هدایت شده از روضه خانگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹روایتی از روضههای ساده حاج قاسم در خانه پدری
#تصویری
💡 کانال روضههای کوتاهِ کاملِ خانگی
@RozeKhanegee
درونِ این دلم عشقی نهفتم
کزان رو ساعتی راحت نخفتم
ولیکن در پسِ این دردو رنجم
جوانه زد دلم چون گل شکفتم
چو نامت بر زبانم می سرایم
رها گردم ز محنت چونت یافتم
الهی، این دلم بهر تو باشد
که جز تو برخودم یاری نگفتم
اللهم عجل لولیک الفرج🌸
شبتون بهشت
التماس دعا 🌹
https://t.me/joinchat/AAAAAE-wggMdiSE6sfRj_w
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از مشاور خانواده| خانم فرجامپور
سلام 🌹
در خدمتتون هستم
با بحث مشاوره
در رابطه با 👇
✴️خانواده و مشکلات خانوادگی
✴️همسرداری
✴️سیاستهای زنانه
✴️تربیت فرزند
✴️ازدواج
✴️اصلاح تغذیه
✴️مسائل اعتقادی
(فرجامپور)
جهت تنظیم نوبت به ای دی زیر پیام بدید
👇👇
@masoomi56
مبحث نکات و سیاست های همسرداری و طب اسلامی را در این کانال پیگیر باشید👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
کانال فرم های مشاوره
https://eitaa.com/joinchat/3032088595Cbc12a9d09e
هدایت شده از
#نظر_شما
خواستم تشکر کنم از خانم فرجام پور بخاطر مشاوره ای که درباره دخترم بهم دادن، خدا خیرشون بده، یه دوره چهل روزه بهم گفتن ولی بعد از چند روز اخلاق دخترم بهتر شد، خداروشکر الان خیلی بهتره، خدا همه شما رو غرق رحمت و نعمت خودش بکنه🤗
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
سلام صبح بخیر🌹
@asraredarun
اسرار درون
┄┅─✵💝✵─┅┄
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#احادیث_فاطمی
✨حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند:
روز جمعه نزدیك غروب آفتاب به غلام خود مى فرمود: بالاى پشت بام برو، هر موقع نصف خورشید غروب كرد مرا خبر كن تا براى خود و دیگران دعا كنم.✨
@asraredarun
اسرار درون
┄✦۞✦✺💠✺✦۞✦┄
#سلام_امام_زمانم
تک تک ثانیه هایی که تو را کم دارد
ساعتم درد، دلم درد، جهانم درد است
😔💔
#کجایی_مولای_من
#ظهور_تنها_راه_نجات_است
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@asraredarun
اسرار درون
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: با حال و روز امروز آمریکا، هنوز هم قبله عدهای آمریکاست
🔹۱۹ دی اولین تبر ابراهیمی به بت بزرگ آمریکا بود. امروز حال آمریکا و افتضاح انتخاباتی و حقوق بشر آنها که هر چند ساعت یکبار یک سیاهپوست را میکشند مشاهده میکنید.
🔹ارزشهای آمریکایی باعث تمسخر همه دنیا شده است. اقتصاد آمریکا به معنای واقی فلج است و دهها میلیون بیکار و گرسنه دارند اما عجیبتر امید عدهای به همین آمریکاست.
🌷 @IslamlifeStyles
#اسرار_درون
بسم الله الرحمن الرحیم🌹
(از خودشناسی به خدا شناسی برسیم)
راز و رمزهای آفرینش انسان
یک دوره خود شناسی✅
حتما با دقت بخوانید👌
#قسمت_بیست و دو
سلام به بنده های خوبِ خدا 🌹
امیدوارم حالِ دلتون اربعینی باشه😍🌺
🌹تقوا🌹
🔹خب حالِ تقواتون چطوره⁉️☺️
آیا موفق شدید لباسِ تقوا بپوشید ⁉️
سخت بود 😳⁉️
تلاش کنید 👌
معلومه که اولش سخته 👌
ولی تضمین کننده آخرتمونه ✅
یادتون که هست😊
(خدا ی مهربون فقط از متقین قبول می کنه)
یعنی چی😳⁉️
یعنی عزیزم تقوا نداشته باشی
هیچی نداری ✅
داستانِ هابیل وقابیل را یادتونه 🤔⁉️
چی شد که قابیل شد قاتلِ برادرش⁉️
🔹بله درسته
چون خدا قربانی هابیل را قبول کرد وقربانی قابیل را قبول نکرد👌
چرا⁉️😳
🔹چون خدا فقط از متقین قبول می کنه .
