eitaa logo
عصرانه (تقی شجاعی)
215 دنبال‌کننده
820 عکس
219 ویدیو
4 فایل
دخمه‌ای مجازی جهت داد زدن با صدای: #تقی_شجاعی 😎 ( فعال انفرادی🚶 نویسنده پلنگ‌زخمی، احتناک، وقتی‌بابا‌رئیس‌بود، شریان و...) ارتباط با ادمین: @Shojaei66 اینستاگرام: https://www.instagram.com/taghishojaei66?r=nametag
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتگوی تلفنی‌ با برنامه یار مهربان رادیو معارف درباره کتاب همراه با اجرای روایی نمایشی گوشه‌ای از کتاب ۲۲مرداد ۱۴۰۰ [ @asraneh313 ]
روحانی رفت. اما روحش هست؛ در قاموس هنرپیشه‌ای که فقط نامش محمد است و نشانی از عزت در کلام ندارد و با ذلت به رئیس‌جمهور کانادا؛ کشوری که پناهگاه دزدهای بیت‌المال است، التماس می‌کند تا برایش واکسن بفرستد. روحانی رفت. اما روحش هست؛ پیچیده در زبان "انگلیسی" مهناز افشار ساکن اینترنشنال که با پول عرب‌ها واکسن آمریکایی می‌زند و فکر می‌کند ایرانی‌ها چون فایزر نزده‌اند می‌میرند. روحانی رفت. اما روحش هست؛ در کسوت نامه‌نگاران و استوری‌گذاران و هشتگ‌نویسانی که نان حسین و یارانش را در جامعه حسینی می‌خورند و زبانشان را به تطهیر یزید می‌چرخانند. همان‌هایی که هیئت برایشان کرونا دارد ولی جاده شمال ندارد. روحانی رفت. اما روحش هست؛ قاتی ارواح جماعتی که هنوز هم حاضرند با ۵+ ۱ به جهنم بروند اما با ۵ تن آل عبا در بهشت گفتگویی نداشته باشند. روحانی رفت. اما روحش هست؛ در تفکر گروهی که به جوی بایدن بیشتر از گندم مملکت خودشان امید و باور دارند. روحانی رفت. همانطور که هاشمی رفت. همانطور که شاه رفت. اما تا آن زمان که جامعه آرایش حسینی به خود نگیرد دربرابر استبداد زمان و دیکتاتوری حرف و شارلاتانیزم رسانه؛ تاریخ عبرت‌ها برای آیندگان باز تکرار خواهد شد. و برای هزارمین بار در انتخاباتی دیگر، در رفراندومی دیگر، مسلم در شعله‌ی نامه‌های کوفیان خواهد سوخت و پرتو این آتش تا قلب حرم حسین(ع) را نشانه خواهد رفت. [ @asraneh313 ]
موضوع این بود: باطل را داشتند جای حق به تاریخ قالب می‌کردند. حسین(ع) بازی ایشان را به هم زد و خود، محور حقیقت تا پایان تاریخ گشت. [ @asraneh313 ]
خداحافظ ای وزیر نشسته در نشست‌های بی سرانجام. خداحافظ ای اتوکشیده‌ی مسلط به حرف، شعار، دهان و چندصد زبان. خداحافظ ای فشارنده‌ی دست جان کری با قوت تمام. خداحافظ ای تحریم‌های بالمرّه لغو نشده‌ی برجام. خداحافظ ای فریادهای فحش‌دار بر سر منتقدان. خداحافظ ای دیپلماسی‌اش فداشده برای میدان. خداحافظ ای تبادل پول‌های بلوکه شده با جاسوسان. خداحافظ ای اولین منتقدِ گاندوسازان. خداحافظ ای یادآورِ ۸ سال جنگ، زهر، و جام. امید که در مابقی عمر خویش هنگام تدریس در دانشگاه، به شاگردانت درس عزت و غیرت و دیپلماسیِ اصیل ایرانی_اسلامی بیاموزی.✋ [ @asraneh313 ]
ما اپوزیسیون‌های نظامِ خلقت‌ایم. ما اصلاح‌طلبانِ سهم‌خواهِ سیاست‌های خدا در زمین هستیم. ما اصول‌گرایانِ بی‌بخارِ نمازهای‌مان هستیم. ما مجریِ سرتاپا دروغِ اینترنشنال و بی‌بی‌سی و من‌وتوی گزارشاتِ مردم‌داریِ خداییم. ما مسیح فری‌نژادِ حدود الهی هستیم. ما صادق زیباکلامِ قرآنِ خداوندیم. ما مصطفی تاجزاده‌ی حکومتِ خدا بر زمین‌ایم. ما حسام‌الدین آشنای برنامه‌هایی هستیم که خدا برای زندگی‌مان چیده است. ما حسن روحانیِ عدالت خداوند در میان بندگانش هستیم. ما اسحاق جهانگیریِ وعده‌هایی هستیم که صبح و شام به خدای‌مان می‌دهیم. ما محمدجواد ظریفِ دیپلماسیِ خدا با یهودِ درون‌مان هستیم. و ما احمدی‌نژادِ همیشه طلبکارِ مقدراتِ الهی هستیم... [ @asraneh313 ]
فعالیت در اینستاگرام: https://www.instagram.com/taghishojaei66?r=nametag فعالیت در ایتا و تلگرام: @asraneh313
