☘🌷داستان زندگی شهید زینب کمایی🌷☘
🌷 #من_میترا_نیستم
#قسمت_اول 🦋
🌺 سال ۱۳۴۷ در آبادان دختری به دنیا آمد که آن زمان هیچکس گمان نمیکرد چه غوغایی به پا خواهد کرد. خانواده کمایی اسم دخترشان را میترا گذاشتند. اما به محض اینکه به سن تشخیص رسید نامش را به #زینب تغییر داد.
🌺 زینب در دوران کودکی دو بار به بیماری سختی مبتلا شد، اما به لطف و عنایت خدا، سلامتی اش را به دست آورد چون قرار نبود این پایان او باشد.
☘ به گفته مادرش، زینب بین ۷ بچه، چهار دختر و سه پسر از همه سازگارتر بود. از هیچ چیز ایراد نمی گرفت، صبور و فعال بود.❤️
☘ از بچگی در کارهای خانه کمک حال مادر بود و بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود. مادر به پدر می گفت: از هفت تا بچه ام زینب سهم من است، انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده اند. 💞
☘ خیلی درسخوان و مؤمن بود، در دوران دبستان به کلاس های قرآن می رفت. بعد از شرکت در کلاس های قرآن علاقه شدیدی به #حجاب پیدا کرد.
🧕کلاس چهارم با حجاب شد. با روسری به مدرسه می رفت، در مدرسه بابت حجابش خیلی توهین شنید اما او با شهامت مقاومت میکرد.
┄┅═💫🌷💫═┅┄
☘ إن شاءالله ادامه دارد...
☘ كانال تربیتی اسماءالحسنیٰ
🦋 @asmaolhosnaa
🌷🌷〰〰🌷🌷〰〰🌷🌷
من میترا نیستم
من زینبم🌟🌟🌟
🌷〰〰🌷🌷〰〰🌷🌷〰〰🌷
✍شهیده#میترا در سال 1347 در آبادان متولد شد.
مادرم 🧕نام میترا را برای او انتخاب کرد.اما بعدها که میترا بزرگ شد، به اسمش اعتراض داشت. بارها به مادرم گفت: ✨«مادربزرگ، این هم اسم بود برای من انتخاب کردی؟
اگر در آن دنیا🌈 از شما بپرسند که چرا اسم مرا میترا گذاشتهاید، چه جوابی میدهید؟
من دوست دارم اسمم 💫زینب💫 باشد.
🌟 من میخواهم مثل زینب (س) باشم.»
🗣میترا همه ما را هم وادار کرد که به جای میترا به او#زینب بگوییم.
✨✨✨✨✨✨
🧚♂البته یک روز، روزه گرفت و برای افطاری دوستانش را دعوت کرد و نامش را تغییر داد.🧚♀
#شهیده_زینب_کمایی
#الگوی_خودسازی
@asmaolhosnaa
🌷🌷»»»»»»»::::«««««««🌷🌷
#من_میترا_نیستم
#اسم_من_زینب_است
🌷🌷»»»»»»»::::«««««««🌷🌷
خانواده کمایی اسم دخترشان را #میترا گذاشتند
اما به محض اینکه به سن تشخیص رسید
نامش را به #زینب 🌟 تغییر داد.
☘ #زینب بین ۷ بچه، (۴دختر و ۳پسر)
از همه سازگارتر بود.😌💗
از هیچ چیز ایراد نمی گرفت😊
صبور 💦 و فعال بود.🚶♀
از بچگی در کارهای خانه کمک حال مادر بود
و بیشتر از اینکه دنبال
لباس👗 و خوردن🍟 و بازی 🤓باشد،
دنبال #نماز و روزه و قرآن بود. 🌟🌈
مادر به پدر می گفت:
از هفت تا بچهام زینب سهم من است،
انگار قلبمان را با هم تقسیم کرده اند.💞
☘ خیلی درسخوان📙 و مؤمن بود🌟
دوران دبستان به کلاسهای قرآن✨می رفت.
بعد از شرکت در کلاس های قرآن✨
علاقه شدیدی به #حجاب پیدا کرد 🌼🌟
کلاس چهارم با حجاب شد 🧕
با روسری به مدرسه می رفت، 🌈✨
در مدرسه بابت #حجابش خیلی توهین شنید
اما او با شهامت مقاومت می کرد....😌
#شهیده_زینب_کمایی
#الگوی_خودسازی
🦋 @asmaolhosnaa
🎊🎉#من_میترا_نیستم 🎊🎉
✈️فرزند ششم ✈️
#قسمت_پنجم
بعد از دو روز تحمل درد و ناراحتی، خانم مهری آمپولی به من زد و به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدم
نزدیک اذانمغرب حالم به قدری بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم برسانم. همسرم رفت و جیران را آورد.
در غروب یک شب گرم خرداد ماه، برای ششمین بار مادر شدم. که خدا یک دختر قشنگ قسمت و نصیبم کرد🧒 جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک شکلات🍬 داد.
پسر بزرگم مهران بیشتر از بقیه بچه ها ذوق خواهر کوچکش را داشت. هر کدام از بچه ها که به دنیا می آمدند، همسرم یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند.
من هم این وسط مثل یک آدم هیچ کاره سکوت می کردم. جعفر بابای بچه بود حق پدری داشت. از طرفی مادرم هم یک عمر آرزوی مادر شدن داشت و همه دلخوشی زندگیش من و بچه هایم بودیم
نمیتوانستم دل مادرم را بشکنم او که خواهر و برادری نداشت. من را زود شوهر داد تا بتواند به جای بچههای نداشته اش، نوه هایش را بغل کند.