قابیل تقوا نداشت👌
دنبالِ اون جایزهه بود😏
🔹ای دادِ بیداد،
سخت تر شد ☺️
بله سخت تر شد
تقوا یعنی منتظرِ جایزه نباش 😊
چرا😳⁉️
🔹آخه کاری که به فکرِ جایزه اش باشی که به درد نمی خوره👌
چرا😳⁉️
رسیدیم به قسمتِ خوبِ تقوا 😍
💟جایزه
🔹بله درسته خدای مهربون برای همه کارهای خوبی که از روی تقوا انجام بشه
جایزه داره😍
ولی جایزه خدا با جایزه های دیگه فرق می کنه👌
جایزه خدا یک کم با تاخیر میاد و
البته
ماندنی است وجاودان✅
بله درسته 👌
جایزه خدا بهشته ✅
همان بهشتی که وعده فرموده .
و برای متقین آماده شده.
خب به نظر شما این جایزه بزرگ
ارزشِ صبر کردن نداره⁉️
اصلا شما تقوا داشته باش.
به بقیه اش چه کار داری⁉️
تقوا زندگی خودت را خوب می کنه ✅
اصلا ما برای زندگی بهتر نیاز به برنامه داریم.
ولی خوب واسه تلاشی که برای زندگی بهترِ خودت میکنی.
باز خدا بهت جایزه هم می ده
اون هم چه جایزهای ✅😍
جایزه ای بزرگ و ماندنی.
آنقدر زندگی در بهشت،
و آرامشِ انجا را نیاز داریم که نگو.
آنقدر آغوشِ پرمهرِ خدا را نیاز داریم که نگو.
مثلِ این بچه ها که خطا کردند و از تنبیه میترسند.
یه گوشه ای قایم میشن
یواشکی مامان و نگاه می کنند.
به این فکر میکنند
چطوری دلِ مامان را به دست بیارند
و دوباره بپرند توی آغوشش.😭
💟ما به آغوشِ پر مهر ِ پروردگارمان نیاز داریم.
پس باید برای یافتنش که البته همیشه به رویمان باز است.
بشتابیم و تلاش کنیم. 😭
بهشت 😍🌸
که ان شاءالله روزی همه ما باشد.
همه مشتاقِ بهشتیم.
ولی آیا به خاطرِ بهشت کارِ خوب انجام دادن درسته🤔❓
درسته که ما شب و روز مواظبِ رفتارهامون باشیم،
به خاطرِ اینکه بریم بهشت🤔⁉️
آیا واقعا خداوند ما را آفریده که
از بهشت بیرون بیاییم و بعد دوباره تلاش کنیم برگردیم بهشت⁉️🤔
🔹پس ای بنده خوب،
شما کارِ خودت و وظیفه خودت را انجام بده 👌
ونیتت فقط قربت الی الله باشه✅
بقیه اش را بسپر به خودِ خدا 😊
جایزه هم بهت می ده 😍
بهشت هم بهت می ده😍
عزت و آبرو هم بهت می ده😍
💟من ینصرالله ینصرکم 🌹
(هرکس خدا را یاری کند .خدا یاریش می کند )
💟پس فقط بندگی کنیم و بگیم چشم خدا جون
یعنی چی؟
🔹یعنی اگرهدفِ خلقتِ آدم بهشت میبود،
که آدم توی بهشت بود دیگه😳❗️
پس هدف خلقت چیه⁉️
برگشتیم سرِ خانه اول 😊
💟هدف خلقت لقاءالله است🌹
رسیدن به خودِ خدا😍❤️
ان شاءالله همگی توی این مسیر موفق باشیم 🌹
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم🌹
درپناه خدا
التماس دعا🌺
(فرجام پور)
http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490
اسراردرون
هدایت شده از انوار الهی💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مهدوی
🎬 کلیپ : چه کنیم تا لایق دیدار امام زمان(عج) شویم؟
👤 حجت الاسلام بهشتی
✨
@anvar_elahi
#این_جمعه_هم_گذشت
ای غروب جمعه مولایم چه شد؟
یوسف گم گشته، آقایم چه شد؟
بار دیگر جمعه آمد، یـار نیست
تشنهام،سرگشته،سقایم چه شد؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@asraredarun
اسرار درون
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌺🍃🌺🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
سلام و عرض ادب
وقتتون بخیر
ان شاءالله همگی خوب و خوش و سلامتید🌺
با عرض شرمندگی
امشب فرصت نشد رمان را بنویسم
ان شاءالله فردا شب🌺
خیلی ممنون از همراهی و صبوریتون🌺
بسم الله الرحمن الرحیم
#دلداده
صدای زوزه گرگها از بیرون ده به گوشش رسید. کفشهایش را پوشید و چوبدستیاش را به دست گرفت.
نگاهی به قفل قدیمی انداخت. از بسته بودنش که مطمئن شد، کلیدش را که به تکهای پارچه سیاه گره زده بود، توی جیب کت کهنهاش گذاشت.
از حیاط که بیرون رفت، نگاهش را دور تا دورش چرخاند و در را بست.
آفتاب کم جان زمستانی، تازه از پشت کوه ها خودنمایی میکرد.
نگاهی به آسمان کرد.
"خدایا به امید تو"
دیوارهای بلند گلی که از روی هر کدام شاخههای خشکیدهی مو آویزان بود را از چشم گذراند. سر کوچه که رسید، مشجعفر که جلوی دکانش، آفتاب گرفته بود، صدایش را بلند کرد،
-سلام، نقدعلی، اول صبحی کجا میری باز؟
دستش را بلند کرد.
- سلام، همینجام.
سرش را پایین انداخت و راهش را ادامه داد.
مشجعفر سری به تاسف تکان داد و زیر لب چیزی گفت.
قدمهای کوتاهش، کوچههای آشنا را یکی یکی پیمود. نزدیک خانهای قدیمی رسید.
کمی ایستاد و یقه کتش را مرتب کرد. سگی کنار دیوار را به دنبال غذا می بویید. چوبدستیاش را آهسته تکان داد. سگ بیتوجه راه خودش را رفت.
نفس عمیقی کشید و صدایش را صاف کرد.
سعی کرد کمر خمیدهاش را صاف نگه دارد. اما دردی در ستون فقراتش پیچید که نالهاش را بلند کرد.
چهرهاش در هم شد و آهی کشید.
نگاهی به در بستهی خانه انداخت. لبخند روی لبانش نشست.
دست به کمر گرفت و قدم تند کرد.
کلون در را میان مشتش فشرد و بعد از لحظهای رهایش کرد.
صدای برخوردش با در چوبی، در گوشش طنین انداخت. وقتی جوابی نشنید، دوباره کلون را گرفت و این بار محکمتر کوبید.
باز هم پاسخی نیامد. بارها و بارها تکرار کرد و هیچ خبری نشد.
صدای یارمحمد را از پشت سرش شنید.
-ها! نقدعلی، باز هم که اومدی؟
تو خسته نمیشی؟
به طرفش برگشت که سوار بر الاغش به طرف صحرا میرفت.
جوابی نداد.
یار محمد همان طور که پاهایش را به پهلوی الاغش میکوبید، با خودش گفت.
-بیچاره پیرمرد. عقلش رو از دست داده. ده سالِ ماهرو مرده. این هنوز میاد پشت در، برای خواستگاری.
الاغش سرعت گرفت و از آنجا دور شد و دیگر صدایش شنیده نشد.
اما نقدعلی گوشش به این حرفها بدهکار نبود.
همچنان کلون را به در میکوبید.
و چهره زیبای ماهرو را که به رویش لبخند میزد، در ذهنش مجسم کرد.
روزهای دور را به خاطر آورد، که برای خواستگاریش آمد ولی پدرش او را به پسر کدخدا داد و او هم ماهرو را به شهر برد.
تمام این سالها تنها مانده بود تا اینکه ده سال پیش ماهرو تنها و بیمار به ده برگشت.
زنهای ده به عیادتش میرفتند و از او پرستاری می کردند. اما سرفه امانش را برید و در آخر جانش را ستاند.
اما وقتی گفتند ماهرو دیگر نیست، نقدعلی حرفشان را نپذیرفت و هر روز برای خواستگاری از او پشت در خانهاش، تا ظهر مینشست.
اما امروز با روزهای دیگر فرق دارد.
خود ماهرو به خوابش آمد و گفت "منتظرش است"
بگذار هر کس هر چه میخواهد بگوید، تلاش عاشق بالاخره نتیجه می دهد.
آنقدر کلون را کوبید تا خسته شد و نشست. به آفتاب کم جانِ دم ظهر چشم دوخت. تمام گذشته جلوی چشمش نقش بست. حیاط بزرگ اربابی و شب عروسی ماهرو.
نگاه غمگینی که لحظه آخر قبل از ورود به مجلس به او انداخت.
سالها تنهایی و انتظار و برگشتن ماهرو. همه جا فقط ماهرو بود و ماهرو.
آهی کشید که صدای باز شدن در به گشش رسید. برگشت و با کمال ناباوری ماهرو را میان چهارچوب در دید.
بی اختیار از جا بلند شد.
-بالاخره در رو باز کردی؟
-آره! منتظرت بودم.
-یعنی،....
ماهرو سرش را به نشانه تایید تکان داد و به داخل رفت.
با خوشحالی چوب دستی را زمین انداخت. کمر صاف کرد، دیگر خبری از درد نبود. لبخند به لب، قدم برداشت.
آفتاب بیجان پشت کوهها میرفت که صدای فریاد و جیغ ننه زهرا کل محل را برداشت.
-خاک برسرم. بالاخره این پیرمرد پشت این در جون داد.
(
(فرجامپور)
⛔️کپی و فروارد ممنوع و حرام است ⛔️
@asraredarun
اسرار درون
ایتا و تلگرام