✍ به عقب برگشته‌ایم دست کم چهل سال به عقب برگشته‌ایم که مردم با دیدن رئیس‌جمهورشان و دست زدن به او از نزدیک، کف می‌زنند و ذوق می‌کنند و استوری می‌گذارند که: رئیس‌جمهور گوش دارد! این رئیس‌جمهور است که ایستاده میان ما و دارد گوش می‌دهد ببیند درد این جوان بدبخت چیست؟ ایهاالناس‌الفقرا! رئیس‌‌جمهور هم مثل ماست. مثل ماست نیست که صبح جمعه با لگدِ معترضان گرانی بیدار شود. رئیس‌جمهور هم مثل ما ناراحت می‌شود که ارزش پول مملکتش را همسایه‌اش مسخره کند. رئیس‌جمهور هم از همین ماشین‌هایی سوار می‌شود که ما سوار می‌شویم. رئیس‌جمهور هم در همان گرمایی نفس می‌کشد که ما داریم می‌میریم! بد به عقب برگشته‌ایم. اما اشکالی ندارد. می‌توانیم اینطور تصور کنیم که شاهِ دیگری را این‌بار از جنس عمامه و ریش و آخوند کنار زده‌ایم و باز انقلاب کرده‌ایم و باز مملکت را داده‌ایم دست پاس‌دارهایی از جنس ابراهیم؛ که همت دارد برای فتح خیبرِ اقتصاد. اما آقای رئیس‌جمهور! قربان همتت. می‌شود گندی را که رئیس قبلی توی ۸سال زده، ۸ روزه جمع کنی؟ به خدا همه کم آورده‌اند. همه. حتی بالانشین‌ها و شاسی‌بلندهایی که توچالِ هفتگی‌شان ترک نمی‌شود و انتخابات قبلی حاضر بودند با روحانی توی چاله‌های جهنم بروند ولی با تو به بهشت نه. حتی تاجزاده. علی مطهری. خودِ سید ممد هم از تَکرارِ اینچنینیِ خودش به عق زدن افتاده و مدام استوری می‌گذارد و مطالبه‌گری می‌کند از نظام! آقای رئیسی! آنقدر رئیسی، که اصلاح‌طلبان هم بدجور امید بسته‌اند به تو برای اصلاحِ گندهایی که در این چهل سال زده‌اند. از توئیت‌ها و کنایه‌ها و مطالبات‌شان برمی‌آید که گویا همه‌ی امیدشان تویی. ناامیدشان نکن. و یکبار برای همیشه معنای واقعی اصلاح را بکن توی حلقشان. آنچنان که هضم شوند در انقلابِ خمینیِ اصلاح‌طلب و اینقدر سنگ بازرگانانِ صلح و اصلاح و مصدق‌های فریب‌خورده‌ی تاریخ را با به رسمیت شناختنِ قدرت شیطان، به سینه نزنند. آقای رئیسی! با منش خودت، اصولگرایان را از ذوق‌مرگی و خودشیفتگی نجات بده که ما هرچه بدبختی دیده‌ایم از فسادِ پس از کسب قدرت بوده است. آقای رئیسی! این احزاب را که همه‌شان بما لدیهم فَرِحون‌اند کنار بزن و خط‌کشی‌های دوگانه‌ساز و یگانه‌سوز و وحدت‌شکن را بسوزان. به همه‌ی جناح‌های سیاسی بفهمان که حزب فقط حزب علی است. حزب خمینی است. حزب سیدعلی است. و مغروقِ استخرِ شاهانه است هر آنکس که غرق در ولایت نیست. آقای رئیسی! امیدِ دبستانی‌هایی که روزی امید خمینی بودند و پدران‌شان که اکنون پیر شده‌اند و از گرانی، کرونا، و غمِ آرمان‌ها می‌میرند به توست... [ @asraneh313 ]
✍ بخشش لازم نیست محاکمه‌اش کنید! شرایط کشور خاص است. اصلا می‌دانی؛ شرایط دنیا برای حرف حق، مطالبه‌ی حق، دادخواست حق، و کل هیکل و جریان حق خاص است. دنیا فصل جولان فرعون‌هاست. فصل مسلمانیِ ابوسفیان‌هاست. فصل نمازجمعه‌ی معاویه‌ها در چهارشنبه‌هاست. دنیا فصل مستیِ یزیدها بر منبر حکومت اسلامی با نام حاکم اسلامی است. اوضاع کشور خاص است. مثل چهل و سه سال گذشته. رها کن مطالبات گذشته‌ای را که هیچ‌گاه به فرجام نرسیده‌اند و نخواهند رسید. بیا درباره آینده حرف بزنیم. درباره امید. آرزو. الهام. بهرام. و سایر دختر پسرهای سرزمین‌مان که پشت درهای بسته‌ی زندگی صف ایستاده‌اند. کشور ما خاص است. ما اینجا زیر ذره‌بین هستیم. اینجا اگر عطسه کنیم بهمان برچسب کرونا می‌زنند. اینجا باید تحمل کرد مسئولانی را که به صورت سرباز، انقلاب و اسلام و آرمان‌ها سیلی می‌زنند. تا مبادا انقلاب خراب بشود. حالا فعلا یک سفره‌ای باز شده با خون یک چند صدهزار شهید؛ و چند مسئول هم آن وسط دو لقمه خیانت می‌کنند می‌روند دیگر. شما چرا خون خودت را غلیظ می‌کنی؟ مگر کوری که شرایط مملکت خاص است؟ این‌ها را همه باهم حواله بده به حضرت اباالفضل ببین چطور می‌زند توی کمرشان. والا. این مسئولان قاتی جریان حق شده‌اند و فعلا کاریش نمی‌شود کرد. یعنی راستش جریان حق از همان اولش قاتی داشت. مگر ابلیس ۶ هزارسال خودِ ناکسش را جای فرشته جا نزد؟ خدا مجبور شد آدم را بیافریند و این جانور گردن‌کلفتی کند تا کفرش رو شود و بعد عالم تف کند تو صورتش. تازه بعد از این تف هم باز آدم وقتی ابلیس بهش درخت تعارف کرد و مراسم تحلیف برای فریب او برگزار کرد، گولش را خورد. چون فکر نمی‌کرد توی عالم کسی باشد که "دروغ" بگوید و به "دروغ" قسم بخورد! الان هم باید منتظر ماند. تا یک آدم از جنس کاملش بیاید روی زمین تا کفر آدم‌های قاتیِ جریان حق را رو کند. و الا با محاکمه این مسئول و آن رئیس‌جمهور و آن یکی وزیر، مملکت به هم می‌ریزد. تازه چه فایده‌ای دارد؟ قیمت کدام جنس پایین می‌آید؟ مگر آن موقع که سلطان سکه را گرفتند و اعدام کردند قیمت سکه چند قِران پایین آمد؟ یا وقتی جنایات حسین فریدون؛ برادر جان آن مقام رده‌بالا رو شد چه تاثیری روی قیمت ارز داشت؟ این‌ها نگاه به گذشته است. بیا به آینده نگاه کنیم. به رئیس‌جمهور جدید. و ساختارهایی که قرار است اصلاح کند. و به اصلاح‌طلبانِ همیشه طلبکار از نظام که این روزها بدتر از انگلیس و آمریکا منتظرند وزیری در این دولت، از زیر ماسک دماغش را بخاراند و مسخره‌اش کنند. فلذا فعلا برویم دوغ مطالبه‌گری‌مان را بنوشیم و منتظر باشیم ببینیم فردا روزگار و کردگار چه بازی‌هایی برای ما رقم زده‌اند. [ @asraneh313 ]
✍ از جنس امید اینکه آخر هفته‌ها به جای توچال و جت‌اسکی و رفتن به استخر برای گشاد شدن و شل کردن عضلاتی که درطول هفته روی میز و صندلیِ ریاست زخم بستر گرفته‌اند، بلند شوی بروی جاهایی از مملکت که هنوز انقلاب به آنجاها نرفته؛ در میان کَپرهایی که چهل سال بعد از آزادسازی مملکت از دست شاه، هنوز بوی بی‌عرضگیِ شاهانه‌ی برخی مسئولان را می‌دهد؛ پای صحبت زنی بنشینی که تا به حال یک آخوندِ مسئول را از نزدیک ندیده، -بااینکه به گوشش رسیده که مملکت دست آخوندهاست!- ؛ دست بکشی روی سر دختربچه‌ای که لُپش گِل انداخته از درد، فقر و بی‌آبیِ وعده‌هایی که زندگی را کویر کرده‌اند؛ به هیچکس هم طعنه نزنی و متلک نگویی و بخاطر وظیفه‌ی نوکریِ جمهورت به سرِ کسی منت نگذاری؛ این‌ها همه یعنی همان تعریف خودِ امید. آرزو. و سایر بستگان. این‌ها یعنی بعد از چند صباحی لرزاندن تنِ خمینیِ کبیر در مرقدی که سِت نیست با آرمان‌هایش و زار می‌زند به تنِ انقلابِ پابرهنه‌ها؛ می‌توان امید بست به آینده‌ی مملکتی که یک جهان صدام، چشم دیدنش را ندارد و هر روز صد دام می‌چیند برای به زمین زدن خرمشهرهایش. و مگر عَلَمِ حسین(ع) را می‌شود زمین زد؟ مگر آنکه شتر از سوراخ سوزن خیاط عبور کند! حتی یَلِجَ الجملُ فی سمّ الخیاط. [ @asraneh313 ]
🤒 علی‌اکبر صالحی: ظریف یک برند بین‌المللی است. 🤒 درست همانطور که آدیداس، نایک، پپسی و کوکاکولا برندهای بین‌المللی هستند. مصطفی هاشمی‌طبا: خیلی از عقاید شهید رجایی به اصلاح‌طلبان نزدیک‌تر بود. 🤒 و اصلا بخاطر همین شهید شد. کانال اصلاحات: سابقه مدیریتی زاکانی هیچ ربطی به شهرداری تهران ندارد. 🤒 ما هفت‌تیرکش از جنس نجفی می‌خواهیم. علی مطهری: عقل طالبان از ما بیشتر است چون به سفارت آمریکا در افغانستان حمله نمی‌کند. 🤒 فی‌الواقع شاید طالبان، مخفف اصلاح‌طلبانِ به روزرسانی‌شده باشد که اهل پونز زدن به پیشانی زن‌ها و کراوات قیچی کردن مردها در دهه شصت خودمان نیست!😉 زهرا شمس؛ عضو شورای شهر تهران: کارتن‌خوابی زنان نوعی سبک زندگی است. 🤒 به همین سیاق: نداشتن پول برای اجاره یک خانه فزرتی، داشتن بدهی تا خرخره، کیف‌زنی برای تهیه نان شب خانواده و زندان رفتن از فرط بیکاری؛ همه یک نوع سبک زندگی هستند. محمد هاشمی: اگر روحانی محاکمه شود شاید مسائلی را بگوید که به صلاح کشور نیست. 🤒 و اگر محاکمه نشود مدام به صلاح کشور می‌اندیشد و چه بسا برود مجمع تشخیص، برای مصلحت نظام هم آستین بالا بزند. روزنامه جمهوری اسلامی: امام حسین چه نیازی به اربعین دارد؟ 🤒 والا. همان شب عاشورا هم برق‌ها را خاموش کرد همه راحت بروند پی کار و زندگی‌شان. [ @asraneh313 ]