جعفر هم به جز مادر و تنها خواهرش کسی را نداشت تقریباً هر دوی ما بی کس و کار بودیم و فامیل درست حسابی نداشتیم.
جعفر اسم پسر اولم را مهران گذاشت او به اسم های اصیل ایرانی علاقه داشت. مادرم که طبعش را میدانست اسم پسر دومم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب راضی باشد و شانس اسم گذاری بچه ها را از او نگیرد.
جعفر اسم دختر اول مرا مهری و مادرم اسم بعدی را مینا گذاشت. جعفر اسم
پنجمین فرزندمان را شهلا و مادرم هم آخرین دخترم را میترا گذاشت.
من نه خوب می گفتم و نه بد دخالتی نمی کردم. همیشه سعی می کردم کاری کنم که بین شوهرم و مادرم اختلاف و ناراحتی پیش نیاید. تنها راه برای سازش آنها گذشتن از حق خودم بود و بس. این روش همیشه ادامه داشت کم کم به نادیده گرفتن خودم در همه زندگی عادت کردم.
مادرم اسم #میترا را برای دخترم انتخاب کرد اما بعدها که میترا بزرگ شد به اسمش اعتراض داشت بارها به مادرم می گفت :مادر بزرگ، اینم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگه تو اون دنیا از شما بپرسن چرا اسم من رو میترا گذاشتی چه جوابی میدی؟ من دوست دارم اسمم #زینب باشه می خوام مثل #حضرت_زینب باشم.
زینب که به دنیا آمد سایه بابام هنوز روی سرم بود در همه سالهایی که در آبادان زندگی کردم او مثل پدر و حتی بهتر از پدر واقعی، به من و بچه هایم رسیدگی می کرد.
او مرد مهربان و خداترسی بود و از ته دل دوستش داشتم. بعد از ازدواجم هر وقت به خانه مادرم می رفتم بابام به مادرم میگفت: کبری تو خونه شوهرش مجبور هرچی هست بخوره اما اینجا که میاد تو براش کباب درست کن تا قوّت بگیره.
شاید کبری خجالت بکشه از شوهرش چیزی بخواد. اینجا که میاد هر چی خواست براش تهیه کن.
دور خانه های شرکتی شمشاد های سبز 🌿🌿🌿و بلندی بود. بابام هر وقت که به خانه ما می آمد در می زد و پشت شمشادها قایم میشد. در را که باز میکردیم میخندید و از پشت شمشاد ها خودش را نشان میداد😐
همیشه پول خُرد در جیب هایش داشت و به دخترها سکه میداد. بابام که امید زندگی و تکیه گاه من بود، یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت.
مادرم به قولی که سالها قبل در نجف به بابام داده بود عمل کرد خانه اش را فروخت و با مقداری از پول فروش خانه جنازه بابای عزیزم را به نجف برد و در زمین وادی السلام دفن کرد.
در سال ۴۷ یک نفر که کارش بردن اموات به عراق و خاکسپاری آنها در آنجا بود سه هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت در بین آبادانی ها خیلی از مردها وصیت میکردند که بعد از مرگ در قبرستان وادی السلام قم یا نجف دفن شوند
مادرم بعد از دفن بابام در نجف سه روز به نیابت از او به زیارت دوره ائمه رفت.
تحمل غم مرگ بابام برای من سنگین بود پیش دکتر رفتم. ناراحتی اعصاب گرفته بودم و به تشخیص دکتر شروع کردم به خوردن قرص اعصاب.
حال بدی داشتم. افسرده شده بودم. زینب یک ساله بود که یک روز سراغ قرص های من رفت و آن ها را خورد🙄
ادامه دارد..
💝دخترونه اسماءالحسنی 🖤
@asmaolhosnaa🌿🌾
🕊🏴🕊
🕊
اگر
#چادر حضرتزینب سلاماللهعلیها
لباس یاری امام زمانشان بود،
پس چادر ما نیز
نذر بانو #زینب است...
💌کلنا عباسک یا زینب💌
#لبیک_یا_حسین
#من_از_نسل_زینبم
🕊🏴🕊
دختــرونهاسماءالحسنے💕
🦋https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e
🕊🏴🕊
🕊
اگر
#چادر حضرتزینب سلاماللهعلیها
لباس یاری امام زمانشان بود،
پس چادر ما نیز
نذر بانو #زینب است...
💌کلنا عباسک یا زینب💌
#لبیک_یا_حسین
#من_از_نسل_زینبم
دختــرونهاسماءالحسنے
🦋https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e
🌺🕊🌺
🌸
اگر
#چادر حضرتزینب سلاماللهعلیها
لباس یاری امام زمانشان بود،
پس چادر ما نیز
نذر بانو #زینب است...
💌#لبیک_یا_زینب💌
#من_از_نسل_زینبم
🌸🕊🌸
https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e
هدایت شده از دخترونه اسماءالحسنى
🕊🏴🕊
🕊
اگر
#چادر حضرتزینب سلاماللهعلیها
لباس یاری امام زمانشان بود،
پس چادر ما نیز
نذر بانو #زینب است...
💌کلنا عباسک یا زینب💌
#لبیک_یا_حسین
#من_از_نسل_زینبم
دختــرونهاسماءالحسنے
🦋https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e
❤️➖➖➖➖➖➖➖➖➖
اسلام با #فاطمه معنا میشود
کربلا با #زینب فاطمه .
میبینی ؟
#زنان سُکان دار #اسلام اند ؛
❤️➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌸دختــرونه🖤
🦋https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e