eitaa logo
⁦⁦⁩دخترونه اسماءالحسنى⁦⁦
75 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.2هزار ویدیو
28 فایل
🌸با خـــودَت عطـــر و بویے از خدا دارے 🌸تا به سَـــر چــادر و 🌸به دِل حیـــا دارے ✨شرایط کپی: ذکر صلوات✨ ارتباط با ادمین: @ee_13508
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱| ‌ آرمان برای مسئولیت‌هایی که به عهده می‌گرفت هیچ وقت کم نمی‌ذاشت. یادمه یه سال مسئولیت امور اجرایی و برگزار کردن هیئت شباب المهدی(عج) رو داده بودن بهش. یکی از روزهایی که قرار بود روضه هفتگی بگیریم، چون ایام تعطیلات بود، خیلی از رفقا رفته بودن مسافرت و نبودن که بیان هیئت. تقریبا سه یا چهار نفر بیشتر نبودیم. به آرمان گفتیم: حالا چیکار کنیم؟ گفت: ما کاری نداریم که چند نفر هستیم، باید هیئت رو برگزار کنیم. گفت یکی از بچه‌ها زیارت عاشورا رو شروع کنه تا سخنران برسه و هیئت حتما برگزار بشه. 🕊 💛🧡 🌱 @asmaolhosnaa
• شهید آرمـان علـی‌وردی: فکرهام رو کردم، هیچ مسیری بهتر از (عج) نیست. هر کی هر چی می‌خواد بگه، حالا که این توفیق رو بهم دادند، منم ! ➖➖➖➖➖➖➖➖❤️ @asmaolhosnaa❤️-------
2.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️اگر بود امروز ۲۲ ساله می شد آرمان پسر ایران 🔺گزارش صداسیما --------- 🌺 🌱 @asmaolhosnaa - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
💠مزارت؛ امسال روز تولدت... ❤️ تولدت مبارک آرمـــٰان قهرمـان! در آسمان هاهم برایت جشن می‌گیرند... 🌺 🌱 @asmaolhosnaa - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
16.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 آرزوی آرمان علی‌وردی در روز تولدش چه بود؟ 💔 چقدر زود به آرزویش رسید... 🌺 🌱 @asmaolhosnaa - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
آن شبی که آرمان تنها میان هفتاد نفر ایستاده بود، خونین‌شهر نام دیگر اکباتان بود... 💚 https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e🍂
❤️ | دل اگر لایق باشد... | آقا رو عاشقانه دوست داشت، می‌گن دل به دل راه داره. همیشه می‌گفت «جانم فدای رهبر»... ✍🏻 به روایت از مادر بزرگوار شهید - 💚 https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e🍂
💠 حاج احمد متوسلیان: برای آنچه که اعتقاد دارید، ایستادگی کنید حتی اگر هزینه‌اش تنها ایستادن باشد. ----------
💌 روز مادر... ❤️💌〰〰〰〰〰〰〰〰 روز بود، میدانستم یادش نمیرود... آمد توی خانه پیشم؛ گفت: مامان چشمات رو ببند. گفتم: چی کار داری؟ گفت: حالا شما ببند. چشم هامو بستم. آروم خم شد و شروع کرد به . گفتم: مادر نکن. دست هاشو باز کرد و یه عقیق رو توی دستانم گذاشت. و گفت: مبارکه. بعدم رفت که پاهام رو ببوسه... اجازه نمی‌دادم؛ میگفت: مگه نمیگن زیر پای ! نمیخوای من بهشت برم؟ (سلام‌الله‌علیها) ❤️💌〰〰〰〰〰〰〰