هر وقت فیلم "شبی که ماه کامل شد" را می‌بینم، بیشتر از همه دلم برای شخصیت "شهاب" می‌سوزد. برادر فائزه. که با هزار امید آبگوشت عبدالمالک ریگی را می‌خورد و با او تفاهم می‌کند که جلوی دوربین فیلم بازی کند و بگوید که جاسوس است. و ریگی جلوی چشم‌های مادرش که دارد از پشت تلویزیون نگاهش می‌کند سرش را می‌برد. اگر بینش سیاسی از اوضاع در جریانِ زمانه‌ات نداشته باشی، حرفی را که دشمنت جَویده و تو دهانت گذاشته تکرار می‌کنی، و هم‌زمان سرت را هم مفت به باد می‌دهی. به خصوص در این زمان که کثیف‌ترین دروغ‌ها را رنگ می‌کنند و جای وحی روح‌الامین در کلیپ‌ها و پست‌های مجازی بهت قالب می‌کنند. اما بینش سیاسی را نمی‌توان در فضای مجازی و از دهان فلان سلبریتی و فلان سخنران مشهور و فلان آخوندی که برای جذب فالوئر و طرفدار حاضر است روی منبر هم شلوارک بپوشد و برود با سگ سلفی بگیرد و با گرگِ رژ زده لایو برگزار کند و ادای آهو و بره دربیاورد و هرکس را که مثل او فکر نمی‌کند گاو شاخدارِ بی‌رحمی بخواند که انسانیت سرش نمی‌شود...؛ پیدا کرد. بینش سیاسی را باید بروی از سرِ چشمه‌ی حیات اجتماعی بشر بگیری. آنجا که گِل قاتی ندارد. آنجا که معده و روده و هوای شکم در کلامش دخالت ندارد. بینش سیاسی را باید بروی از قرآن بگیری؛ آنجا که به عصر قسم می‌خورد که بگوید انسان در خسران است مگر آنکه اهل توصیه به حق باشد. آنجا که شاقول رفتارها، تعداد لایک‌ها و تعداد بازدیدها و کامنت‌ها نیست. آنجا که شیوه‌ی مراوده با جباران و مشرکان و منافقان را به پیامبرانش شرح می‌دهد. و هم‌او بر سر پیامبرش داد می‌زند که سخن نادانان را وقعی ننهد. و لا تتبعان سبیل‌الذین لا یعلمون. بینش سیاسی را باید بروی از حسین(ع) بگیری که با کمترین عده، باشکوه‌ترین حماسه سیاسی تاریخ را رقم زده است. بینش سیاسی اگر نداشته باشی، گوساله سامری را جای معبود، معاویه را جای امیرالمومنین، یزید را خلیفه مسلمین، و یا احمد مسعود را جای احمد متوسلیان بهت قالب می‌کنند! [ @asraneh313 ]
✍ یادِ مرگ برای مسئولان یک نهادی باید باشد که کلاس وعظ اجباری برای مسئولان برگزار کند. مسئولی که دست‌کم هفته‌ای یک‌بار یاد نکند مرگش را، چک نکند حسابش را، و دقیق نشود در سنتِ لگدهایی که این میزها به گذشتگان زده و ایشان را به اعماق برزخ پاسخگویی کشانده است؛ باد می‌بردش. میز می‌بردش. نام می‌بردش. نان می‌بردش. و ایمان؛ ایمان کجا سکنا گزیند در لانه‌ی دلی که غبارِ قدرت کدرش کرده است؟ مسئولی که هفته‌ای یک‌بار اشک نریزد برای حسین(ع) و برای آرمان او بر سینه‌اش نکوبد؛ کجا می‌تواند پشت پا نزند به خون‌هایی که برای اعتلای حق بر زمین ریخته شده است؟ و شاید راز اینکه ما جنگ ۸ساله با جهان را با فرماندهان نوجوان و جوانی که هنوز سبیل نداشتند بردیم؛ و اما پیشرفت و اقتصاد مملکت را در شرایط صلح، با پیرمردانی که ریش زیاد داشتند و جای مُهر هم لانه کرده بود بر سجده‌گاهشان، باختیم؛ همین یادِ مرگ و روحیه‌ی حسینیی بود که در رزمندگان بود و در مسئولان نیست. یاد مرگ برای دویدن و از خواب قدرت پریدن؛ و روحیه حسینی برای حرص اثرگذاری و اصلاح امور جامعه. اگر هر آدم معمولی، مدام به یک هشداردهنده و بیدارکننده‌ی فطرت در طول روزهای عمرش نیاز دارد؛ که قطعا دارد، این نیاز قطعی برای یک آدم مسئول چندبرابر است. به خصوص در این زمانه که مسئولان، سیرتر از آنچه که نیاز یک آدم معمولی است، روزگارشان را سپری می‌کنند و رفاه همراه مسئولیت برایشان عادی شده، و ایشان کجا خبر خواهند داشت از مردمی که جمعه‌ها را می‌شمارند برای رسیدن به ساعت دوازدهِ نیمه‌شبِ جمعه‌ای که موعد پرداخت یارانه‌شان است. یک نهادی باید باشد -واکسیناسیون اجباری مسئولان دربرابر کرونای قدرت و فساد و لابی و رانت و قس علی هذا_. پ.ن: باش تا باشد. 😎 [ @asraneh313 ]
