقدر خوب اند جمعه ها که با شنیدن انبوه گلایهدها باز هم به امید آوردن خبر آمدنت از پیوستن به آخر هفته نا امید نمی شوند .
آقا مرا مثل این جمعه ها و آن منتظران عاشق کن !
شبت بخیر موعود جمعهها !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
جمعه های بی خبر دل های منتظر را آزار می دهند و وقتی که می خواهند بروند شرمنده ی روی کسانی هستند
امشب نشسته ام و خاطره ی نبودن امروزت را با خودم مرور می کنم و آن را قیاس می کنم با خاطره ی نبودن دیروزت .
چقدر فرق می کنند این خاطره ها با هم . این تفاوت ها بار نبودنت را سنگین تر می کنند .
بگو چگونه تاب بیاوریم این بار سنگین را .
شبت بخیر نازنین !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
امشب نشسته ام و خاطره ی نبودن امروزت را با خودم مرور می کنم و آن را قیاس می کنم با خاطره ی نبودن
زندگی ما پر است از نمایش های کوتاه و طولانی برای این که دیگران نفهمند ما چه هستیم ، خوبی ها را بازی می کنیم بدون این که واقعا خوب باشیم .
نمایش های ما برای خوب بودنمان نیست برای خوب نشان دادنمان است .
فرصت که دست می دهد بدی ها چنان از رفتار و گفتارمان می چکد که کور و کر هم می بینند و می شنوند .
کاش ایمان می آوردیم به این که دست ما پیش تو همیشه رو شده است پس نمایش های ما توان پنهان کردن بدی هایمان را از تو ندارد .
کمک مان کن خوب شویم تا از نمایش های ریاکارانه ی خوبی دست بشوییم .
شبت بخیر چشم بینای خدا !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
زندگی ما پر است از نمایش های کوتاه و طولانی برای این که دیگران نفهمند ما چه هستیم ، خوبی ها را باز
گاهی عجیب احساس می کنم دنیا دیگر جایی برای ماندن نیست و وقتی به این فکر می کنم که چه چیزی کمکم می کند که دنیا را بتوانم تحمل کنم جز تو کسی به ذهنم نمی رسد . شنیدن صدای تو زندان را برایم بهشت می کند .
کاش امشب جواب شب بخیرم را می دادی تا با شنیدن صدایت برای یک روزگار طولانی تاب بیاورم دنیا را .
شبت بخیر بهشت من !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن
أسيرِالله
گاهی عجیب احساس می کنم دنیا دیگر جایی برای ماندن نیست و وقتی به این فکر می کنم که چه چیزی کمکم می
حرف زدن با تو راز برکت یافتن عمر است .
من به این امید هر شب به تو شب بخیر می گویم .
شبت بخیر برکت دنیا و آخرتم !
محسن عباسی ولدی
#بهانه_بودن