جوجه های آخر پاییز🐥😅
مهندسی کشاورزی قبول شد.
رشته ای مملو از واحدهای آزمایشگاهی وعملی.
به دنبال راهی برای انجام کارهایش همراه با حفظ #چادرش بود.
باید از ابتدا راهکاری عملی پیدا میکرد.
درجلسه ی اول،با#چادرمخصوص آزمایشگاه که با آستین دوخته بود،وارد شد.
همکلاسی هایش نگاه عاقل اندر سفیهی به او انداختند،
حتی آن هایی که #چادرخود را برای کار عملی روی صندلی گذاشته بودند.
استاد وارد شد.
در آزمایشگاه راه می رفت و لباس آزمایشگاه همه را چک میکرد.
وقتی به او رسید،
گفت:"خانم لباس آزمایشگاه شما کو؟"
بااحترام به استاد گفت:
"من این پوشش را ویژه ی آزمایشگاه و به جای روپوش دوخته ام.مطمئن باشید در انجام وظایفم قصور نمیکنم."
👨🔬استاد با کنایه گفت:"جوجه را آخر پاییز می شمارند!"
دانشجویان باز هم معنادار و سنگین نگاهش کردند...
🌱با خوش خلقی افزون برانجام کارهای خودش،به دیگرانهم کمک میکرد.
کوشا و پرتلاش بود...
📝ترم بعد چند نفر از همکلاسی ها،با #چادرمخصوص کار عملی به کلاس آمدند.
استاد وارد کلاس شد.
برای چک کردن لباس آزمایشگاه دانشجویان در آزمایشگاه قدم می زد...
🌻وقتی به آنها رسید نگاهی کرد و بدون هیچ حرفی رفت.
خدارا شکر کرد که نه تنها همرنگ جماعت نشده،بلکه توانسته دیدگاه استاد و هم کلاسی هایش را تغییر دهد...
📖برگرفته از کتاب:
"دخترانِه های دَرِگوشی"🧕_ص ۱۸۵