دلمان خوش بود به اینکه سالی یک‌بار می‌رویم خارج. خارج از دنیایی که گردش روز و شبش حول حساب پس‌اندازی می‌گردد که قرار است آرامش ذخیره کند برای روزهای مبادای عمری که در آغوش باد خفته است. دلمان خوش بود پنج روز از سیصدوشصت‌وپنج روز سال را می‌رویم به دنیایی که فقط غلظت چای‌هایش، می‌شوید و می‌برد تمام اندوه بشری را. دلمان به دیدن خارجی‌هایی خوش بود که خروج کرده بودند علیه تِزهای بشری، علیه رفاه، آه، حسرتِ نداشتن‌ها، علیه بخل، حرص، طمع، علیه انسانیتِ شرطی‌شده. دلمان خوش بود به قیمه‌های نجفی، به کباب ترکی، به فلافل‌های پر از کلمی که هر قرصش یک دنیا کلام داشت با آدم‌هایی که توی صف نذری، صبر ایستاده بودند. دلمان به میهمان‌شدن در منزل میزبان‌هایی خوش بود که باهم مسابقه می‌دادند برای آنکه محبت، ایثار و مجمعه‌های پر از عاطفه‌شان را خرجِ ما کنند. دلمان به تاول‌هایی خوش بود که تعفن دنیا را از وجودمان بیرون می‌کشید و دور می‌ریخت هر چیزی را که در وجودمان بوی حسین(ع) را نمی‌داد. دل ما به گریه‌ها و ناله‌ها و اشک‌هایی خوش بود که افسردگی انسان امروز را درمان می‌کرد. دلِ غم‌گرفته‌ی ما در این دنیای کوفتی؛ به اربعین حسین(ع) خوش بود. به آن خستگی، کوفتگی، و شرمندگی‌های توی راه دربرابر عظمت و شکوهِ اجتماعِ ایمان. اینک تو؛ که راه را به روی فقرا بسته‌ای، بر ما بگو: "دنیا بی‌کربلا مَظَنّه چند؟" [ @asraneh313 ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜️ انتقادات و پاسخ‌های دکتر رفیعی به شبهات اعتقادی حسن آقامیری آیات، روایات و آداب اسلامی رو مسخره نکنید [ @asraneh313 ]
مسئول: کسی که خرابی‌های دوران مسئولیتش را گردنِ مدیر قبلی می‌اندازد و آبادانی‌های دوران پس از مسئولیتش را، خود، خالصانه گردن می‌گیرد. [ @asraneh313 ]
✍ بعله جناب ظریف! این نیز بگذرد! روزگاری که جنون عشق، بسیجی‌ها را از آغوش مادرانشان جدا می‌کرد و به زیر توپ و تانک می‌کشاند تا ترکش‌های جنگ به نزدیکیِ میزِ ریاست شما نخورد؛ دور هم جمع شدید و مجمعی تشکیل دادید با نام مجمع عقلا. و تلویحا مجنون خواندید آنانی را که شعار جنگ‌جنگ تا پیروزی سر می‌دادند. که البته مجنون بودند! جایی که ضحاک مشرقی عقلش در حیاط پرسه می‌زند، یاران حسین(ع) به حیات می‌اندیشند! خمینی بود که سرتان داد زد مجمع‌تان را جمع کردید و رفتید در سوراخ احتیاط خویش قایم شدید. تا روزی که جام زهر را توی حلق انقلاب ریختید. خمینی که رفت شما جرئت ابراز وجود بیشتری یافتید. شعار توسعه زیر سایه‌ی غرب دادید. و با همین شعار بود که بر قدرت و ثروت خویش وسعت بخشیدید و اشرافیت پشت عمامه و ریش را تئوریزه کردید و گفتید چه عیبی دارد که ما مسئولان خوب بخوریم و خوب بیاشامیم و اسراف هم بکنیم و هم‌زمان خدمت هم. جامعه‌ی یک‌دست پس از انقلاب و دوران جنگ که در آن مردم و مسئولان قاتی هم شده بودند و رئیس‌جمهورش با فقیرترین طبقه‌ی جامعه از نزدیک مراوده داشت؛ رفته‌رفته طبقه‌بندی شد. و طبقه‌ی کلفتی به نام طبقه‌ی مسئولان سر بر آورد که فاصله‌ی فیزیکی و شیمیایی‌اش با طبقاتی که انقلاب کرده بودند از کاخ سعدآباد تا کوچه‌های حلبی‌آباد بود. و سعدآباد شد محل بستن پیمان با شش! شش کشوری که زورشان در هشت‌سال به پنچر کردن قطار انقلاب نرسیده بود در