🕊🕊 🕊 🕊 🕊 🌱
🕊🕊 🕊 🌱
🕊 🌱
🌱
🌟#سلام_بر_ابراهیم🌟
💫قسمت سی و هشتم
ماجرای مار💢
به نقل از: مهدی عموزاده
ساعت ده شب بود. تو کوچه فوتبال بازی میکردیم. اسم آقا ابراهیم را از بچههای محل شنیده بودم، اما برخوردی با او نداشتم.
مشغول بازی بودیم. دیدم از سر کوچه شخصی با عصای زیر بغل به سمت ما میآید. از محاسن بلند و پای مجروحش فهمیدم خودش است!
کنار کوچه ایستاد و بازی ما را تماشا کرد. یکی از بچهها پرسید: آقا ابرام بازی میکنی؟ گفت: من که با این پا نمیتونم، اما اگه بخواهید تو دروازه میایستم.
بازی من خیلیخوب بود. اما هر کاری کردم نتوانستم به او گل بزنم! مثل حرفهایها بازی میکرد. نیمساعت بعد، وقتی توپ زیر پایش بود گفت: بچهها فکر نمیکنید الان دیر وقته، مردم میخوان بخوابن!
توپ و دروازه ها را جمع کردیم. بعد هم نشستیم دور آقا ابراهیم. بچهها گفتند: اگه میشه از خاطرات جبهه تعریف کنید.
آن شب خاطره عجیبی شنیدم که هیچوقت فراموش نمیکنم. آقا ابراهیم می گفت: در منطقه غرب با جواد افراسیابی رفته بودیم شناسائی.
نیمهشب بود و ما نزدیک سنگرهای عراقی مخفیشده بودیم. بعد هوا روشن شد. ما مشغول تکمیل شناسائی مواضع دشمن شدیم.
همینطور که مشغول کار بودیم یکدفعه دیدم مار بسیار بزرگی درست به سمت مخفیگاه ما آمد! مار به آن بزرگی تا حالا ندیده بودم.
نفس در سینه ما حبس شده بود. هیچ کاری نمیشد انجام دهیم. اگر به سمت مار شلیک میکردیم عراقیها میفهمیدند، اگر هم فرار میکردیم عراقیها ما را میدیدند.
مار هم بهسرعت به سمت ما میآمد. فرصت تصمیمگیری نداشتیم. آب دهانم را فرو دادم. درحالیکه ترسیده بودم نشستم و چشمانم را بستم.
گفتم: بسمالله و بعد خدا را به حق زهرای مرضیه علیهاالسلام قسم دادم!❤️
زمان بهسختی میگذشت. چند لحظه بعد جواد زد به دستم. چشمانم را باز کردم. با تعجب دیدم مار تا نزدیک ما آمده و بعد مسیرش را عوض کرده و از ما دور شده!
آن شب آقا ابراهیم چند خاطره خندهدار هم برای ما تعریف کرد. خیلی خندیدیم. بعد هم گفت: سعی کنید آخر شب که مردم میخواهند استراحت کنند بازی نکنید.
از فردا هر روز دنبال آقا ابراهیم بودم. حتی وقتی فهمیدم صبحها برای نماز مسجد میرود، من هم بهخاطر او مسجد میرفتم.
تأثیر آقا ابراهیم روی من و بچههای محل تا حدی بود که نمازخواندن ما هم مثل او آهسته و با دقت شده بود. مدتی بعد وقتی ایشان راهی جبهه شد ما هم نتوانستیم دوریش را تحمل کنیم و راهی جبهه شدیم.✨
🕊
https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e
@asmaolhosnaa🧕🌱
#سلام_امام_مهربانم
#من_حسينى_ام
امام مهربونم قلب هاى كوچيك ما خونه عشق و محبت شماست💕💌💕💌💕
دعا كنيد مثل سالهاى گذشته بتونيم براى جد غريبتون عزادارى كنيم...💦💦💦
#لبيك_یا_حسين
🖤💔
@asmaolhosnaa
#پروفایل💔
#ماه_محرم 🏴
آمدی ای ماه خونین
من فدای مقدمت
همنشین من شدی
من نیز گردم همرهت
💦💦💦
💔 دخترونه اسماءالحسنی
https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e
🕊🥀🕊
🥀
بیاید امسال همه با هم خانه های خود را حسینه و آشپزخانه ی امام حسین عليهالسلام کنیم✨✨✨
سلام
دخترا عزاداری ها قبول باشه💔
یک پیشنهاد داشتم برا محرم امسال
می تونید به خاطر شرایط کرونا تو خونه ها و آشپزخونه هاتون اجرا کنید:
یک پرچم خوشگل امام حسینی 🏴 تو ورودی آشپزخانه 🍽🍯 بزنید و به اهل خونه هم بگید
من و مامان این ایام را به نیت آشپزخونه امام حسین (ع)
خدمت می کنیم 😌
هر غذایی که آماده می کنید نیت هیأت کنید 🥘🍯🥛☕️
از صبحانه، ناهار، شام گرفته تا چای روضه و آب خنک دادن به اهل منزل
به کمک اهل خانه (پدر، برادر، آبجی کوچولو...)
این چند وقته تو آشپزخانه امام حسین (ع) خدمت کنید
حتی به اندازه یک استکان جا به جا کردن برا مجلس امام حسین( ع) ارزش زیادی داره✨✨✨
هر روز یک #زیارت_عاشورا همراه با یک روضه توی خونه گوش کنید
یا بخونید
و برا سلامتی و فرج آقا صاحب الزمان (عج)
و شفای مریض ها و برطرف شدن این بلا و بیماری دعا کنید
و برای برآورده شدن حاجات همه بندگان خداوند هم دعای خیر بکنید🤲
که همه دعاها به خودتون بر می گرده.💦✨
#لبیک_یا_حسین
@asmaolhosnaa
🖤💔♥️
4_6003836630190785614.mp3
2.68M
لباس مشکی محرم🏴
چرا از روز اول #محرم لباس مشکی می پوشیم⁉️
#استاد_رائفی_پور
#ما_ملت_امام_حسینیم
🖤❤️
دختــرونهاسماءالحسنے🌱
https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e
🌱
#حدیث
#پروفایل
لبیکیاحسین🕊
دختــرونهاسماءالحسنے🥀
https://eitaa.com/joinchat/2919104556Cdc5d47421e