چندسال تمدن عظیم‌شان را توی حلق مجمع عقلا فرو کردند. آرمان‌های خمینی خلاصه شد در عکس‌های یادگاری با هفته دفاع مقدس. و رجایی و باهنر و بهشتی سالی یک‌بار در بهشت‌زهرا؛ تنها جایی که طبقات جامعه همسان‌سازی شده بود، تکریم شدند. قدرت در دست شما چرخید. و چرخید. چرخ‌های اقتصاد به دست سیاست پنچر شد. دعوا میان چرخ زندگی و چرخ‌های صنعت اوج گرفت. و گوشت قربانیِ این دعوا، مردمی بودند که یارانه‌ی زندگی‌شان کفاف نیم کیلو گوشت را هم نمی‌داد. مجمع عقلا، این‌بار جام زهر را در برجام ریخت و به خوردِ انقلاب داد. درحالیکه مجنون‌های خمینی به فرماندهی سرداری که هیچ‌وقت سیاست، بوی خاک جبهه را از لباسش پاک نکرده بود، با خون خود سایه‌ی جنگ را از مملکت برداشتند. طولی نکشید که برجامِ عقلا پاره شد. بی‌آنکه چاره‌ای برای دردهای ملت در کار باشد. آن میز و آن‌همه خنده‌های درشت و ریز، همه به هیچ چیز ختم شد. و این نیز گذشت! سخت. طاقت‌فرسا. انقلاب‌شکن! و دردآور. و بالاخره کارد که به استخوان آرمان‌ها رسید؛ عقلایی که عقلشان قدرِ فهمیده‌های سیزده‌ساله هم نبود، کنار زده شدند و بعد از چهل‌سال، با همه‌ی رنج‌ها انقلاب افتاد دست رئیس‌جمهوری که مردم را یادِ نوستالژی‌های خود با مسئولان در اول انقلاب می‌انداخت. رئیس‌جمهوری که داغ‌های مانده بر دل امت در انتظار عزت را با یک "خیر" کوتاه به شرترین کشور دنیا خنک کرد. بعله جناب ظریف! این‌گونه گذشت با شما و جمع عقلایتان. اینک چند صباحی از انقلاب فاصله بگیرید و نمک‌دانِ آشنا به جراحت‌های ما را کنار بگذارید. بگذارید مملکت نفسی بکشد. آن وقت ما خودمان بلدیم "این نیز بگذرد"های تاریخ خودمان را کنار هم بگذاریم و بگذریم. برای ما این روزها سالگرد دفاع مقدس است. و برای شما شاید سالگرد نوشاندن جام. برجام. سالگرد خندیدن و قهقهه‌زدن با روباهان. سالگرد پز دادن با زبان در سازمانی که حقوق هیچ مللی جز وابستگان در آن به رسمیت شمرده نمی‌شود. شاید دلتان تنگ شده باشد برای دنیایی که زبانش را بلد بودید. اشکالی ندارد. کمی زبان به دهان بگیرید و کمی با زبان مادری در سرزمین مادری خویش با مردمی که امیدشان را به زبان انگلیسی‌تان گره زده بودید حرف بزنید و ببینید که هیچ can ی ولو با تلفظ اصیل، توانایی رفع درد مردم این سرزمین را نداشته و ندارد. بعله جناب ظریف! شاید وقت آن باشد که ببینید دنیای اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها به جز زبان، دندان هم دارد. نیش هم دارد. و شاخ هم. اینک در مجمع عقلای چندین‌ساله‌ی خود بنشینید تا این نیز بگذرد. و یقین بدانید دنیا بدون گرگ و روباه بد نمی‌گذرد! [ @asraneh313 ]
✍ عمامه، ریش، تاج در اوایل کتابی که به تازگی توفیق نوشتنش بهم اهدا شد، از زبان راوی داستان نوشتم: "وقتی من به دنیا آمدم رئیس مملکت هنوز شاه بود و ریش و عمامه نداشت. عوضش یک تاج داشت شبیه تاج خروس که از بغل بهش نگاه کنی". ارزیابان محترم انتشارات، همان اول کار محاصره‌ام کردند و به رگبارم بستند که: مگر داری برای بی‌بی‌سی کتاب می‌نویسی؟ چرا کتابت ضد آخوند است؟ و عمامه را با تاج مقایسه کرده‌ای؟ و برو خط بکش و خجالت بکش و دیگر این طرف‌ها با این لحن نبینمت. و از این حرف‌ها. حالا بماند که راوی داستان کتاب، یک کودک بود که من از نگاه او و دنیای ظاهربینِ او این جمله را افاضه فرموده بودم. و خدا و چند نفر دیگر شاهدند که من دست‌کم هشتادوچند درصد از آخوندها را کمی تا قسمت زیادی دوست دارم و مدینه‌ی فاضله‌ی من مملکتی است که آخوندش از چند فرسخی بوی خدا را می‌دهد و دلش برای درد مردم می‌تپد. و چقدر به شخصه قلم‌درد می‌گیرم وقتی آخوندهای مسئولی را می‌بینم که خود در رفاه به سر می‌برند و سال به سال یک آه مفت هم برای فقرا نمی‌کشند. یک دادِ خشک سرِ هیچ کس نمی‌زنند. یک عطسه برای کارتون‌خواب‌ها در نمی‌کنند. آخوندهای مسئولی که خود، ماشین خارجی سوار می‌شوند و اما با طرح واردات خودروی خارجی که شاید قدمی باشد برای شکستن گردن انحصارطلبانی که ستون فقرات ملت را شکسته‌اند؛ مخالفت می‌کنند. بزرگوارانی که اگر کسی چپ نگاه کند به صلاحیت خانوادگی‌شان در اداره مملکت، با انقلاب قهر می‌کنند؛ ولی کک‌شان هم از چپ کردن انقلاب نمی‌گزد. بگذریم. ظریف‌وار. جمله‌ی اول کتاب من، یک طعنه بود که البته باید حذفش کنم! یک طعنه به همین نوع از آخوندها؛ که حاجی! عمامه فرقی با تاجِ شاهی ندارد اگر که قلبِ صاحبش برای پیاده کردن اسلام در متن جامعه و مبارزه کردن با فساد و رانت و مافیا و ریا نتپد. عمامه فرقی با تاج شاهی ندارد اگر که صاحبش در اشرافیت و زندگی سرمایه‌داریِ بی‌درد غوطه‌ور باشد. و گزاف نیست اگر بگویم خمینی؛ آن یگانه آخوندِ کبیر، از دست امثال شماها بود که دق کرد و قلبش گرفت و رفت پیش بسیجی‌های خودش، که قلبشان را سپر دین کردند تا امروز روزی حاکمیت دینی در ایران استوار باشد.‌ باشد که باشد. پ.ن۱: خوب است که کتاب‌ها قبل از چاپ، ارزیاب دارند تا منحرف نشوند از صراط مستقیم. خوب‌تر هم می‌‌شد که مسئولان هم اعم از آخوند و غیر آخوند، ارزیاب‌هایی داشتند که کج‌رفتن‌شان را اصلاح کند یا اینکه مجوز چاپ و قاپ بهشان داده نشود. پ.ن۲: خدا را شکر یک دخمه‌ی مجازی داریم برای خودمان بنویسیم و داد بزنیم و خوش باشیم و حناق نگیریم! [ @asraneh313 ]
آخوندا ما رو ول نمی کنند... یکی از اساتید ریاضی دانشگاه تهران نقل می کرد: قرار بود جمع منتخبی از اساتید و نخبگان ریاضی برای شرکت در کنفرانسی بین المللی به یکی از کشور های غربی برن. وقتی سوار هواپیما شدم دیدم یه روحانی تو هواپیماست. به خودم گفتم بفرما؛ اینا سفر خارجی هم ما رو ول نمی کنن. رفتم پیشش نشستم بهش گفتم حاج آقا اشتباه سوار شدید مکه نمیره 😁 گفت: می دانم☺️ گفتم حاجی قراره ما بریم کنفرانس علمی شما اشتباهی نیاین گفت: می دانم دیدم کم نمیاره..... جدیدترین و پیچیده ترین مساله ریاضیمو که قرار بود تو کنفرانس مطرح کنم داخل برگه نوشتم دادم بهش، گفتم شما که داری میای کنفرانس بین المللی ریاضی اونم تو یه کشور خارجی حتما باید ریاضی بلد باشید. اگر ریاضی بلدید این سوال رو حل کنید، برگه رو بهش دادم و خوابیدم🤭. از خواب که بیدار شدم دیدم داره یه چیزایی تو برگه می نویسن گفتم حاجی عجله نکن اگه بعدا هم حلش کردی من دکتر فلانی هستم از دانشگاه تهران. جوابشو بیار اونجا بده دوباره خوابیدم بیدار که شدم دیگه نمی نوشت گفتم چی شد؟ برگه رو بهم داد و گفت: سوالت چهار راه حل داشت سه راه حل رو نوشتم و اون راهی هم که ننوشتم بلد بودی شوکه شده بودم😳 ادامه داد: این هم مساله منه اگر تونستی حلش کنی من حسن زاده آملی هستم از قم......... بعدها فهمیدم که به ایشون لقب ذوالفنون را داند و ایشان در تمامی علوم صاحب نظر بود. تا جایی که دورانی که پا تو سن نذاشته بود در هفته روزی یکبار عده ای از پروفسور های فرانسه و سایر کشور های اروپایی برای کسب علم و ریاضی و نجوم خدمت ایشان میرسیدند. حالا نظر این عالم بزرگ درباره رهبر معظم انقلاب مد ظله العالی: "گوش‌تان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به فرمان خاتم انبیاست (عج) است." این جملات وقتی بیش‌تر معنا پیدا می‌کند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان، علامه عارف آیت‌ا... طباطبایی درباره شاگردش علامه حسن‌زاده فرموده‌اند: حسن‌زاده را کسی نشناخت جز امام زمان(عج). راهی که حسن‌زاده در پیش دارد، خاک آن توتیای چشم طباطبایی. روح بلند عالم و دانشمند بزرگ ایرانی علامه حسن زاده آملی شاد [ @asraneh313 ]
🖤 یادِ ایام🖤 آن‌ها که حج رفته‌اند می‌گویند در سی‌کیلومتریِ مکه، تابلوی بزرگی زده‌اند با این عنوان که: «فَقَط لِلمُسلمین»؛ یعنی غیرمسلمان نباید واردِ حریمِ کعبه شود. الان اما سی‌کیلومتر کمتر به کربلا مانده؛ ننوشته‌اند «فَقَط لِلمُریدین...»؛ که اگر می‌نوشتند همین‌جا غَربال می‌شدی... حال که غربالت نمی‌کنند بنگر و بیندیش که مُریدان را چه شاخصه‌ایست، که اگر روزی روزگاری چنین تابلویی بر سرراهِ کربلا آویختند وا نمانی. حواست به من هست؟! روزِ آخرِ پیاده‌روی است... [ @asraneh313 ]
✍ نقد و نِق باور کن درد در همه جا هست. لازم نیست اینقدر بزنی تو سر خودت و مملکت خودت. گرچه ما هم بدمان نمی‌آمد که آرزویت برآورده می‌شد و تو علفی بودی در سرزمین‌های نزدیک به آمازون و توسط بزی متمدن نشخوار می‌شدی، اما مجبور نبودی اینجا بغل گوش ما در ایران، رنجِ انسان بودن را تحمل کنی و مجبور شوی فرت و فرت برای ما از آرمان‌شهرت نشخوار کنی. آری. ما ملت گریه‌ایم! گریه‌ی ما را شما جماعتِ همیشه نق‌نقو درآورده‌اید. شمایید که صبح و شام از بدبختی‌ها حرف می‌زنید و پست می‌گذارید و می‌نالید. جالب است که دربرابر شما سیاه‌قلبان، همان بسیجی‌ها و هیئتی‌هایی جبهه می‌گیرند که هفته به هفته حسین‌حسین‌شان درطول سال ترک نمی‌شود و عزادارِ انتظاری طولانی برای حکومت حسینی هستند. همان‌هایی که شما برچسبِ غمزده به پیشانی‌شان می‌چسبانید، شب و روزشان را صرف خنثی کردن سم‌هایی می‌کنند که شما در جامعه پخش می‌کنید و این‌ها هستند که تلاش می‌کنند امید بکارند در دل ملت. جالب‌تر آن است که این جماعت همواره منتقد، علاوه بر آنکه پیشنهاد و راهکاری برای بهبود وضعیت جامعه ندارند جز آنکه هرازگاهی رحمت بفرستند توی روح شاهانی که عرضه و تدبیرِ نگه داشتنِ کشِ شلوار خود را نیز نداشتند؛ در انتخابات‌ها دقیقا نظرشان به نظر کسانی نزدیکتر است که قرابت بیشتری با فساد و بی‌کفایتی دارند. و دقیقا وضعیت کنونی جامعه نتیجه رای دادن‌های احساسی و سلبریتی‌خواهیِ ایشان بوده است. گرچه به زبان می‌گویند ما منتقدیم و طرفدار هیچکس نیستیم ولی پرونده‌ی نق‌هایشان که همسوست با رسانه‌های آمریکایی_انگلیسی_عربستانی، چیز دیگری نشان می‌دهد. با این دست آدم‌ها بسیار برخورد داشته‌ام. دور. نزدیک. حقیقی. مجازی. چندتایشان حساب کاربری‌ام را مسدود کرده‌اند کلا صدایم را نشنوند. چندتایشان از چند گروه مجازی پرتم کرده‌اند بیرون. چندتایشان همچنان سلام می‌رسانند و معتقدند از دنیا عقبم و دعا می‌کنند بروم جلو. این جماعت آنقدر خود را و علم خود را و عقاید خود را برتر و حق می‌دانند و آنقدر به جز خود دیگران را قبول ندارند که معلوم نیست اگر حکومت آرمانی مهدوی هم تشکیل شود از مدینه‌ی فاضله‌ی خود که اطراف مدیترانه و جنگل‌های مدرنیزه‌ی غرب تشکیل داده‌اند عدول کنند و حق را به امام بدهند. و مگر آنان که مسلم را به بامِ پسرِ زیاد سپردند با حسین(ع) در قیام هم‌رای خواهند شد؟ پ.ن: این متن هرگز به معنای خفه شدن و نقد نداشتن به وضع موجود نیست. بلکه حرف، حرفِ تفکیک نقد از نق است. تویی که خودت سنگی برای نزدیکترین کسانت هم در این آشفته‌بازار زندگی جابجا نکرده‌ای، لطفا با برجسته کردن بدبختی‌ها غم نکار در دل ملتی که یک جهان تحریم نتوانسته ناامیدش کند از آینده‌ی روشن. بدبختی را که همه دارند لمس می‌کنند. ناامیدی که نیازی به تبلیغ ندارد. این امیدِ بدبخت است که امثال شما نمی‌گذارید به وصال هیچ آرزویی برسد! شما دست کم به قانون جذب غربی‌ها اعتقادی عمیق دارید و فرت و فرت از جملات انگیزشیِ جناب برن و سایر برندها برای فروکردن سوادتان در چشم دیگران استفاده می‌کنید؛ پس قدر سر سوزنی هم به همین قانون در سطح اجتماعی معتقد باشید و اینقدر فتوای شکست برای مملکت نپیچید. [ @asraneh313 ]